قدرت شگفت انگیز نیروهای خلاق و استعدادهای نهفته آدمی هنگامی آشکار می شود که نیازی حیاتی، تواناییهای او را به فعالیت وادارد و کشش آرزویی، سراپای وجودش را به جنب و جوش درآورد.
مردمان جهان از خُرد تا بزرگ، تارهای سست از آرزوهای گران بر گرد خویش می تنند و خود، عنکبوت وار میان آنها جای می گیرند. ناگهان ضربت جارویی این تارهای سست را از هم می گسلد. آنگاه همه فریاد بر می آورند که کاخی آراسته به دست ستم ویران شده است.
رمان نویس اهمیت زیادی برای ایده های خود قایل نیست. او یک کاشف است که کورمالانه می کوشد تا جنبه ی ناشناخته ای از وجود را آشکار کند. رمان نویس مسحور [ =شیفته] رای و آوای خود نیست، بلکه مسحور شکلی است که دنبال می کند و تنها شکل هایی که به خواست های رویایش پاسخ می دهد، جزیی از اثر او هستند.
ای دلهای کوچک که سخت تب آلود و ناشکیبا می تپید و می زنید، با آرزوهایی سخت نیرومند و بی انتها؛ قلب من که زمانی بس دراز از هیجانها درخشیده و افروخته مانده، اکنون به خاکستر بدل شده، و آتشهای خود را می پوشاند و پنهان می کند.