«بسم الله الرحمن الرحیم»
با عرض سلام
باتشکر از نقد پذیری شما نویسنده عزیز.
لازم به ذکر است که:
✔ پس از نقد، بر روی دلنوشته شما نظارت خواهد شد و در صورت عدم توجه به حرفها و راهنماییهای منتقد، با درخواستهای نقد بعدی شما، موافقت نخواهد شد!
✔ نقدها در کمال انصاف بوده و منتقد فرد وارد به مباحث ادبیست؛ و از بابت صحت نقد و راهنماییِ منتقد، نگرانی نداشته باشید.
✔ نقدپذیر باشید و در برابر نقد خود، جبهه نگیرید. چرا که تمام تلاش ما در جهت پیشرفت نویسندههاست.
مشاهده فایلپیوست 110739
نام اثر: نیمه بهتر
به قلمِ: تینا اسعدی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
خلاصه:
تو بدون من فقط نیمه هستی بدون پسوند یا پیشوندی؛ پس از من دور نشو تا تکمیل باشی.
اسم من را حتماً شنیدهای نیمه بهتر!
رکنهای اولیه:
عنوان اثر
عنوان اثر "نیمه بهتر" انتخاب شده بود؛ اولین رکنی که خواننده به آن بر میخورد عنوان اثر میباشد. پس یک عنوان خوب باید ویژگیهایی را برای جذب اثر داشته باشد که مشمول جذابیت، ابهام و تعلیق، و مرتبط بودن به اثر میباشد.
عنوان از دو بخش "نیمه" و "بهتر" تشکیل شده بودکه هردو (چه ترکیب و چه واحد) کلیشه محسوب میشوند. عنوان انتخابی شما در نگاه اول عمل جذب را انجام نداد چون عمل دور زدن کلیشه به کلی فراموش شده بود. وقتی خواننده مقدمه و پارت اول داستان را میخواند هیچ وجه اشتراکی با اصل داستان نمیابد. عنوان درست عنوانیست که رنگ و بوی داستان را با خود پخش کند اما عنوان انتخابی ما این اصل را دارا نبود؛
شاید گفته شود خب داستانک هنوز به اتمام نرسیده و ممکن است ربط عنوان به بدنه داستان جلوتر مشخص شود اما این نکته حائز اهمیت هست که شما در حال حاضر و با توجه به اطلاعات داده شده حال، درخواست نقد دادید.
پیشنهاد میکنم عنوانی مرتبطتر و همسوتر با محتوای داستان انتخاب شود.
ژانر
ژانر انتخابی شما عاشقانه و تراژدیک میباشد. جلوتر درباره فضاسازی مفصلاً توضیح میدهم اما در حال حاضر... ژانر عاشقانه یا تراژدیک هیچکدام در بدنه اثر حس نمیشد! میخواستم ژانرهای پیشنهادی رو بنویسم منتها دیدم که حتی با گذشت هشت پارت از داستانک هنوز نویسنده موفق نشده ژانر مشهودی رو برای داستانک مشخص کنه.
پیشنهاد میکنم اگر بنا دارید ژانرهای عاشقانه وتراژدیک رو وارد داستانک کنید فضاسازی و حالت عاشقانه یا حالت تراژدیک رو قبل از دفع مخاطب سر همین ضعف به داستان تزریق کنید.
جلد
در جلد از تناژ سفید تا مشکی استفاده شد که اگر بخواهیم با توجه به کلیت ایده و ژانر تراژدیک برسی کنیم قابل قبول میباشد. اما نقدی که به جلد وارده این هست که فونت انتخابی بیشتر فضای فانتزی را به مخاطب القامیکند و پیشنهاد من اینه که از فونت رسمیتر استفاده بشه.
و در ارتباط با متن زیر جلد... رکن ابهام و تعلیق به کلی فراموش شده! متن زیر جلد شناسنامه اثر و به عنوانی تبلیغ اثره... یعنی مخاطب در نگاه اول با مشاهده جلد برای ارتباطگیری با داستانک با مشاهده شدت کلیشه استفاده شده در متن زیر جلد به کلی از خواندن ادامه داستانک سرد میشه.
مقدمه
"من پیر فنا بودم جوانم کردی.
من مرده بودم زِ زندگانی کردی.
میترسیدم که گم شوم در ره تو.
اکنون نشوم گم گه نشانم کردی."
در مقدمه از شعر مولانا استفاده کردید... در حالی که منبع رو ذکر نکردید.
رنگ و بوی عاشقانه در مقدمه به خوبی حس میشه ولی پیشنهاد من اینه که این حس عاشقانه رو هم به خود داستان تزریق کنید. و اینکه میتونید با نگارش یک مقدمه خودنوشت ارتباط بین مخاطب و داستان رو قویتر کنید.
رکنهای کلی:
شروع داستان
تا اینجای داستان(8 پارت) داستان در مرحله شروع قرار دارد.
خب داستان با قدم زدن شخصیت اصلی در طول سلول شروع شد و با اومدن بازجو ادامه پیدا کرد... اینجا ما فهمیدیم که بازجو عشق سابق شخصیت اصلی بود و در نهایت با معرفی مادر شخصیت اصلی به عنوان نامزد بازجو ادامه پیدا کرد. در این بخش در را*بطه با کلیت ایده حرف میزنم و در بقیه بخشها توضیحاتم رو تکمیل میکنم. ایده کلیشهای عشق بین متهم و بازجو به کنار ما شاهده یک زدحرمت در داستانتون بودیم. شخصیت "مادر" در همه فرهنگها یک شخصیت والا و دلسوز میباشد و اینکه شما در داستان شخصیت مادر رو تخریب کردید و حتی ما شاهد بودیم که شخصیت اصلی هتک حرمت به مادر خودش میکرد دیگه نهایت دفع مخاطب رو داره و اصلا قابل قبول نیست!
ایده کلی داستانتون نیاز به یک واکاوی کلی داره.
رکنهای میانی:
زاویه دید و بافت متن
بافت داستانتون محاوره بود و ما به کرات شکستگی بافت رو شاهد بودیم. در صورتی که بافت بدنه انتخابی داستانکتون محاوره هست نیازه که اصول بافت معیار رو رعایت کنید و شکستن افعال و خلاصه کردنشون رو شاهد نباشیم.
زاویه دید انتخابیتون اول شخص بود که اتفاقات و کشمکشهای درونی شخصیت اصلی از زبون خودش بیان میشد که به نظرم انتخاب درستی بود.
ولی در رابطه با پارتهای داستانتون... ما یک چهارچوب مشخص برای پارتگذاری رو شاهد نبود... استاندارد خطوط داستان 15 خط میباشد که در پارتهای داستانتون رعایت نشده بود.
دیالوگ و مونولوگ
حد استاندارد بین دیالوگ و مونولوگ رعایت شده بود و در مونولوگها عمده توصیفات حالات شکل میگرفت که به نظرم قابل قبول بود. اما در حیث باور پذیری دیالوگ مایلم نکاتی رو باهاتون به اشتراک بذارم.
هنگام نگاشتن دیالوگ چه نویسنده چه خواننده خودش رو در جایگاه کاراکتر میگذارد. نویسنده برای نگاشتن و خواننده برای باور کردن.
در رابطه با داستان شما... دیالوگها نه بار کیفی و محتوایی داشت و نه قابل باور بود. برداشت من اینطور بود که خیلی مصنوعی تنش بین کاراکترها به رشته قلم در میامد و این قابل قبول نیست... روابط بین شخصیتها باید در طول بدنه رمان طوری باشه که خود خواننده کشف و درکشون کنه... نه با دیالوگهای کلیشهای به خواننده تحمیل بشه.
رکنهای اصلی:
توصیفات
این رکن از داستانتون خیلی جای کار داشت... ریزتر برسی میکنیم:
چهره:
تقریباَ هیچ توصیفی در این حیطه انجام نشده بود... اینجور حس میشد که کاراکترها هویتی ندارند و فرقی با همدیگه نمیکنن... برای ارتباط بیشتر بین خواننده و داستان لازمه که توصیف چهره (هرچند جزئی و اندک) باشه. چرا؟ برای موندگاری داستان بعد از خوندن و تموم کردنش در ذهن خواننده... برای مثال با توصیفاتی که انجام میشه اگر طوری انجام بشه که در ذهن خواننده بشینه بعدها که اتفاقی همون ویژگی ظاهری به گوش خواننده بخوره یاد همون کاراکتر میوفته.
مکان:
کل لوکیشنی که در اون داستان اتفاق افتادیک سلول کوچیک بود... یعنی حساسیت خوانننده روی این مکان به شدت بالا میره و ذهنش تشنه به دریافت اطلاعات میشه.
گفتید که کل سلول سه متر هم نمیشد... بعد چطور یک میز داخل سلول قرار داشت؟ در سلولهای انفرادی مگه میز داریم؟ اصلا خاصیت وجود سلول انفرادی برای تنبیه زندانیه... نه اینکه داخلش بازجویی انجام بگیره!
جای دیگه هم گفتید که بعد از هل دادن مادر سلین، کاراکتر به عقب پرت شد... مگه چقدر جا بود که اینقدر قدرت مانور وجود داشت؟
ریز ایرادات مبانی وجود داره که ذکر کردم توی چشم و پررنگ هستن... حتما برطرف بشه.
زمان
یک جا شیفت زمانی داشتیم که ارکانش رعایت نشده بود. قالب درست برای شیفت زمانی *** هستش که قبل و بعد از شیفت قرار میگیره ولی شما از "" استفاده کرده بودید.
ضمناً شیفت زمانیتون خیلی موضوع محور بوده و فقط هدف نویسنده رو ارضا میکرده... نه خواست خواننده رو.
حالات و احساسات
"قدمهام رو با حرص کوبیدم" "من خیلی وقته قوی شدم فکر و ذهنم پر از جرئت و شهامتِ" "ذوق زده گفتم" "با حالتی چندشی مثل خودش گفتم" "با فیس افاده راهش رو گرفت و رفت"
اینها نمونههایی از توصیفات حالات و احساسات داستان هستن... همینقدر مستقیم و صریح... طوری که دفع مخاطب داره و کلیشه به طور کلی فضای تراژدیک و غمگین داستان رو مخفی کرده.
نیازی نیست که همه چیز رو آماده در اختیار خواننده بذارید. کمیفرصت برای تجذیه و تحلیل و ابهام و رفع ابهام به ذهن خواننده بدین... کاری کنین که خوانند درگیر داستانتون بشه. نه اینکه بخونه و رد بشه.
فضاسازی
یعنی آمادهسازی فضای رمان برای پیاده کردن یک واقعه که میتونه تنش یا کشمکش باشه. فضای رمان یعنی چی؟ یعنی برنامه ریزی برای پیادهسازی تنش. این برنامه ریزی از مجموعه توصیفات مکان، اراعه حالات کاراکترها، ابهام سازی در ذهن خواننده و... میشه خب شاید براتون سوال پیش بیاد که فضاسازی چطور استفاده میشه.. .حین دیالوگها و در بدنه متن که تقریبا همهجای رمان رو در بر میگیره... توصیفات مکان نباید پشت سر هم قطاری استفاده بشه.. میتونین تو دیالوگها توصیفات رو انجام بدین و کم کم مکان رو توصیف کنین... ولی باید طوری باشه که پایان اون تنش وقتی که صحنه عوض میشه از مکان توصیفات کاملی انجام داده باشین و وقتی صحنه شیفت میشه خواننده حس کنه که فضا عوض شده.
جدا از اینکه نویسنده موفق نبود فضای تراژدیک یا حتی عاشقانه رو وارد داستان کنه، فضای اشتباهی رو هم توصیف کرد... فضای کلکل گونه باعث میشد که بهطور کلی خواننده از داستان فاصله بگیره.
رکن پایانی:
ایرادات نگارشی
اول اینکه به کلی در میان جملات استفاده از علائم نگارشی رو فراموش کرده بودید.
ولش کن سلین تو دیگه به این حرفا و کارها عادت کردی خودتم از همه بیشتر درک میکنی
ولش کن سلین(؛) تو دیگه به این حرفا و کارها عادت کردی(.) خودتم از همه بیشتر درک میکنی(!)
بیشتر درک میکنی که چرا این جایی پس سکوت بهترین
بیشتر درک میکنی که چرا این جایی(،) پس سکوت بهترین
یک دفعه احساس کردم دیگه زنده نیستم انگار خودش هم نگرانم شد
یک دفعه احساس کردم دیگه زنده نیستم(.) انگار خودش هم نگرانم شد
کمرم رو راست کردم من پنج سال هست که دیگه اون دختر لوس و ناناز نیستم من خیلی وقته قوی شدم فکر و ذهنم پر از جرئت و شهامتِ
کمرم رو راست کردم(.) من پنج سال هست که دیگه اون دختر لوس و ناناز نیستم(؛) من خیلی وقته قوی شدم(.) فکر و ذهنم پر از جرئت و شهامت (هست.)
نکته بعدی اینکه برای دیالوگها بعد از - باید یک فاصله بگیره که شما انجام ندادین...
-چرا زمانی که مردها عاشق یه دختر میشن هر کاری که بگه رو انجام میدن؟
-کی اگه راست میگی اسمش رو بگو؟
و نکته پایانی درباره نکات فیلترینگه. کلماتی مثل "خیابونی" جدا از اینکه به شت دفع مخاطب داره مشمول فیلترینگ میشه.
***
یا حق @Vixon