اتمام یافته دلنوشته اوج نیلوفر | تمنای واژگان


به‌ نام خالق بال‌های سپیدش
‌‌‌


عنوان دلنوشته: اوج نیلوفر

نگارنده: تمنای واژگان

ژانر: فانتزی

سطح: ویژه

‌منتشرشده در انجمن کافه نویسندگان تالار ادبیات بخش تایپ دلنوشته

ویراستار: @سادات.۸۲سادات.۸۲ عضو تأیید شده است.

پیشاهنگ:

بار دیگر بیا و تماشایم کن...
با آن دیدگان نافذ، گیسوان مخملی و قلبی بی‌محابا!
بنگر که چگونه کالبد خویش را از تباهی‌های این گیتی، رهایی می‌بخشم و نیلوفرانه به اوج می‌رسم!
و تویی آن تماشاگر خوش‌خیال من در این گیتی وهم‌ناک...


پ.ن: نیلوفر نماد و مظهر عشق، زیبایی و پاکی‌ست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
°•○°● بسم الله الرحمن الرحیم ●°○•°



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.


قوانین تایپ دلنوشته



شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای آثار



پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد دلنوشته




پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید

درخواست تگ برای دلنوشته




همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی




اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه




قلمتان سبز و ماندگار

مدیریت تالار ادبیات انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

قسمت اول:

کنجکاوی لاجوردی!

گوشه‌ای از فضای کوچک کلاس را برگزیده و زیر صندلی‌اش به‌حالت چمباتمه نشسته بود. گویی عادت به نشستن بر روی صندلی‌اش را نداشت. دفترچه‌‌ای با پوششی ارغوانی‌‌ را در دستان ظریف‌اش گرفته و با مدادی هم‌رنگ دفترچه، درون آن را خط‌خطی می‌کرد. نمی‌فهمیدم درون دفترچه یادداشت‌اش چه می‌نویسد یا چه‌ نقاشی را به روی کاغذ پیاده می‌کند و همین ذهنم را درگیر کرده بود. کسی کنارش نبود؛ بنابراین تصمیم گرفتم به سمتش بروم و بر روی صندلی کناری‌اش بنشینم.
کوله‌پشتی و کتاب‌هایم را در دست گرفتم و در محل موردنظرم جلوس کردم. با این‌که نزدیک‌اش بودم، اما باز هم از کارش سر در نمی‌آوردم. حس کنجکاوی مرا واداشت تا روی زمین بروم و کنارش باشم؛ حتی اگر این‌کار باعث کثیفی لباس فرم سپیدم می‌شد.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین