[آنام کارا]

‌وقتی می‌گم «دلم برات تنگ شده»، دارم در مورد الان صحبت می‌کنم. نه یه لحظه قبل، نه یه لحظه بعد.
این‌که دلتنگیم رو به زبون میارم یعنی انقدر دوریت رو توی خودم ریختم که از نبودنت لبریز شدم.
برای من دلتنگی یعنی همین الان.
یعنی اگه امروز برای دیدنت به هر دری می‌زنم معنیش این نیست که هروقت یادم افتادی از دیدنت همین‌قدر خوش‌حال می‌شم. شاید اون روز خیلی دیر شده باشه.
این روزا می‌گذره، من تنهاییم رو با یه تنهایی بزرگ‌تر عوض می‌کنم، اما تا ابد دلتنگ نمی‌مونم. آدم به همه‌چی عادت می‌کنه. حتی به تنهاییش، حتی به دلتنگیش...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ولی من هرجا حس کردم از دست دادم و نابود شدم و اشتباه کردم، دلم فقط با اون جمله ی کیمیاگر آروم شد که میگفت:
« آنچه قسمت توست، از کنارت نخواهد گذشت»

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قشنگ‌ترین دیالوگی که تا حالا شنیدم این بوده:
هیچ وقت کاری نکنیم
آدمای ارزون، واسمون گرون تموم بشن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یکی از بهترین متنایی که خوندم از پائولوکوئیلو بود که میگه:
«وقتت رو با توضیح دادن هدر نده؛ مردم فقط چیزی رو می شنون که میخوان بشنون.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

MonjiMonji عضو تأیید شده است.

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعـر
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
6,586
پسندها
پسندها
13,163
امتیازها
امتیازها
703
سکه
537
یچیزی به اسم افسردگی تینیجری هست..توی اون موقعیت خیلی حساسی،سرهرچیز چرت و پرتی ناراحت میشی،حوصله ادمارو نداری،همیشه ناراحتی و تظاهر به خوشحالیو خوب یاد گرفتی.
من یه لول بالاترم..همچی روم سنگینی میکنه،یادم میره چقد ادمارو دوس داشتم و بی رحمانه از خودم دورشون میکنم، نیاز دارم تو تنهایی باشم ولی هیچوقت اوضاع فرقی نمیکنه،دست از تظاهر برداشتم و به همه روی واقعیمو نشون میدم،نسبت به یسری قضیه ها بی حس شدم.
یه حسیه مثل این که توی یه سیاه چاله گیر کردی و انقدی اونجا موندی که خودتم گم کردی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین