با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @ماه نـاز
* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید. ?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
به امید موفقیت روز افزون شما
تیم مدیریت تالار نقد
نام رمان: شی*طانزده
نویسنده: Faezeh1380
ژانر: ترسناک، تریلر
خلاصه:
پا در قلمرو مرگ میگذاشت و در سرنوشتی قیرگون فرو میرفت... .
ابرهای تیره آمدند و تاریکی او را در بر گرفت... .
ناقوس شی*طان به صدا در آمد؛ مرزهای تپیدن به خون کشیده شد... .
امید به تاراج رفت و روشنایی خاموش!
باید تاوان پس میداد... .
تاوان "پا نهادن در قلمروی شی*طان"... ! برای مطالعه رمان کلیک کنید!
بسمتعالی نقد رمان "شیطانزده"
منتقد "ماه ناز"
نوع نقد "نقد حرفهای شورای رمان"
تاریخ تحویل "۱۰ تیر ۱۴۰۱"
?ارکانهای میانی?
۱. زاویهدید:
زاویه دید رمانتون سوم محدود بود. راوی حول محور کاراکترهای حاضر در صحنه میچرخید و با توجه به شرایط صحنه رفتار کاراکترها رو شرح میداد. ایرادی که این لخش داشت اینه که راوی فقط داستان رو شرح میداد و توضیح زیادی درباره حالات و احساسات کاراکترا به خواننده نمیداد. جلوتر درباره توصیفات بیشتر توضیح میدم. زاویه سوم شخص اغلب به دلیل دارا بودن پتانسیل بیان افکار و عواطف تمامی کاراکتر ها یکی از امتیازات مثبتش دادن دیدی باز و کامل به مخاطب در مورد احساسات کاراکتر هاست و توی این زاویه دید خواننده به علاوه شخصیت اول میتونه با تعداد زیادی از کاراکتر ها ارتباط خوبی بگیره؛ ولی متاسفانه در این رمان با اینکه زاویه دید سوم شخص انتخاب شده بود انتقال عواطف کاراکتر ها و پرداختن به حالات و افکار اونها خیلی کم صورت میگرفت.
۲. سیر داستان:
رمانتون شروع مناسب و جذابی داشت تا قبل اتمام ماجراجویی اول که آلما دوستاش رو سرکار گذاشته بود سیر خوب پیش میرفت اما چند پارت بعدی تا قبل شروع ماجراجویی دوم سیر کند و پوچ شده بود به صورتی که توی پارتها ما فقط راجع به درگیریهای آلنا با خانوادهاش و زندگیش میخوندیم و این موضوع کمی حوصله سر بر بود، و توی ماجراجویی دوم هم نویسنده خواننده رو درگیر جزئیات کرده بود و یا اتفاقات اصلی در سطح مناسبی توصیف و فضاسازی نمیکرد سیر اتفاقات سریع بود.
۳. بافت متن:
بافت رمانتون سبک ترکیبی داشت. بدنه داستان بافت ادبی و دیالوگها بافت محاورهای(معیار) بود. در اصول نگارشی دیالوگ بافت معیار رو به خوبی رعایت کردین. شکستهنویسیها به جا و زیاد از حد نبود. اما گاهی جملهبندیها درست نبودن و ارکان جملهها به شکل صحیح نگاشته نشده بودن، به این دلیل ترکیب جملات و جمله بندیها حالت روان و دلنشینی که انتظار میرفت رو نداشتن. نویسنده باید بیشتر به ترکیب کلمات جملهها دقت بکنه در قسمت ایرادات نگارشی مثال این مورد رو براتون زدم.
۴. دیالوگهاومونولوگها:
باورپذیری دیالوگها: این فاکتور در رویاروی با تنشهای مختلف برسی میشه. اینکه کاراکترا در رویارویی با تنشها و کشمکشها چه رفتاری از خودشون نشون میدن. در این بخش رمانتون یک حالت یکنواخت داشت. ابراز حالات کاراکترها، عصبانیت، ترس و... . این قسمت باید بیشتر دقت بشه.
یکنواختی دیالوگها: لحن محاوره در دیالوگها محسوس بود ولی روند دیالوگها یکنواخت بود. یعنی چی؟ یعنی اینکه نویسنده از نگاه خودش دیالوگها شرح داده. کاراکترهای مختلف باید در دیالوگ لحن و تیکه کلامهای متفاوتی داشته باشند. ولی ما اینجا همچین پدیدهای رو مشاهده نکردیم. دیالوگها با لحن خبری نوشتهشده بودن و توصیفاتی درونشون مشاهده نکردیم. اندازه دیالوگ نسبت به مونولوگ اندازه دیالوگ ها کوتاه بود و فرقشون با مونولوگها محسوس نبود. استفادههای پشت سر هم از نقطه در دیالوگها؛ حتی در جملات ربطی؛ شمایل دیالوگهای رمانتون رو خر*اب کرد.
مونولوگ و دیالوگ محوری: در رابطه با این رکن باید ذکر کنم که گاهاً صحبتهای کارترها با هم و دیالوگهای اونها پشت سر هم بود و بین صحبتها ما توصیفی از تغییر لحن یا حالت و چهرهی کارکتر نمیدیدیم، بهتره که با توجه به مضمون دیالوگ به حالات کارکتر ریاکت بدید. مونولوگها نسبت به دیالوگها بیشتر بود گاها پارتی رو مشاهده میکردیم که فقط مونولوگ نویسی شده بود و هیچ دیالوگی درونش جا نداشت و از اون مهمتر مونولوگها از یکجایی به بعد تو خالی و بیمعنی شده بودن چون نویسنده چندین پارت رو به نوشتن روزمرگیها و کلکلهای کلیشهای آلما گذرونده بود. و گاها بین دیالوگها نویسنده پرانتز باز میکرد از حالت کارکتر یه اطلاعی میداد مثلا (از روی اپن پرید) من پیشناد میکنم اکیدااً از این طرز نوشتن خودداری کنید چون رمانتون رو به سمت کلیشه سوق میده.
?ارکانهای ساختمان ایده?
۱. بررسی ایده اصلی:
ایدهی شما راجع به گروهی شمال چهار دختر بود که به ماجراجوییهای خطرناکی میرفتن و هربار ماجراجویی هاشون بدون نتبجه میموند تا روزی که تصمیم میگیرن به یه روستای مخروبه برن و اتفاقهای در پی این ماجراجویی، نقطه قوت رمان این بود که ایده دور از کلیشه نوشته شده بود با کمی تقویت قلم رمان سطح بالایی محسوب خواهد شد.
۲. بررسی پیام رمان: رمان هنوز به پایان نرسیده و برای دریافت پیام رمان هنوز زوده.
۳. ایدهدهی و باورپذیری:
توی این قسمت به نظر بنده کمکاری شده. توصیفات و فضاسازی که در ادامه به اون میپردازیم به شدت کم و یا محدود به یک قسمت بود. به همین دلیل فضای رمان به اندازه کافی برای خواننده حقیقی و باورپذیر نشده بود، باتوجه به ایده رمان که دربردارنده یک سری رویدادهای خارج از چهارچوب زندگی روزمره هست و به سمت ماجراجوییهایی بعضاً عجیب سوق داده شده این داستان نیاز به یک فضاسازی قوی و پرداختن کامل و بیکم و کاست به باورپذیری داره تا این حس که داستان کاملا مصنوعی و دور از دنیای واقعیه به مخاطب القا نشه. ایده نو و جذاب بود، اما قسمت باورپذیری لازم به بازنگری نویسنده داره.
?ارکانهای اصلی?
۱. توصیفات:
توصیفات در حد متوسط بود و خیلی جای کار داشت. توصیفات احساسات:
به طور مستقیم و در متن آورده شده بود برای مثال. همین احساسات کاراکترها میتوانست به طور ترکیبی در متن(به طور غیر مستقیم) یا در لحن کاراکترها در دیالوگها ذکر شود. در قسمت توصیف حالات کاراکتر که میتوانست پیش زمینهای بر واضح سازی احساسات کاراکترها باشد نیز ضعیف عمل شد. توصیف حالات:
توصیف حالت کاراکتر در نگاه کلی بخشی از شخصیت پردازی کاراکترها هست. بین دیالوگها هیچ اثری از حالت کاراکتر ها نیست. توصیفی از حالات کاراکتر ها در میان دیالوگ به چشم نمیخورد و کمبودش به چشم خواننده میآمد. توصیفات زمان:
پرش زمانی توی رمان نبود، و نویسنده به خوبی تونسته بود مرز بین زمانهای وقوع اتفاقات (شب و روز) رو رعایت بکنه. توصیف چهره:
ضعیف عمل شد. ما از آلما که شخصیت اصلی هست به جز چشمای قهوهای و موهای رنگ شدهی سرمهای چیزی نمیدونیم. همین قضیه درباره باقی کاراکترها هم صدق میکنه. چهرهپردازی از مهمترین عواملیه که باعث میشه خواننده با رمان ارتباط بگیره و بتونه احساسات کارکترها رو درک کنه. توصیف مکان:
صحنههایی مثل روستای خرابه، خونهی آلما و خانههای مخروبه که عمده اتفاقات اصلی در اونها رخ داد، به توصیفات و فضاسازی خیلی وسیعی نیاز داره تا خواننده بتونه فضای رمان رو درک کنه. در این بخش از توصیفات، مهمترین فاکتور پرداختن به جزئیاته که ما مشاهده نکردیم! حتی خیلی جاها حس میشد که کاراکترها در یک فضایخالی مشغول صحبت هستن. در مجموع این بخش نیاز به ویرایش کلی داره.
۲. شخصیتپردازی:
شخصیتپردازی از دو بخش توصیفات چهره و خلق و خوی کاراکتر تشکیل میشه که در دیالوگ و متن داستان خودش رو نشون میده. درباره چهرهپردازی بالاتر صحبت کردم و اما رفتار و اخلاق کاراکترا. این قسمت شما معمولی عمل کردین تو متن توضیحاتی درباره رفتار و اخلاق کاراکترها میدادید (البته نه همه کاراکترا! خیلی از شخصیتها هم از لحاظ چهرهپردازی هم از لحاظ خلق و خو هنوز برای ما مجهولن) ولی ما تو دیالوگ هیچ اثری از تغییر لحن یا القای احساسات و خلق و خو ندیدیم.. برای مثال آلما شخصیت با ثباتی نداشت گاهی شوخ بود گاهی عصبی یا افسرده و گاهاً این پرشهای شخصیتی بیدلیل اتفاق میافتاد. فضاسازی آمیختهای از توصیفات فیزیکی مانند مکان و زمان با شرح جزئیاتی که باعث تصور و درک هرچه بیشتر محیط توسط خواننده میشن و پرداختن به حال و هوا و جو حاکم بر کاراکترها و تاثیر دادن حالات و عواطف درونی اونها در محیط داستان و نحوه بیان اون حوادث هست یعنی باید به خواننده ترکیب محیط فیزیکی داستان و حس حاکم بر اون محیط القا بشه و در داستان شما که فضاهایی جدید و ماجراهایی ذاتا هیجان انگیز بیان میشد نیاز عمیقی به فضاسازی قوی و انتقال حس اون اتفاقات به خواننده بود؛ به طور مثال در یک صحنه باید اون حسی که خواننده از یک محیط تاریک مخروبه و نمناک با بوی رطوبت و صداهایی ترس آور و عجیب تجربه میکنه با خوندن متن براش تداعی بشه که متاسفانه به مقدار کمی این اتفاق رخ داده بود. بهتره که روی قسمت شخصیت پردازی بیشتر کار کنید.
۳. فضاسازی:
انتظار میرفت بیشتر باشه. همونطور که تو رکن توصیفات مکان ذکر کردم، مکانهایی که عمده اتفاقها درون اون رخ میده لازم به تصویر پردازی مطلوبی داره، با توجه به ایده رمان شما که کمی دور از ذهن خواننده بود، شما میبایسد فضاهای مهم رو بهقدر مطلوب فضاسازی میکردید که تصویر اون مکان یا اتفاق توی ذهن خواننده نقش ببنده، در این صورت سیر رمان هم کنترل میشه و شاهد افت خواننده نیستیم.
۴. کشمکشها:
شاید زیباترین قسمت از نوشتن ایدهای که راجع به اتفاقات ماوراء طبیعیه، همین کشمکشهای درونی شخصی باشه که مابین این اتفاقات قرار داره و این فضا به نحوی براش غیر قابل پیشبینی هست. اما متاسفانه توی این قسمت کمکاری شد، بهتر بود که موقع افتادن اتفاقات هیجانانگیز رمان شخصیت کمی دچار کشمکش درونی بشه احساس ترس، هیجان و گریزش قبل از اتفاق افتادن باید برای خواننده واضح بشه. به عنوان مثال وقتی آلما و بقیه دخترا توی روستای مخروبه گیر افتاده بودن، نویسنده به غیر از کشمکشهای بیرونی باید از حال و هوا و کشمکشهای درونی کاراکترها هم میگفت تا فضا حقیقیتر جلوه کنه و خواننده با کارکتر و داستان همراه بشه.
۵. پیرنگ:
داستان از حضور چهار کارکتر در مخروبهای حوالی شهر شروع شد که سعی داشتند احضار روح انجام بدن و نتیجهای نمیگیرد در این هنگام آلما برای هیحان اتفاق دوستانش را سر کار میگذارد و تظاهر میکند که توسط موجودی ماوراء طبیعه تسخیر شده و در ادامه شاهد ترسیدن دوستان آلما هستیم و بعد بزگشتن آنها به خانه داستان با درگیریهای آلما با بزادر و خانوادهاش ادامه پیدا میکند تا جایی که آلما در نت دنبال مکان جدیدی برای برگذاری مراسم احضار میگردد و روستایی شیطان زده که سالهاست کسی در ان زندگی نمیکند و اهالی آن منطقه اعتقاد دارند که شبها صدای عجیبی از ان روستا میآید را پیدا میکند و در پس آن دوستانش را راضی میکند تا با دروغ گفتن به خانوادههایشان چند روزی در ان روستا اقامت داشته باشند و مراسم احضار را انجام دهند و به نحوی اولین کسانی باشند که شهامت پا گذاشتن به ان روستای شیطان زده را داشتند، داستان با اقامت آنها در مسافرخانه در شهر زابل ادامه پیدا میکند، در این قسمت کارکتر آلما که روزی تنها برای گشت و گذار رفته بود کتابخانهای قدیمی را میبیند و در آن کتابخانه کتابی را پیدا میکند که نام آن «لوسیفر» است و در آن نحوه احضار جن با تصویری از این موجود نگاشته شده است، آلما و دوستانش تصمیم میگیرند که در مراسم احضار از روشی که برای احضار جن در کتاب نگاشته شده بود استفاده کنند. در روزی دیگر آلما و دوستش فرانک برای بررسی شرایط به روستا میروند و مکان آنحا را از روی نقشه پیدا و سپس بررسی میکنند هنگام خروج آنها از روستای مخروبه دری که برای یکی از خانههای مخروبه بود به دشت باز و بسته میشود و صدای عجیبی میدهد، فرانک که از این صحنه خوف کرده موفق میشود تا آلما را متقاعد به خروج از روستا بکند، داتسان با خواب ترسناکی کن آلما راجع به مردی که غمگین به ان نگاه میکند ادامه پیدا میکند و شب که کارکترها قصد داشتند برای مراسم به روستا بروند و در خواب فرو رفتهاند فردی که برای خواننده مجهول واقع شده صفحات کتاب را باز میکند و روی صفحه تصویر جن متوقف میکند، در ادامه شخصیتها به روستا میروند و خانه مخروبهی عجیبی برای برگذاری مراسم پیدا میکنند و ادامه داستان
?ارکانهای پایانی?
۱. ایرادات نگارشی: رمان به غیر از چند مورد ایراد نگارشی خاصی نداشت، این از نقات قوت نگارش نویسنده محسوب میشه.
جا به جایی فعل:
بهش گفته خوب میزنه رفته تو جَو
بهش گفته خوب میزنی تو جو رفته / جو گرفته
موهیبت
موهبت
نزاشتی
نذاشتی
سانتی مانتال
سانتیمانتال
۲. سخن منتقد: رمان ایده نو و جذابی داشت. اگر نکاتی که گفتم رو ویرایش کنید و در پارتهای بعدی هم به نکات توجه کنید، جذابتر هم خواهد شد، خسته نباشید.
۳. توصیههای منتقد:
ایرادات نگارشی رو برطرف کنید.
به فضاسازی بیشتر بپردازید و روی توصیفات کار کنید.
کشمکشهای درونی شخصیتها رو بیشتر کنید.
مکان و چهره شخصیتها رو در سطح مطلوب توصیف کنید و برای کارکترها به صورت مجزا شخصیت تایین کنید .