مشاوره ارتقای قلم و توصیفات

من اول توی ذهنم چیزی که می‌خواستم رو تصور کردم. بعد هم جادوگر، هم حالت جادوگر، هم مکان (عبادتگاه تاریک ) هم سر بریده‌ی یه بچه رو توصیف کردم.
اگه مشکل لغوی داری از لغتنامه دهخدا و سایت ابادیس کمک بگیر و روزانه تمرین کن. انشاهای توصیفی بنویس. کتاب بخون، شعر بخون. متون ادبی خیلی کمکت می‌کنن. هم‌چنین الان طبق گفته هام پارتتو ویرایش کن و اینجا بفرست. عجله هم نکن.
چشم ممنون❤️
فقط يه چيزی. من چون داستان کوتاه می نویسم اگر توصیفات زیاد باشه اشکال نداره؟ چون توی داستان‌های کوتاه میگند محدودیت هایی هست.
توی توصیف ظاهر هم خیلی مشکل دارم. می شه برای اون هم راهنمایی کنید.
 
چشم ممنون❤️
فقط يه چيزی. من چون داستان کوتاه می نویسم اگر توصیفات زیاد باشه اشکال نداره؟ چون توی داستان‌های کوتاه میگند محدودیت هایی هست.
توی توصیف ظاهر هم خیلی مشکل دارم. می شه برای اون هم راهنمایی کنید.
توصیفات به فضاسازی کمک می‌کنن پس حتما باید باشن هرچند کم. برای صحنه پردازی و انتقال احساسات باید توصیفاتت کامل باشه عزیزم.


توصیفات چهره رو باید بیشتر لابلای مونولوگ جا بدی. یعنی چی؟ اینطوری:
"به من نگاه می‌کرد و چشم های عسلی‌اش برق می‌زدند. ل*ب‌های خشکیده‌ام را باز کردم تا حرفی بزنم:
- ... .
از حرفم خنده‌اش گرفت و خطوط صورتش چین خوردند. عمیق‌تر نگاهش کردم که در حین خنده بینی کوچکش هم چین می‌خورد. من هم خندیدم."
یا:
" با چشم‌های از حدقه بیرون زده نگاهش کردم. ترسیده بودم و مطمعن بودم پوست سفیدم، اکنون به رنگ سرامیک‌های بیمارستان می‌ماند."

عزیزم الان صورت یکی از شخصیت‌هات رو توصیف کن و اینجا بفرست. قرار نیست همه‌ی قیافه ها رو تو یه پاراگراف یا یه پارت توصیف کنی، کم‌کم و اهسته.
 
توصیفات به فضاسازی کمک می‌کنن پس حتما باید باشن هرچند کم. برای صحنه پردازی و انتقال احساسات باید توصیفاتت کامل باشه عزیزم.


توصیفات چهره رو باید بیشتر لابلای مونولوگ جا بدی. یعنی چی؟ اینطوری:
"به من نگاه می‌کرد و چشم های عسلی‌اش برق می‌زدند. ل*ب‌های خشکیده‌ام را باز کردم تا حرفی بزنم:
- ... .
از حرفم خنده‌اش گرفت و خطوط صورتش چین خوردند. عمیق‌تر نگاهش کردم که در حین خنده بینی کوچکش هم چین می‌خورد. من هم خندیدم."
یا:
" با چشم‌های از حدقه بیرون زده نگاهش کردم. ترسیده بودم و مطمعن بودم پوست سفیدم، اکنون به رنگ سرامیک‌های بیمارستان می‌ماند."

عزیزم الان صورت یکی از شخصیت‌هات رو توصیف کن و اینجا بفرست. قرار نیست همه‌ی قیافه ها رو تو یه پاراگراف یا یه پارت توصیف کنی، کم‌کم و اهسته.
ممنونممم متوجه شدم.
چشم می فرستم.
 
توصیفات به فضاسازی کمک می‌کنن پس حتما باید باشن هرچند کم. برای صحنه پردازی و انتقال احساسات باید توصیفاتت کامل باشه عزیزم.


توصیفات چهره رو باید بیشتر لابلای مونولوگ جا بدی. یعنی چی؟ اینطوری:
"به من نگاه می‌کرد و چشم های عسلی‌اش برق می‌زدند. ل*ب‌های خشکیده‌ام را باز کردم تا حرفی بزنم:
- ... .
از حرفم خنده‌اش گرفت و خطوط صورتش چین خوردند. عمیق‌تر نگاهش کردم که در حین خنده بینی کوچکش هم چین می‌خورد. من هم خندیدم."
یا:
" با چشم‌های از حدقه بیرون زده نگاهش کردم. ترسیده بودم و مطمعن بودم پوست سفیدم، اکنون به رنگ سرامیک‌های بیمارستان می‌ماند."

عزیزم الان صورت یکی از شخصیت‌هات رو توصیف کن و اینجا بفرست. قرار نیست همه‌ی قیافه ها رو تو یه پاراگراف یا یه پارت توصیف کنی، کم‌کم و اهسته.
سلام VIXEN@ عزیز
راهنمایی هاتون توی ویرایش دومی که دارم انجام می دم خیلی ذهنم رو باز تر کرد واقعا ممنونم❤️🦋
بعد اینکه گفتید یکی از شخصیت هات رو توصیف کن من همین الان یه تغییر کوچیک توی دو تا پاراگراف انجام دادم گفتم براتون بفرستم.

1.نمی دانست چه اتفاقی افتاده؛ اما نا خودآگاه دستش را برای آنها تکان داد و کمک خواست.
_ کمک، کمک.
حلقه های اشک، دور چشم های قهوه ای رنگش جمع شدند. همانطور که ل*ب های کوچکش می لرزیدند بلند گفت:« من کجام؟»
پاهای بی جانش را به حرکت در آورد و به طرف آن دو دوید.
2. زانویش را خم کرد و روی پایش نشست. لباس دامنی صورتی رنگی جلوی تن سارا گرفت و لبخندی از روی رضایت زد. چشم های از لبخند تنگ شده اش را باز تر کرد و نگاهش را به چشم سارا دوخت. چهره ی خیره کننده ی دختر جوان او را متعجب کرده بود. چشم هایی کشیده با مژه هایی بلند، و لبخندی که مهربانی را چاشنی چهره ی جذابش می کرد.
 
سلام VIXEN@ عزیز
راهنمایی هاتون توی ویرایش دومی که دارم انجام می دم خیلی ذهنم رو باز تر کرد واقعا ممنونم❤️🦋
بعد اینکه گفتید یکی از شخصیت هات رو توصیف کن من همین الان یه تغییر کوچیک توی دو تا پاراگراف انجام دادم گفتم براتون بفرستم.

1.نمی دانست چه اتفاقی افتاده؛ اما نا خودآگاه دستش را برای آنها تکان داد و کمک خواست.
_ کمک، کمک.
حلقه های اشک، دور چشم های قهوه ای رنگش جمع شدند. همانطور که ل*ب های کوچکش می لرزیدند بلند گفت:« من کجام؟»
پاهای بی جانش را به حرکت در آورد و به طرف آن دو دوید.
2. زانویش را خم کرد و روی پایش نشست. لباس دامنی صورتی رنگی جلوی تن سارا گرفت و لبخندی از روی رضایت زد. چشم های از لبخند تنگ شده اش را باز تر کرد و نگاهش را به چشم سارا دوخت. چهره ی خیره کننده ی دختر جوان او را متعجب کرده بود. چشم هایی کشیده با مژه هایی بلند، و لبخندی که مهربانی را چاشنی چهره ی جذابش می کرد.
افرین عزیزم خیلی خوب نوشتی
فقط چندتا نکته هست
  • تو یه پاراگراف خیلی زیاد تشبیه نیار
  • به جز مواقعی که نیازه، مستقیم توصیف نکن (مثلا من اون قسمت ترسناک رو مستقیم توصیف کردم چون نیاز بود برای صحنه پردازی)
  • مواظب باش توصیفات روند داستان رو مختل نکنه
درکل خیلی پیشرفت داشتی واقعا افرین
 
افرین عزیزم خیلی خوب نوشتی
فقط چندتا نکته هست
  • تو یه پاراگراف خیلی زیاد تشبیه نیار
  • به جز مواقعی که نیازه، مستقیم توصیف نکن (مثلا من اون قسمت ترسناک رو مستقیم توصیف کردم چون نیاز بود برای صحنه پردازی)
  • مواظب باش توصیفات روند داستان رو مختل نکنه
درکل خیلی پیشرفت داشتی واقعا افرین
درسته تلاشم رو بیشتر می کنم.
ممنونممم🥰
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین