دلنوشته ♥ دلـــنوشــــتـه هـاي ِ رامـیـن ِ اقـتـصــاد ♥

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Diako

کاربر خبره
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
16,928
پسندها
پسندها
5,977
امتیازها
امتیازها
463
سکه
594
عصــر ها مثل یکــــ گلوله کامـــوا

بر گلـــوی اتاق پیچیــده اند

نه راه پیـــش دارند و نه راه پـــس

فکر می کنم صدایـــم را در "اندرونـــی" جـــا گذاشته ام مادر بــــــزرگ !

پروانـــه هارا صــدا کن

تا کمی بنشینیـــم و حافـــظ بخوانیـــــم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چه با شکوه گسترانیده ای؛
گیسوانت را
بر شانه های شب.
باید سکون را بشکنم.
بروم... .
باید یروم؛
به حماسه دریا بپیوندم.
به موج های موهایت... .
درختان...
از لالایی نفس هایت،
به خواب " تلمیخا" رفته اند.
باد می وزد.
آتش مرا به سماع میخواند.
در جهان پراکنده خواهم شد!
زمین از حرکت باز ایستاد،
و من به دست هایت مومن شدم...


رامین اقتصاد
 
فصلی نو آمده است؛
و در خشکسالِ من شاخه ای رو به بیداری است.
باران که ببارد؛
در تورم رگ هایم کسی لانه خواهد ساخت.
من پوست می اندازم
و تو اثیری می شوی.
باد از موهات گذشته است
تاریکی شولایش را آویخته

و پاهایم در شب فرو رفته اند...
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین