با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @TARA_ , @ناسـور
* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید. ?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
به امید موفقیت روز افزون شما
تیم مدیریت تالار نقد
نام مجموعه: انکارگر (دایرهی درگیری)
نام جلد اول: دسیسهی نقطهی اول
ژانر مجموعه: مأفیایی، عاشقانه، روانشناختی
نام نویسنده: -shun- @-shun-
***
خلاصهی رمان:
نقطههای آشفته نمایانگر ارواحی هستند که در یک ورطه، بخشی از خود را باختهاند. کمبود، هدف میشود تا پر گردد. انگیزههای مختلف دست مایهی بازی نقطهی اول میشوند؛ به زیبایی آب و تاب میخورند تا در یک نقطهی مشترک جمع گردند. حماقت، هوش، ترس و عاطفه، روحی مریض و مهمانی ناخوانده... نقطهها به این دام دایره میافتند.
شما هم به این دایره دعوت هستید! برای مطالعه رمان کلیک کنید!
با یاد اوس کریم
نقد رمان"انکارگر (دایرهی درگیری)"
منتقد"TARA_"
نوع نقد"نقد اولیه شورا"
تاریخ تحویل"1400/12/28"
ارکان میانی
1. زاویه دید:
زاویه دید رمان انکارگر 'دانای کل' بود و تمامی حوادث از زبان راوی نوشته شده بودند. از آنجایی که در نوشتن زاویه دید دانای کل لحن داستان هم باید ادبی باشد نویسنده این را به خوبی رعایت کرده بود.
گیج شدن خوانندگان کمی در رمان وجود داشت چرا که گاه راوی از کارکتر (شهام) گاهی (فاطمه) گاهی(احسان) و غیره... صحبت میکرد و همین باعث میشد خواننده دچار گیج شدن بشود.
بهتر بود هرکجا که نویسنده میخواستند از زبان کارکتر دیگر صحبت کند و یا داستان زندگی یک کارکتر را بازگو کند؛ اشاره کوچکی میکردند، چرا که نشانههای کافی برای اینکه بفهمیم کارکتر عوض شده وجود نداشت.
بهم ریختگی در رمان دیده نمیشد، نویسنده به طرز عالی از این لحن استفاده کرده بود و دیالوگها را بدون سخت کردن خوانش برای خواننده به صورت محاوره نوشته بود.
کاهش باور پذیری دیده نمیشد.
2. سیر داستان:
سیر داستان کمی کند پیش میرفت، برای مثال از پارتهای ۱۲ تا ۱۴ که صحنه دیدار فاطمه با برادرش و شهام (کارکتر اصلی) بود کند گذشت و نویسنده از پارت ۱۲ تا ۱۴ مشغول بیان گفتگو بین کارکترها بود.
3. بافت متن:
بافت متن رمان انکارگر به صورت مونولوگ ادبی و دیالوگ محاوره بود که مشکلی در آن دیده نمیشد و نویسنده به طرز فوق العادهای استفاده کرده بودند.
متن داستان چون اتفاقاتِ برای کارکترها را نوشته بود، دیالوگها هم مرتبط با آن بودند.
و همچنین خوانندگان خاص خودش را دارا بود چرا که نویسنده بسیار عالی این بافت را قلم زده بودند.
4. دیالوگها و مونولوگها:
دیالوگها و مونولوگها از باور پذیری بالایی برخوردار بودند و مشکلی در آنها دیده نمیشد.
ولی برای اندازه دیالوگها نسبت به مونولوگها نویسنده دچار اشکالاتی شده بود؛ مونولوگها خیلی بیشتر نسبت به دیالوگها بودند برای مثال در پارتهای ۲۱ و ۲۲ که بیشتر درباره اتفاقات صحبت شده بود تا حرفهای کارکترها.
دیالوگها خسته کننده و یکنواخت نبودند و با رمان همخوانی کامل داشتند.
شخصیت پردازی در دیالوگها دیده میشد، ولی صحبت کارکترهای مختلف باهم متمایز بود.
ارکان ایده رمان
1. بررسی ایده اصلی:
ایده رمان جالب بود چرا که در آن واحد نویسنده توانسته بو داستانهای زیادی از زندگی کارکترهای مختلف را بازگو کند ولی ایده اصلی وجود نداشت و تا پارت ۵۰ ایده اصلی حس نمیشد و همهچیز برای زندگی کارکترها هنوز مبهم است.
2. بررسی پیام رمان:
پیام رمان برای کارکترها مختلف بود: برای مثال در زندگی (فاطمه و عرفان) پیام رمان را اینگونه میتوان گفت که چون عرفان همیشه پشتیبان خواهرش(بخاطر حوادثی که برای فاطمه پیش آمده بود اما نویسنده اشاره دقیقی به آن نکرده بود) بود پس در زندگی واقعی و روزمره هم ما باید از کسانی که در معرض بعضی خطرات روحی و جسمی هستند مواظبت کنیم.
و یا برای مثال در زندگی کارکتر (شهام_شهاب) پیام رمان اینگونه هست که گاهی اوقات ما باید برای امنیت هویت خود را تغییر دهیم.
3. ایده دهی و باور پذیری:
از نظر وی کمی ایده اصلی و اولیه را پیش بکشید و موضوعات را بهم پیوند بزنید تا به ایده اصلی برسید.
باور پذیری رمان خوب است، مجذوب کننده و جلوه زیبایی را دارا هستند. همچنین بین پارتهایی که احسان به دیدار پدربزرگش میرفت در صورتی که او را گروگان گرفته بود کمی باور پذیری کاهش داشت و نیاز به ویرایش دارد.
ارکانهای اصلی رمان
1. توصیفات :
توصیفات احساسات: احساسات خیلی خوب بیان شده بودند و نقطه قوت رمان هستند.
برای مثال پا*رتی که فاطمه و شهاب برای بار دوم باهم برخورد داشتند احساسات کارکترها به خوبی نمایان شده بودند.
و همچنین پارت ۳۲ و ۳۴ که احساسات کارکترها بسیار خوب توصیف شده.
توصیفات حالات کارکتر: این توصیفات کمی در رمان کمرنگ بود، نویسنده بیشتر روی احساسات کارکترها مانور داده بود تا روی حالات آنها، فقط در پارت ۱۸ و ۲۰ ما شاهد توصیف بیشتری برای حالات کارکترها از سوی نویسنده بودیم.
توصیفات زمان: توصیفات زمان خوب و بجا بود، چرخشی نبودند و خواننده را گیج نمیکردند، ولی بهتر بود نویسنده همانطور که در 'زاویه دید' نام بردم اگر میخواستند کارکتر دیگری را جایگزین کارکتری کنند که داشتند درباره آن صحبت میکردند اشاره میکردند.
توصیفات چهره: توصیفات چهره مثل توصیف احساسات نقطه قوت رمان به حساب میآمد.
در پارت ۱۸ که شهام از خودش که در آینه دیده و درباره اینکه زال است صحبت میکند ما توصیف چهره را به خوبی حس میکنیم و یا پارت ۶ که نویسنده صورت عرفان و فاطمه را توصیف میکند؛ توصیفات رگباری و خسته کننده نبودند، و بین دیالوگها و مونولوگهای داستان نویسنده به آنها پرداخته بود.
توصیفات مکان: توصیفات مکان مثل توصیفات حالات کارکتر زیاد نبود، ولی بین پارت ۴۵ و ۴۶ توصیف مکان زیاد بود همچنین توصیف مکانی که سحر، شادی و فاطمه برای خرید به فروشگاه رفته بودند.
2. شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی غیر صریح(غیر مستقیم) بود چرا که نویسنده در رمان تکهای از هر کارکتر را که خلقیات، افکار، گفتگو، ظاهر را نام برده بود و بقیه آن را خود خواننده یا حدس میزدند و یا در ادامه نویسنده باز تکهای دیگر را نام میبرد.
شخصیتها در دستهی شخصیتهای نوعی قرار میگیرند چرا که تمام کارکترها یک قشر خاص از اجتماع را نشان میدهد که طرز پوشش، افکار، اخلاق آنها با بقیه متمایز است.
3. فضاسازی:
فضاسازی همانطور که در 'توصیفات مکان' بازگو کردم کمی میتوانست بهتر و بیشتر باشد ولی زیاد اشاره نشده بود. باور پذیری آن مشکلی نداشت ولی میتوانستند برای مثال خانهی عرفان و فاطمه را فضاسازی آن را بازگو کنند و یا گاراژی که ماشین فاطمه در آن تعمیر شد و یا دفتر شادی.
4. کشمکشها:
کشکمشها از نوع بیرونی بودند، و در دسته کشکمش انسان با جامعه و انسان با انسان و کشمکش انسان با سرنوشت قرار داده میشوند.
پسری که شهام با آن ملاقات کرد لال بود (بریده شدن زبان) که این لال بودن از آنجایی که با جامعه سر و کار دارد و با این نقص به طوری در جامعه نمیتواند حاضر باشد پس (کشکمش انسان با جامعه) درگیری پدر بزرگ و احسان (درگیری انسان با انسان ) و اختلالات فاطمه با خود را که جزئی از سرنوشت آن بود (سرنوشت انسان با سرنوشت).
پیرنگ: پیرنگ کلی خوب بود مشکلی دیده نمیشد، داستان در اوج بود و خواننده را خسته نمیکرد، مشکلات بر سر راه کارکترها همه به نوعی باعث هیجان میشدند که این خوب بود و نویسنده آنها را به طرز درستی حل میکرد.
ارکان پایانی
1. ایرادات نگارشی: (چهار بخش)
تکرار: دیده نمیشد.
غلط املایی: دیده نمیشد.
نیم فاصله: گر چه
گرچه
هر گونه
هرگونه
تنوین باید گذاشته شود.
اصلا
اصلاً
ابدا
ابداً
شکسته نویسی: دیده نمیشد.
2. سخن منتقد: رمانت واقعا عالی و زیبا بود لذ*ت بردم.
کلمات بالا احتیاج به ویرایش دارند و بهتره روی فضاسازی، توصیفات حالات کارکتر، توصیفات مکان و زمان مانور بیشتری بدی?
تارا*
*** @-shun-