#کارگاهرماننویسی
سر بار کسی بود
طفیلی و انگل زندگی دیگران شدن
سر به راه بودن
آرام و مطیع بودن
سر به کسی برداشتن ( سر بر تافتن )
قیام علیه کسی ( شورش علیه کسی )
سر بر خط داشتن
مطیع کسی بودن
سر بر گرفتن
مسافرت کردن ( مسافر شدن )
سر بسته
مخفی پنهان
سر به سر شدن
مساوی شدن
سر به مهر
دست نخورده
سر جمله
خلاصه و گزیده
سر جنبانیدن
تحسین کردن ( گاه علامت تعجّب است )
سر چشمه را کور کردن
از ابتدا چاره ی کاری را کردن ( اتفاقی را پیش بینی و مقابله کردن )
سر به باد دادن
جان خود را بیهوده از دست دادن
سر خر بودن
مزاحم بودن
سر کسی را خوردن
باعث مرگ کسی شدن
سر رشته از دست رفتن
قدرت در اختیار گرفتن امری را از دست دادن
سر سبز
شاد و خوشحال ، کامکار و صاحب دولت
سر سپاردن ( سر سپرده بودن )
فرمان بردن مطیع بودن
سر و کلّه زدن با کسی
بحث و جدل داشتن با او
سر و کیسه کردن ( سر کیسه کردن ) کسی
او را فریب دادن
سر یکی کردن
اتّحاد
سر تو لاک خود داشتن
به فکر خود بودن ، به دیگران کاری نداشتن
سر آوردن ( سر بردن )
عجله داشتن ( با سرعت آمدن و یا رفتن )
سر به تو بودن
ساکت و بی سر و صدا بودن
سر به زمین گذاشتن
مردن

طفیلی و انگل زندگی دیگران شدن

آرام و مطیع بودن

قیام علیه کسی ( شورش علیه کسی )

مطیع کسی بودن

مسافرت کردن ( مسافر شدن )

مخفی پنهان

مساوی شدن

دست نخورده

خلاصه و گزیده

تحسین کردن ( گاه علامت تعجّب است )

از ابتدا چاره ی کاری را کردن ( اتفاقی را پیش بینی و مقابله کردن )

جان خود را بیهوده از دست دادن

مزاحم بودن

باعث مرگ کسی شدن

قدرت در اختیار گرفتن امری را از دست دادن

شاد و خوشحال ، کامکار و صاحب دولت

فرمان بردن مطیع بودن

بحث و جدل داشتن با او

او را فریب دادن

اتّحاد

به فکر خود بودن ، به دیگران کاری نداشتن

عجله داشتن ( با سرعت آمدن و یا رفتن )

ساکت و بی سر و صدا بودن

مردن
آخرین ویرایش توسط مدیر: