در فرانسوی واژه ای وجود داره به نام
«raison d'être» معنیش میشه: دلیلی برای وجود داشتن، دلیلی برای زندگی کردن، دلیلی برای ادامه دادن، دلیلی برای پیشرفت کردن مثل وقتی که کسی رو پیدا میکنی که بی دلیل میشه دلیلی برای حال خوبت! دلیلی برای زندگی کردنت!
من بعضی وقتا شروع پیامم با تو از" کیا الان حس میکنم..." شروع میشه...و وقتی تمام غرام، حرفام، نگفتههام رو میزنم، یه نفس عمیق میکشم و اخرش میگم" مرسی که هستی کیا"
مشاهده فایلپیوست 103008
میدونم توام مثل من عجولی، ولی من اونقدری هستم که دوروز زودتر تاریخ بگم، پس میزنیم زیرِ تمام کلیشههای دوازدهِ نیمه شب، و صبحِ زود برات تولد بگیریم^^
ما همه اون کسی رو میخوایم که بگه هستم و باشه . حس کنیم برای اون سوای هر کسی هستیم، با اون آرامش و لبخند رو حس کنیم.
بگه دوستت دارم نترسی که دروغ بگه، بگه همیشه روم حساب کن و واقعا بشه حساب کرد.
حس نکنی این عشق، این دوستی، یک طرفه ست.
حس نکنی داره قضاوتت میکنه، حس نکنی حال تو چندان هم براش مهم نیست.
وسط حرفت نپره، بدون اینکه بگی بغلت کنه، اون نگران این باشه که چرا نیستی نه اینکه تو نگران باشی مدتهاست حرف نزدید و ممکنه رهات کنه و بره.
وقتی بهش زنگ زدی و از قضا برنداشت، خودش زنگ بزنه، اگر برنداشتی بگه چیشده، اگر نگفتی نگران بشه؛ چون تو رو میشناسه
ما همه یکی رو میخوایم که بلدمون باشه..
اینو خودم نوشتم، ولی یادم نیست ولی یه روز نوشتم که تهش نزدم هشتگ آیدا، تقدیم میکنم به خودِ تو...
چون هیچ کسو ول نکردی...
ناراحت شدی ولی نرفتی که بری...
شاید تا حدی حالش برات قابل درک نبود، اما حرفی نمیزدی که ناراحتیش بیشتر بشه!
تو یه دوستِ خوبی...
یه رفیق خوب...
کسی که بشینی تا شب به همه بخندی ...حتی به تکراری ترین موضوعات...
و هرچند وقت یه بار بگه چرا تو دکتر رفتنتو عقب میندازی^^
چون روز تولدت میخوام کلیشه شکنی کنم، نمیگم مرسی که هستی، بلکه میگم مرسی از تمام کسایی که باعث شدن تو کیانازِ الان باشی؛
تمام کسایی که ناراحتت کردن و تو جا نزدی....
تمام کسایی که تنهات گذاشتن و تو فکر نکردی آخر دنیا رسیده...
تمام افرادی که تشویقت کردن، خوشحالت کردن...
مشاهده فایلپیوست 103009
شمعای خیالی رو فوت کن و از این مسخره بازیا???
و یه سال به سالهای زنده بودنت اضافه شده،
سعی نکن به حرف کسایی که میگن حالا که سنت زیاد شده مثل بزرگترا رفتار کن گوش کنی...
بعضی وقتا یه بچه تصمیماش خیلی عاقلانه تر از یه بزرگسالِ چهل ساله ست.
زندگی کن، ببخش، رها کن...چون این سه تا نوشتنشون خیلی آسونه ولی سخته...خیلی سخته...
نمیگم آینده ی درخشانی داشته باشی، چون هنوز نیومده. بلکه میگم حال و الانِ درخشانی داشته باشی، الانی که در گوشت بگه" زندگی جریان داره"
«دیگه واقعا سعیمو میکنم تولدت برازندهت باشه که هست، چون من دارم می نویسم^^»
و در نهایت سخن را کوتاه کنیم:
تولدت مبارک کیای فرفریِ قشنگم^^
شاگردِ برترم تو بعضی مواااااارد...
خوش قلم جان...
و کلی چیزای دیگه که خستم ونمیگم خواستی بعدا تو دایرکت حضورتون اعلام میکنم^^
| هفدهمین روز از اسفند 1400....ساعت هشت و پنجاه و هفت دقیقه ی صبحی که سرکلاس ریاضی بودم و برات تاپیک زدم|
مشاهده فایلپیوست 103010
« و در نهایت به این فکر میکنم چقد من امسال تاپیک تولد زدم ???»
«raison d'être» معنیش میشه: دلیلی برای وجود داشتن، دلیلی برای زندگی کردن، دلیلی برای ادامه دادن، دلیلی برای پیشرفت کردن مثل وقتی که کسی رو پیدا میکنی که بی دلیل میشه دلیلی برای حال خوبت! دلیلی برای زندگی کردنت!
من بعضی وقتا شروع پیامم با تو از" کیا الان حس میکنم..." شروع میشه...و وقتی تمام غرام، حرفام، نگفتههام رو میزنم، یه نفس عمیق میکشم و اخرش میگم" مرسی که هستی کیا"
مشاهده فایلپیوست 103008
میدونم توام مثل من عجولی، ولی من اونقدری هستم که دوروز زودتر تاریخ بگم، پس میزنیم زیرِ تمام کلیشههای دوازدهِ نیمه شب، و صبحِ زود برات تولد بگیریم^^
ما همه اون کسی رو میخوایم که بگه هستم و باشه . حس کنیم برای اون سوای هر کسی هستیم، با اون آرامش و لبخند رو حس کنیم.
بگه دوستت دارم نترسی که دروغ بگه، بگه همیشه روم حساب کن و واقعا بشه حساب کرد.
حس نکنی این عشق، این دوستی، یک طرفه ست.
حس نکنی داره قضاوتت میکنه، حس نکنی حال تو چندان هم براش مهم نیست.
وسط حرفت نپره، بدون اینکه بگی بغلت کنه، اون نگران این باشه که چرا نیستی نه اینکه تو نگران باشی مدتهاست حرف نزدید و ممکنه رهات کنه و بره.
وقتی بهش زنگ زدی و از قضا برنداشت، خودش زنگ بزنه، اگر برنداشتی بگه چیشده، اگر نگفتی نگران بشه؛ چون تو رو میشناسه
ما همه یکی رو میخوایم که بلدمون باشه..
اینو خودم نوشتم، ولی یادم نیست ولی یه روز نوشتم که تهش نزدم هشتگ آیدا، تقدیم میکنم به خودِ تو...
چون هیچ کسو ول نکردی...
ناراحت شدی ولی نرفتی که بری...
شاید تا حدی حالش برات قابل درک نبود، اما حرفی نمیزدی که ناراحتیش بیشتر بشه!
تو یه دوستِ خوبی...
یه رفیق خوب...
کسی که بشینی تا شب به همه بخندی ...حتی به تکراری ترین موضوعات...
و هرچند وقت یه بار بگه چرا تو دکتر رفتنتو عقب میندازی^^
چون روز تولدت میخوام کلیشه شکنی کنم، نمیگم مرسی که هستی، بلکه میگم مرسی از تمام کسایی که باعث شدن تو کیانازِ الان باشی؛
تمام کسایی که ناراحتت کردن و تو جا نزدی....
تمام کسایی که تنهات گذاشتن و تو فکر نکردی آخر دنیا رسیده...
تمام افرادی که تشویقت کردن، خوشحالت کردن...
مشاهده فایلپیوست 103009
شمعای خیالی رو فوت کن و از این مسخره بازیا???
و یه سال به سالهای زنده بودنت اضافه شده،
سعی نکن به حرف کسایی که میگن حالا که سنت زیاد شده مثل بزرگترا رفتار کن گوش کنی...
بعضی وقتا یه بچه تصمیماش خیلی عاقلانه تر از یه بزرگسالِ چهل ساله ست.
زندگی کن، ببخش، رها کن...چون این سه تا نوشتنشون خیلی آسونه ولی سخته...خیلی سخته...
نمیگم آینده ی درخشانی داشته باشی، چون هنوز نیومده. بلکه میگم حال و الانِ درخشانی داشته باشی، الانی که در گوشت بگه" زندگی جریان داره"
«دیگه واقعا سعیمو میکنم تولدت برازندهت باشه که هست، چون من دارم می نویسم^^»
و در نهایت سخن را کوتاه کنیم:
تولدت مبارک کیای فرفریِ قشنگم^^
شاگردِ برترم تو بعضی مواااااارد...
خوش قلم جان...
و کلی چیزای دیگه که خستم ونمیگم خواستی بعدا تو دایرکت حضورتون اعلام میکنم^^
| هفدهمین روز از اسفند 1400....ساعت هشت و پنجاه و هفت دقیقه ی صبحی که سرکلاس ریاضی بودم و برات تاپیک زدم|
مشاهده فایلپیوست 103010
« و در نهایت به این فکر میکنم چقد من امسال تاپیک تولد زدم ???»
آخرین ویرایش: