شعر [~ اشعار شاعران خارجی زبان ~]

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
هنگامی که خورشید فروزان عاشقانه
به ابر بهاری چشمک می زند و به او دست زناشویی می دهد
در آسمان رنگین کمانی زیبا پدید می آید
اما در آسمان مه آلود
آنرا بجز رنگ سپید نمی توان دید
ای پیر زنده دل
از گذشت عمر افسرده مشو
هر چند زمانه نیز موی تو را سپید کرده
اما هنوز نیروی عشق که زاینده جوانی است
از دلت بیرون نرفته است

گوته

.

.

.

:icon12::icon12:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلدار من
اگر بخواهی بی دریغ بلخ و بخارا و سمرقند را
به خال هندویت خواهم بخشید
اما پیش از آن از امپراطور بپرس
بدین بخشش راضی است یا نه
زیرا امپراطور که بسی بزرگتر و عاقلتر از من و توست
از راز عشق ورزیدن خبر ندارد!
آری
ای پادشاه!
میدانم که به این بخشش ها رضا نخواهی داد
زیرا تاج بخشی فقط از گدایان کوی عشق ساخته است
  • گوته
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این جا گویی
صدای
انسان هرگز به گوش نخواهد رسید
تنها
بادهای عصرِ سنگی
بر دروازههای سیاه می کوبند.
این
جا گویی در زیر این آسمان
تنها من زنده ماندهام
زیرا
نخستین انسانی بودم
که آرزوی جام شوکران کردم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین