در حال تایپ داستان کوتاه فراستی‌کده | آیناز کاربر انجمن کافه نویسندگان

نام داستان: گاهی اوقات باید فراستی باشیم
نویسنده: آیناز
ژانر: درام/طنز/اجتماعی
ناظر @*ملکه برفی
خلاصه: آیا در پرتگاه تنفر نسبت به خودتان پرت شده‌اید؟ آیا از مطالب آبکی کانال‌های روانشناسی و حرف‌های کلیشه‌ای مشاوران از جمله "خودت را دوست داشته باش" و مطالعه‌ راه‌های موفقیت کارگرانی که مدیرعامل شده‌اند خسته شده‌اید؟ آیا معنای حقیقی زندگی و چیزی که باید در آن دنبالش بگردید را پیدا نمی‌کنید؟ فراستی‌کده برای شما تاسیس شده است تا به صورت رایگان در کنار بیماران مطب بدون هیچ اغراق و دروغ و تلقینی و با صداقت کامل درباره‌ی مسائل از شر این مشکلات خلاص کند، گاهی اوقات باید فراستی باشید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
124420_029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16_vwft_wzqv.png

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان، قوانین تایپ داستان کوتاه را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ داستان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ داستان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد داستان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از داستان خود، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ داستان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن داستان شما، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

پس از پایان یافتن داستان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان داستان خود را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ داستان]

جهت انتقال داستان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به آموزشکده سر بزنید:
[آموزشکده]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بچه که بودم از مسعود فراستی بدم می‌آمد. شاید اگر آن زمان یک دفترچه برمی‌داشتم و تصور ذهنی‌ام را از او می‌نوشتم این‌گونه بود که این باخود درگیر حتماً هر شب با زنش دعوایش می‌شود و می‌آید و از آدم و عالم ایراد می‌گیرد! این چه وضعش است؟ مردک باید یه جعبه شیرینی بگیرد و با خودش آشتی کند جای این کارها! بزرگتر که شدم فهمیدم فراستی کار خاصی نمی‌کند؛ زندگی می‌کند، البته به عنوان یک منتقد! لابد پس از این حرف‌ها فکر می‌کنید من در آینده فراستی را به عنوان الگوی تمام و کمال زندگی‌ام انتخاب کردم و عاشقش شدم؟ باید بگویم حدس اشتباهی دارید. من هنوز هم باب خیلی چیزهای دیگر از فراستی بدم می‌آید و نکته‌ی بعدی این است که بخش فراستی‌گونه‌ی انتقادی وجود من هرگز عاشق کسی نمی‌شود و به عنوان الگو انتخابش نمی‌کند. همه‌چیز نسبی‌ست، چه برسد درباره‌ی فراستی! اما خب به این نتیجه‌ی کلی رسیدم وقتی فیلم‌های گنده گنده‌ اما غیر‌حرفه‌ای‌ای که براساس مافیای سینما اسکار می‌گیرند را نقد می‌کند دوستش دارم. پایان بازی که در درباره‌ی الی داشت خودش را می‌کشت تا مخاطب بعد تماشای فیلم بگوید:
- اوه چه کارجی و ویث کلاس بود!
اما درواقع اصغر هشت ساله از تهران میان کلاف‌های معمایی فلسفی خود گیر کرده و بهترین راه را پایان بازی دیده بود که نه نیاز باشد به مغزش برای پایان‌های شگفت‌انگیز هجوم بیاورد و هم مخاطب بعد نظاره‌ی اثر چون وسط سخنان گوهربار و فلسفه‌بازی بی‌داستان فیلمش تیتراژ پایان پخش کرده بود تشویقش کند. البته فراستی بودن مثل داروست، اندازه‌‌اش خوب است و زیادش کشنده، چون ظاهرا حدسیات من در بچگی درست بوده و ایشان خیلی جاها حتی در نقدهایشان صحبت رایگان (حرف مفت) می‌کند؛ اما بیایید چون هدفمان درمان است از جنبه‌ی روانشناسی_جامعه‌شناسی نگاهش کنیم. فراستی‌‌ای که گاهی آن مافیاهای عامه‌پسند و بی‌کیفیت را بدون ترسی که باقی جامعه دارند نقد می‌کند. درواقع هر چیزی عامه‌پسند باشد و از قوانین اصولی و خاص و خارق‌العاده در ساختارش برخوردار نباشد، وحشتناک است چه آثار اصغر فرهادی و چه انسان‌های عامه‌پسند و سخیف، چون بیش از حد نیاز به نقد دارند و نمی‌شود نقدشان کرد‌. پس علی‌رغم تنفر نویسنده نسبت به فراستی، اگر در میان این جامعه‌ با گروه و گروهک‌های مافیایی عامه‌پسند و سخیفش خاص بودید و طرد شدید، مانند بیماران من زانوی غم ب*غل نگیرید و کمی فراستی باشید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,250
پسندها
پسندها
7,174
امتیازها
امتیازها
388
سکه
907
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین