اطلاعیه برترین اشعار شاعران خوش‌ذوق | تالار شعر

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع سُرمه.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
‌‌‌​

•°•●◇ به نام خالق واژگان ◇●•°•




با عرض سلام و درود خدمت کابران و شاعران خوش‌قلم و خوش‌استعداد!

این تاپیک برای معرفی و به اشتراک گذاشتن پست‌هایی از اشعار شاعران خوش‌ذوق انجمن است و شرکت عموم در آن آزاد است.

لطفا آثاری که در این تاپیک قرار می‌دهید، دارای سطحی مطلوب و حتما از نوشته‌های کاربران انجمن کافه نویسندگان باشد.
‌​

‌‌‌
نمونه پست:

1- لینک مجموعه شعر
2- نام یا تگ کاربری شاعر
3- متن شعر (با فونت تهران ۲ و سایز 17)


‌‌
•●• این تاپیک جنبه تبلیغ آثار شاعران انجمن کافه نویسندگان را دارد و کپی‌برداری از آن بدون ذکر نام شاعر و خارج از انجمن، مـ❌ـمنوع می‌باشد!


‌‌
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اشعار غایب از نظر
به قلمِ @نیـاز عزیزدلم🦋

«
گفتم از حال خود با دل بگو
گفت که حالی ندارم بعد از او
گفتم او را یار کو دلدار کو؟
او بگفتا یار رفت
من ولی هر لحظه اندر خاطرش!
»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«اشعار خونابه‌های مغرب؛
شاعر:
@ستاره سربییستاره سربیی عضو تأیید شده است. »

شن‌ها می‌دانند
امواج، روزی
در انتهای افق
به ساحل خواهند‌سپرد
صدف‌های مرده را
تا به آغو*ش کشند
نعش ماهیان پیر را
و دفن شوند
در گورستان فلس‌ها
اما ماهیان جوان
خواهند سرود
از تولد مرواریدها
در روشنای مهتاب
بر قلب اقیانوس
و خواهندبافت
گیسوان شب را
با گیره‌های مروارید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«اشعارمیث‌نِس؛
شاعر:
@آیناز تابش »

دلم می‌خواهد
خاطرات‌مان را ببافم
و همانند
عروسک‌های خیمه‌‌شب‌بازی
با آن‌ها نمایشنامه‌ی
زندگی‌مان را
در رویاهایت اجرا کنم
تا نیمه‌شب‌ها
در آغـوش مـ*ـعشوق جدیدت
لحظه‌ای میان بیشه‌ی
هذیان و توهم‌هایت
اشتباهاً نام مرا صدا زنی
من محتاج پرسه زدن
در کوچه پس کوچه‌های
ذهنت هستم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«اشعار آواز حزن
شاعر:
@آیناز تابش »

زیبا!
دردهایم چیزی نیستند
که در نظم و قافیه‌ و آرایه
درک شوند
رنج‌هایم را
نه تراژدی رومئو و ژولیت
توصیف می‌کند
و نه ظلم‌هایی که
بر قلبم خراش می‌اندازند را
درام زهرآگین هملت
هزاران حرف ناگفته در دل دارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نوشته‌ها
نوشته‌ها
976
پسندها
پسندها
2,614
امتیازها
امتیازها
288
سکه
356
« اشعار خونابه‌های مغرب؛
شاعر:
@ستاره سربییستاره سربیی عضو تأیید شده است. »

هزار بار، انوار دیدگانِ سرگشته را
به ردپایِ سیالِ روانِ رود، دوخته‌ام
و بر گذارِ زلالِ انگشتانِ آب
وز تنِ عبوس و زخم‌ِ سنگ‌‌‌ریزه، خیره‌مانده‌ام
و آموخته‌ام حلمِ نرمِ عبور، را
هم‌آوازِ سیرِ سبزِ برگ‌هایِ جنبنده‌
و گوش سپرده‌ام بر نوایِ نمناکِ تنفسی سبز
روییده‌ بر تنِ صخره‌هایِ زمختِ سخت
در تلاطمِ جدالِ ماهیانِ رویِ آب
ز تکه‌های رقصانِ بید، بیشه بافته‌ام
و بر فراز شاخسارهای نازکِ لطیف
آشیانِ کلاغ‌‌هایِ تیره‌گون را
به ابرهای سپیدروی، سپرده‌ام
و در ارتفاعِ مسکوتِ کاج‌های اِستاده
ز آوای شورِ اشجار ، م*ست‌نموده‌ام
همچنان که بوته‌هایِ گمنامِ رونده‌ای
ز وجدِ پر فروغِ آفتاب
گریبانِ سفتِ خاک را، چاک‌داده‌اند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
« اشعار زخم شب؛
شاعر:
@navidx »

پشت این حجم صدا
لای تاریکی شب
وسط رق*ص بی وزن عبور
شبِ زخمی تنهاست
ناامید و رنجور
گله مند از خورشید
غرق در عمق سکوتِ ممتد
در سرش زوزه گرگ
مثل یک سگ تنها
با زبانی تاول زده
لیس میزند زخمش را
تا که آرام
بمیرد
و فراموش کنندش
مردم.
 

مجموعه شعر قسم به خرمن گیسوانت؛
شاعر:
@_nazanin_
‌​

‌‌
فغان آسمان را می‌نگری؟
آن اَبرهای پنبه‌ای و سفید رنگ
دیگر در آسمانِ نیلگون، دلربایی نمی‌کنند.
سرت را بالا بگیر و بنگر
پرنده‌ای بی‌نوا زیر این گلوله‌های باران
در هجوم رنگ‌ِ فگارِ خاکستری
در تلألو اَبرهای خون‌آلود
بال‌های دلفریبش را می‌تکاند
وجودش لابه‌لای اَبرهای غضبناک
در میان هزاران سربازِ مه‌آلود
محو می‌شود.
غّرش آسمان را می‌شنوی؟
دل آدمی که هیچ
گناهِ قلب کوچک آن پرنده‌ی بی‌گناه چیست؟
مگر می‌دانست آن اسنفج‌های سیمگون
آن لاجوردِ خوش‌خلق
دلش را بترکاند!
حالا مرا بنگر
خودت را ببین
من آن پرنده‌ی پریشان حال
تو عضوی مخوف از ارتش این آسمان
بال‌هایم را با گلوله‌هایت نسنج
من راه و رسم مبارزه را نمی‌دانم...
‌‌
 
« اشعار بقای پوچ؛
شاعر:
@Violet Winslet »

اسمت روی کاغذ می‌رقصد
و نهاد تمام جملاتم می‌شود
او آمد
او خندید
او گریست
و او رفت...
قلم خشک می‌شود
و داستانت به اتمام می‌رسد
دست تمام قصه‌ها را می‌گیرد
و با خودش می‌برد
انگار پایان تو
همه چیز را به فرجام می‌رساند.


 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین