دفتر تمرین نویسندگی | HILDA کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع HILDA
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
مشاهده فایل‌پیوست 87093

بسم الرحمن

نویسنده‌ی محترم @HILDA
در این تاپیک،
تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش نویسندگی را قرار دهید.
امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد.
? از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید.

با تشکر
|مدیریت بخش کتاب|​
 
آخرین ویرایش:
"به نام او"
^تمرین 1^
پاهای لاغرش را تکیه بر هم قرار داده بود و جوری قهقهه‌های از ته دل بر مخاطب هدیه می‌داد که انگار تنها دلخوشی‌اش، وصل به تک به تک کلماتی است که واج به واج‌اش،‌ نشانی است از اعتماد به نفس کاذب او است!
لباس‌های اسپرت به رنگ خاکستری که بر تن کرده بود،‌ هم‌خوانی بر موهای ل*خت قهوه‌ای و چشمان قهوه‌ای سوخته‌اش ایجاب نمی‌کرد و ندانستم باید خوشحال باشم از آن که استایلش مزخرف است یا خیر؟!
جوش کوچک و قرمزی که در کنار پیشانی‌اش جای خوش کرده بود، نشانی بی‌بدیل با خال بر زیر چشمان و گونه‌اش داشت و کاش می‌شد در هنگام خندیدن،‌ کم با آن چال‌های گونه‌اش فخر برای مخاطب بفروشد!
کمی جا به جا شد و یقیه‌ی تی‌شرت سیاه رنگش را به عادت همیشگی،‌ از دو طرف با دستانش صاف کرد و او می‌دانست که لباسش از شدت صافی برق می‌زند یا خیر؟
شلوار لی مشکی و کفش آدیداس قرمز رنگش،‌ می‌توان گفت پارادوکسی زیبا را ایجاب کرد و من باز به تیپ ساده‌ام احساس بدی پیدا کردم.
آن چین‌خوردگی حاصل از خنده‌‌‌اش،‌ هیچ با گریه‌های ظاهرسازی که باعث چین در پیشانی و گوشه‌ی چشمان باریکش می‌شد،‌ نداشت. نوک بینی‌‌‌ قلمی‌اش کمی کبود بود و نشان از دعوای همیشگی با خواهرک کوچکترش را می‌داد.‌
و من امشب عجیب در تفکراتم،‌ به او راه داده‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
"به نام او"
^تمرین 1^
پاهای لاغرش را تکیه بر هم قرار داده بود و جوری قهقهه‌های از ته دل بر مخاطب هدیه می‌داد که انگار تنها دلخوشی‌اش، وصل به تک به تک کلماتی است که واج به واج‌اش،‌ نشانی است از اعتماد به نفس کاذب او است!
لباس‌های اسپرت به رنگ خاکستری که بر تن کرده بود،‌ هم‌خوانی بر موهای ل*خت قهوه‌ای و چشمان قهوه‌ای سوخته‌اش ایجاب نمی‌کرد و ندانستم باید خوشحال باشم از آن که استایلش مزخرف است یا خیر؟!
جوش کوچک و قرمزی که در کنار پیشانی‌اش جای خوش کرده بود، نشانی بی‌بدیل با خال بر زیر چشمان و گونه‌اش داشت و کاش می‌شد در هنگام خندیدن،‌ کم با آن چال‌های گونه‌اش فخر برای مخاطب بفروشد!
کمی جا به جا شد و یقیه‌ی تی‌شرت سیاه رنگش را به عادت همیشگی،‌ از دو طرف با دستانش صاف کرد و او می‌دانست که لباسش از شدت صافی برق می‌زند یا خیر؟
شلوار لی مشکی و کفش آدیداس قرمز رنگش،‌ می‌توان گفت پارادوکسی زیبا را ایجاب کرد و من باز به تیپ ساده‌ام احساس بدی پیدا کردم.
آن چین‌خوردگی حاصل از خنده‌‌‌اش،‌ هیچ با گریه‌های ظاهرسازی که باعث چین در پیشانی و گوشه‌ی چشمان باریکش می‌شد،‌ نداشت. نوک بینی‌‌‌ قلمی‌اش کمی کبود بود و نشان از دعوای همیشگی با خواهرک کوچکترش را می‌داد.‌
و من امشب عجیب در تفکراتم،‌ به او راه داده‌ام!
خب سلام عزیزدلم ممنون اینکه اول از هپه تمرینات رو انجام دادی
توصیف عینی یعنی خیلی واضح و شبیه به گزارش
حالا من مشکلات رو پایین میگم
"به نام او"
^تمرین 1^
پاهای لاغرش را تکیه بر هم قرار داده بود و جوری
از کلمه جوری نباید استفاده کرد
چون انگار خودت رو داخل این توصیف دخیل کردی
باید وحود یه توصیف‌گر توی توصیفات عینی به کمترین حد امکان برسه
قهقهه‌های از ته دل بر مخاطب هدیه می‌داد
گفتم یه فیگور گرفته و ثابته پس نباید بخنده?
با کلمه انگار هم خودت رو دخیل کردی
باید شک و شبه رو از بین ببری
تنها دلخوشی‌اش، وصل به تک به تک کلماتی است که واج به واج‌اش،‌ نشانی است از اعتماد به نفس کاذب او است!
لباس‌های اسپرت به رنگ خاکستری که بر تن کرده بود،‌ هم‌خوانی بر موهای ل*خت قهوه‌ای و چشمان قهوه‌ای سوخته‌اش ایجاب نمی‌کرد و ندانستم باید خوشحال باشم از آن که استایلش مزخرف است یا خیر؟!
جوش کوچک و قرمزی که در کنار پیشانی‌اش جای خوش کرده بود، نشانی
نشان هم همینطور
بی‌بدیل با خال بر زیر چشمان و گونه‌اش داشت و کاش می‌شد در هنگام خندیدن،‌ کم با آن چال‌های گونه‌اش فخر برای مخاطب بفروشد!
کمی جا به جا شد
تکون نخوره
و یقیه‌ی تی‌شرت سیاه رنگش را به عادت همیشگی،‌ از دو طرف با دستانش صاف کرد و او می‌دانست که لباسش از شدت صافی برق می‌زند یا خیر؟
اینجام بازم نباید تکون بخوره نباید خودتو دخیل کنی
شلوار لی مشکی و کفش آدیداس قرمز رنگش،‌ می‌توان گفت پارادوکسی زیبا را ایجاب کرد و من باز به تیپ ساده‌ام احساس بدی پیدا کردم.
اینجام ک با فعل و احساس خودت رو دخیل کردی?
آن چین‌خوردگی حاصل از خنده‌‌‌اش،‌ هیچ با گریه‌های ظاهرسازی که باعث چین در پیشانی و گوشه‌ی چشمان باریکش می‌شد،‌ نداشت. نوک بینی‌‌‌ قلمی‌اش کمی کبود بود و نشان از دعوای همیشگی با خواهرک کوچکترش را می‌داد.‌
و من امشب عجیب در تفکراتم،‌ به او راه داده‌ام!
تو توصیفات اکسپرسیونیستی عالی میتونی داشته باشی ولی توصیفات عینی رو باید تمرین کنی تا دخیل بودن خودت رو به کمترین حد امکان برسونی خب؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین