به کافه نویسندگان خوش آمدید

با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید

مجموعه اشعار از پنجره | نویسنده آمین

  • نویسنده موضوع
  • #1
بسم رب النور
....

اثر: از پنجره
به قلم: آمین
ژانر: اجتماعی- رئال
***
دیپاچه:
از پنجره
روشنایی پیدا نیست
نشانی از حقیقت، روی دیوار نیست
اینها همه برگی ز تجلی‌ست
یک نقاشی با تمام ناشی گری‌ست!
حقیقت در دلها خفته است

اینک وقت بیداری‌ست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بسمِ آنکه قلمی را ثمر بخشید... .
مشاهده فایل‌پیوست 111266
نویسندگان گرامی، صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!
__________
پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و شرایط تایپ آثار ادبی در " انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.
| قوانین جامع مجموعه اشعار |
| قوانین تایپ مجموعه شعر |
__________
دقت داشته باشید بعد از 10 پست اثر شما ملزوم به داشتن جلد است، در تاپیک زیر درخواست خود را ثبت نمایید.
| تاپیک جامع درخواست جلد |
__________
بعد از "15 پست" می‌توانید ابتدا درخواست نقد و سپس درخواست تگ بدهید.
| درخواست نقد اشعار |
| درخواست تگ برای اشعار |
__________
همچنین پس از ارسال حداقل 25 پست، پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی‌های لازم صورت گیرد.
| اعلام اتمام مجموعه شعر |
__________
|با آرزوی درخشش قلم شما |
[مدیریت تالار بوستان شعر]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • #3
غم درون تنگ ماهی را دیدم
شبانگاه، زیر سایه ی ماه
میان باله هایش، پرسه میزد
و با همکاری حروف،
دریا را برایش هجی میکرد
و آب پر ز بوی حسرت می شد
و تنگ بزرگ، تنگ!
و نفس کشیدن سخت
که چرا دریا هست غریب؟
و تخلص دور

مرگ نزدیک! ؟
 
آخرین ویرایش:
  • نویسنده موضوع
  • #4
در هیچ یک از صفحات تاریخ
نامی ز آنها
پیدا نخواهد بود
زیرا رد پاهایشان را
با جوهر افسانه
پررنگ نکرده اند!
آنها در چشم ها خفته اند
ولی در تابوت ذهن و فکر
معصومیتشان پیداست... .
آنها بیداری تلخ حقیقت اند

و تاریخ ز راستی، فراری ست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • #5
و در شهادت پنجره ها
صدایی جاری‌ست
ندایی به قناری
که پر زند به سوی رهایی
وقتی لانه ها زندانی اند
آسمان دست گشوده
رنگ پناه به خود میگیرد
و انقلاب، در میان ابرهای تیره
طنین اوج مقدس می شود
و به رنگ طلوع
وسعتی تازه، سلام میکند

به پنجره، به مادر بیداری، ...
 
آخرین ویرایش:
  • نویسنده موضوع
  • #6
او
همچو انعکاسی در آیینه
وجود مارا
به نگاهش، اسیر می کند
و ما حبس شده در خودمان
میان هزاران تصویر تکرار
تمام بعد های پستمان
تلاطمی بر
دریای هموار آیینه اند... .
آری
ما اسیریم،
به بند کشیده شده، تا آن هنگام
که با وجدانی بیدار
گل های گناه را
می بوییم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

BirdyBirdy عضو تأیید شده است.

نویسنده رسمی ادبیات
نویسنده رسمی ادبیات
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
3/9/21
نوشته‌ها
821
پسندها
341
امتیازها
93
سکه
110
دست‌هایم
ترک‌های دیوار را می‌کندند
چشم‌هایم،
باور داشتند
پشت دیوار
حقیقت اسیر
صداقت را،
در حراجی‌ها می‌فروشد
و در آخر، با چندر غازی
راستی می‌خرد
تا آن را به وجودم هدیه کند
دست‌هایم خوش خیال بودند!
کسی نبود بگوید
صداقت را که می‌خرد؟
بازار کذب داغ است!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
بالا