در حال تایپ دلنوشته صدایت را می‌بوسم | نویسنده ارغنون

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع سُرمه.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
عنوان اثر: صدایت را می‌بوسم
سرشناسه: ارغنون
ژانر: عاشقانه، تراژدی
دیباچه:
برایت این‌جا می‌نویسم، برای تو که بی‌نشانی‌ترین‌ نشانیِ من شده‌ای.
برای تو و چشم‌های ملیله دوزی شده‌ات که بر قلب من، برای آن مزرع‌های گندم‌ سوخته.
عزیزترینم، قوت لبخند من!
کاش که ل*ب‌های تو را، راهی بود.
آن‌گاه تمام من، قطاری می‌شد به مقصد تو!
افسوس که تو دوری و خوش‌باش که نیستی و نمی‌بینی که این دوری گاهی چطور زمینم می‌زند... .
 
آخرین ویرایش:
‌‌
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌


قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
سلام قربان تارهای مویت، سلام.
حالت خوب است جان من؟ من هم خوبم، تو مانند رودی خروشان کویر قلب مرا به آسایش رسانده‌ای عزیزدلم.
پسرکم، چشم سیاهکم، گوزن وحشی!
در وصف این دل‌تنگی بگویم که من هم دارم می‌سوزم، دل‌تنگی و عشق من نسبت به رویِ تو، مانند برگ کوچک خزان‌زده‌ای‌ست که عاشق شکوفه‌ی آلبالو شده باشد، تو باهار منی. کاش دستی داشتم تا رشته‌ کوه‌ها را بردارم، دستی کشیده به مانند مرزها، تا این دوری و تمام مرزهایش را بردارم.
آه علی جان، پاییز است و من هرچه تتمه‌ی واژگانم است برای تو می‌فرستم و دیگر در تمام روز خود را ب*غل گرفته، ساکت می‌مانم. آخر چه دارم که بگویم، من این‌جا غریبم، تنها آشنای من تویی. هرچه بیشتر از این جماعت می‌گریزم و دوری می‌جویم، بیشتر می‌خواهند زندگی را زهرم کنند... من ناتوانم، تنها توان من تویی. خودت ببین! خیلی حیف است اگر بخواهم همین چند کلمه‌ای که مرا به زندگی متصل کرده را حرام نامحرمان کنم، این‌جا تنها محرم من تویی.
سالِ خوبی نیست علی جان، وحشت است و مرگ، منِ دیوانه در محاق نشسته‌ام و بااین‌که هرروزمان نحس است، تو نانحس‌ترین درخت باغ منی. تو برق آفتابی، بر برف‌هایی که از زمستان پارسال بر شانه‌ام مانده. نگران هیچ‌چیز نباش، مراقب امانت تو ام و خاطر جمع می‌شوم که تاری از موهایم کم نشود، اگرچه که به ساختمان‌های نیمه‌کاره‌ی خالی می‌مانم... اکنون تنها سکنه‌ی من تویی!
تنها امانِ من، سالم بمان، آن‌قدر که بشود سرتاپایِ اعجاز تو را ببوسم.

- لیلی، اصفهان، پاییز ۱۴۰۲
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نوشته‌ها
نوشته‌ها
985
پسندها
پسندها
2,550
امتیازها
امتیازها
288
سکه
269
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین