اقتباسهای سینمایی از کمیکهای دیسی نتایج خیلی خوبی نگرفتهاند و با فراز و نشیبهای زیادی مواجه شدهاند، ولی ماجرای سریالهایشان کاملا جداست. هر چقدر که در سینما نتوانستند به موفقیت عظیم مارول دست پیدا کنند و جهانی منسجم و جذاب بسازند، در قاب کوچک تلویزیون بهخوبی عمل کردند و تعدادی از بهترین سریالهای ابرقهرمانی را ساختند. جهانی که دیسی برای سریالهای تلویزیونی خود خلق کرده گسترده و هیجانانگیز و تماشایی است. از سریالهایی مثل «کماندار» (Arrow) و «فلش» (Flash) و «آذرخش سیاه» (Black Lightning) گرفته تا «استارگرل» (Stargirl) و «سوپرمن و لوییس» (Superman & Lois)، جهان تلویزیونی دیسی پر است از داستانهای متنوع و گوناگون که هواداران آثار ابرقهرمانی را سرگرم میکنند. دیسی برخلاف مارول که روی انسجام و توالی تکتک فیلم و سریالهایش حساس است، آزادی عمل بیشتری در اختیار سازندگان گذاشته تا با دستی بازتر داستانهایشان را روایت کنند و نگران ارتباط با جهان سینمایی و روایت غالب تمام قصهها نباشند.
مشاهده فایلپیوست 84460
آخرت مجموعه کمیکی است که مارک وید و الکس راس سال ۱۹۹۶ منتشر کردند و ایدهاش شباهت زیادی به سریال «پسرها» (The Boys) محصول آمازون دارد، منتهی اینجا با ابرقهرمانهای معروفی سروکار داریم که همگی از بچگی میشناسند. داستان در آیندهای نزدیک از جهان دیسی میگذرد و در آن میبینیم که نسلی تازه از ابر انسانها بر همه جا مسلط شدهاند. نسلی که اهمیتی به وجدان و اخلاق نمیدهند و با بیرحمی تمام عمل میکنند. سوپرمن که بعد از مرگ لوییس لین بازنشسته شده، در انزوا زندگی میکند و معتقد است در این زمانهی جدید، مردم برای قهرمانهای سنتی مثل او ارزش و جایگاه زیادی قائل نیستند.
بعد از اینکه نبردی بین ابر انسانها منجر به فاجعهای هستهای در آمریکا میشود، سوپرمن از بازنشستگی در میآید و لیگ عدالت را بار دیگر گرد هم میآورد، به این امید که بتوانند نظم و آسایش را حاکم کنند. اما همه از بازگشت لیگ عدالت استقبال نمیکنند. بتمن گروهی دیگر از قهرمانها را کنار هم میآورد تا مقابل اقدامات افراطی لیگ عدالت بایستند. از سویی دیگر، لکس لوثر شزم را شستوشوی مغزی داده و از او بهعنوان سلاحی علیه سوپرمن استفاده میکند. دولت آمریکا هم که از رفتارهای فراقانونی ابرقهرمانها به ستوه آمده، تصمیم میگیرد برای جلوگیری از آنها اقداماتی کند. تمام این ماجراها سمت نقطهی اوج هیجانانگیزی حرکت میکنند که زمین را به معنای واقعی کلمه به لرزه در می آورد.
اگر سریال آخرت ساخته شود، تلفیقی فوقالعاده خواهد بود از یک اکشن ابرقهرمانی و داستانی آخرالزمانی. چون ماجراها در آینده میگذرد، مخاطبان به راحتی با چهرههای جدید که قرار است نقش قهرمانهای محبوبشان را بازی کنند کنار خواهند آمد. تصور کنید بازیگری میانسال نقش یک سوپرمن بازنشسته را بازی کند که به خودش شک دارد و از روزهای اوجش فاصله گرفته. سریال اقتباسشده از این کمیک با وجود درام پرتنش، صحنههای اکشن و شخصیتهای افسانهای حتما موفق و پربیننده خواهد شد.
مشاهده فایلپیوست 84461
اگر سریال مرگ سوپرمن ساخته شود، به احتمال زیاد سراغ اتفاقاتی که بعد از مرگ نابهنگام او رخ داد هم خواهند رفت. ماهها بعد از کشته شدن سوپرمن، ناگهان چهار سوپرمن جدید ظاهر میشوند که هر کدام بخشی از ویژگیهای این ابرقهرمان را در خودش دارد، ولی هیچوقت به طور کامل مثل او نمیشود. یکی از آنها سوپرمنی بیاحساس است که هیچ رحم و شفقتی نسبت به خلافکاران نشان نمیدهد، یکی دیگر کلون (نسخهی شبیهسازیشده) نوجوان سوپرمن است که کاپشن چرم میپوشد، دیگری سوپرمنی سایبورگی و فراموشکار است، و آخری هم جان هنری آیرونز مردی عادی با لباس زرهای است که ادعایی ندارد سوپرمن واقعی باشد ولی میخواهد میراث او را زنده نگه دارد.
طبیعی است که همهی این سوپرمنها قهرمان و آدم خوب نیستند، و هیچکدام هم سوپرمن واقعی نیست. وقتی سوپرمن اصلی دوباره زنده میشود، نبردی مهیب بین پنج سوپرمن در میگیرد که ابعادی کیهانی دارد و در این میان گریلن لنترن هم به مبارزه میپیوندد. سلطهی سوپرمنها با وجود خط داستانی پیچیده و تعداد شخصیتها (همین ۵ سوپرمن خودش برای یک سریال کافی است) پتانسیل تبدیل شدن به یک سریال محشر و تماشایی را دارد. مثلا فکر کنید هر کدام از این سوپرمنها را طی چند قسمت بشناسیم و بعد داستان همه به یکدیگر پیوند بخورد.
مشاهده فایلپیوست 84462
داستان وقتی که بین کمر بتمن را شکست. احتمالا از خودتان میپرسید این داستان را در «شوالیهی تاریکی برمیخیزد» (The Dark Knight Rises) ندیده بودیم؟ پاسخش این است که تا حدودی. مجموعهکمیکی که داستان مقابلهی بتمن و بین را روایت میکرد و دههی ۹۰ میلادی منتشر شد داستان کاملا متفاوتی با فیلم نولان داشت. مجموعهکمیکی که کلی قصه و ماجرا دارد و بهراحتی میتوان از آن یک سریال ۱۰ قسمتی در آورد. بین در این کمیکها به دنبال نابودی گاتهام نیست، میخواهد بتمن را نابود کند. بین در ابتدا مستقیم سراغ بتمن نمیرود و طی چند مرحله پروژهی نابودی او را کلید میزند. در کمیک شمارهی ۴۹۱ بتمن، بین تمام دشمنان بتمن را از زندان فراری میدهد و شوالیهی تاریکی عملا مجبور میشود یکی پس از دیگری با تمام کسانی که شکستشان داده بود، دوباره مبارزه کند. همین موقعیت دشوار و طاقتفرساست که بتمن را به زانو در میآورد و بین با سو استفاده از وضعیت او، در کمیک شمارهی ۴۹۷ کمرش را میشکند.
مشاهده فایلپیوست 84463
وقتی یک سوپرمن انقدر مؤثر و نیرومند است و بانی خیر، حتما وقتی دوتا سوپرمن داشته باشیم همه چیز دوبرابر بهتر خواهد شد نه؟
سوپرمن در مقطعی از کمیکها، متوجه میشد که به دو نفر تبدیل شده. صحبت سر کلون و نسخهی شبیهسازی از او نبود، صرفا متوجه میشدیم به ناگاه دو سوپرمن وجود دارند که اساسا یک نفر هستند. طبیعتا این اتفاق باعث شد تا اثرگذاری این ابرقهرمان دوچندان شود، ولی مشکلاتی هم به همراه داشت و زندگی او (یا آن دو) را دچار پیچیدگیها و مشکلاتی میکرد.
از این داستان دو نسخه وجود دارد، یکی سال ۱۹۶۳ منتشر شد و یکی ۱۹۹۸. اولی یکی از داستانهای غیررسمی کمیکها بود و ارتباطی با روایت اصلی نداشت. دومی اما بخش پایانی مجموعهکمیک «سوپرمن الکتریکی» (Electric Superman) به حساب میآمد، مجموعهای که طی آن ابرقهرمانها قدرتهای کاملا جدیدی به دست میآوردند و اواخر دههی ۹۰ منتشر شد.
برای ساخت یک سریال اقتباسی میتوانند از هر دوی این نسخهها استفاده کنند. مثلا یک سری اقدامات سوپرمن نسخه ۱۹۶۳ که طی آن تلاش میکند (و تا حدودی موفق میشود) آرمانشهر جهانی دلخواهش را بسازد و به اهداف بلندمدتش برسد، پتانسیل خوبی برای بازتعریف در دنیای مدرن دارد. در هر صورت احتمالا باید آن را به شکل یک مینیسریال بسازند، ولی یک مینیسریال واقعا جالب و جذاب خواهد بود.
مشاهده فایلپیوست 84464
ضدحال محض یکی دیگر از کمیکهای اواخر دههی ۹۰ میلادی دیسی است، ولی کمتر معروف شده و بهندرت کسی آن را یادش هست. این کمیک که به قلم جان آرکودی نوشته شده و طراح تصاویرش داگ مانکی است، داستانی واقعا بامزه دارد. لو مارتین پسری ۱۹ ساله و به شکل حیرتانگیزی تنبل است که سوژهی آدم فضاییها میشود و رویش آزمایشاتی ترتیب میدهند. اما مشکل اینجاست که در آزمایشهایشان خرابکاری میکنند و در نتیجهی آن لو قدرت و هوشی مافوق تصور پیدا میکند و بدنش مثل هالک تنومند و حجیم میشود. این ماجرا همانطور که بارها دیدهایم میتوانست خاستگاه و داستان شکلگیری یک ابرقهرمان باشد، ولی مشکل اینجاست که لو هیچ علاقهای به ابرقهرمان شدن ندارد و ترجیح میدهد صبح تا شب جلو تلویزیون لم دهد و بازی کامپیوتری کند و هله هوله بخورد، ولی قدرتهای عجیبش مدام سد راهش میشود.
ساخت اقتباس از کمیک ضدحال محض کمی ظرافت و دقت بیشتری میخواهد. اول اینکه باید بازیگری را برایش انتخاب کنند که نقش را به قدر کافی جذاب و دوستداشتنی در بیاورد. دوم حسوحال دهه نودی قصه است که یا باید حفظش کنند یا با کمترین خدشه به روزرسانیش کنند و آن را به زمان حال بیاورند و مولفههای متفاوتش را با دوره و زمانهی الان وفق دهند. البته جوانهای ۱۹ ساله امروزی هم مثل لو مارتین هستند و احتمالا به جای تلویزیون، خودشان را با ساختن ویدیو در تیک تاک سرگرم میکنند. در هر صورت سریال این کمیک با حضور یک نویسندهی خوب کمدینویس که شوخیها را بشناسد، اثری جذاب و تماشایی خواهد شد.