در حال تایپ قصه فانتوم | نویسنده ژولیت - خاطره/دلنوشته (قطعه ادبی)

قلم قطعه ادبی فانتوم را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

  • عالی

    رای: 1 33.3%
  • خوب

    رای: 2 66.7%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    3

ژولیتژولیت عضو تأیید شده است.

نویسنده رسمی رمان
نویسنده رسمی رمان
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,205
پسندها
پسندها
6,534
امتیازها
امتیازها
388
سکه
3,665
عنوان: فانتوم
ژانر: عاشقانه، تراژدی، درام
نویسنده: ژولیت
سبک: خاطره دلنوشته (قطعه ادبی)
ناظر:
@سادات.۸۲سادات.۸۲ عضو تأیید شده است.
مقدمه:
فانتوم یعنی دردی خیالی...
همیشگی نیست...گاهی هست و گاهی نیست...
فانتوم دردی است از دغدغه‌ها، که درست در لابه‌لای روزمرگی‌های زندگی به خاطر می‌آید. می آید تا بگوید غمش هست اگرچه خودش نیست...
فانتوم غمی است تا خاطرات بودن کسی یا چیزی را به رخ بکشد و به شکل درد دلتنگی حس می‌شود، تا نبودن آن را یادآوری کند.
 
آخرین ویرایش:
negar_1709225793138-png.294901

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار آثار خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ اثر، قوانین تایپ قصه را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ قصه]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ اثر، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ ]

برای سفارش جلد رقصه، بعد از تایپ 5 قصه در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از تایپ 5 قصه ابتدایی از اثر، با توجه به شرایط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ قصه]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن اثر، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

پس از پایان یافتن اثر، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان اثرتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ قصه]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
تهی

داشتیم غذا می‌خوردیم، یک دفعه ابرو درهم کشید و دست روی لپش گذاشت. چند ثانیه در جویدنش مکث کرد. کمی بعد سگرمه‌هاش که از هم باز شد با اشاره ابرو فهماند که چیزی نیست. لقمه‌اش را قورت داد و با لبخند محوی که کنج لبش نشسته بود گفت:
-‌ از وقتی دندونم رو کشیدم غذا مدام توی این لثه خالی گیر می‌کنه. نمی‌دونی چه مصیبتی واسه دندون دردش کشیدم، آخرش دیدم نمیشه دندون خراب رو باید کند و دور انداخت. حالا بعد از کشیدنش، هنوزم که هنوزه به جای خالیش عادت نکردم.
ابرویی بالا دادم و خونسرد گفتم:
-‌ جای خالیش خیلی آزار دهنده نیست، حداقلش به این می‌ارزه که دیگه درد دندون نمی‌کشی.
لبخند تلخی زد و دست از غذا خوردن کشید. تکیه داد به صندلی و نگاهش دورتر پر کشید... چند ثانیه در حال خودش بود. انگار بعد از حرف من در دنیای دیگری غرق شده بود.
متعجب نگاهش کردم و گفتم:
-‌ به چی فکر می‌کنی؟
رشته افکارش از هم گسیخت و مرا نگریست و آهی کشید و گفت:
-‌ هیچی حواسم پرت شد به همون عشق قدیمی.
دوباره زهرخندی کنج لبش شکفت و آهی کشید و پشت بند آن گفت:
-‌ یه وقت‌هایی یادش می‌افتم، یه اتفاق کوچیک یا حتی شنیدن اسمش لابه‌لای این روزمرگی‌های زندگیم یادم می‌افته... برای گذر از اون عشق قدیمی ازجون مایه گذاشتم. نمی‌شد دیگه...هرکاری کردم، نشد. شبیه همین دندون بود. یه وقت به خودم اومدم دیدم طاقت درد کشیدن، برام نمونده. کشیدمش و انداختمش دور..‌.دردش که تموم شد، تازه حس می‌کردم یه چیزی توی قلبم خالیه، انگاری یه چیزی رو از قلبم کنده بودم و دور انداخته بودم... طول کشید تا به نبودنش و به فراموشیش یه کم عادت کنم اما با وجود همه این‌ها یه وقت‌هایی مثل همین جای خالی دندون یه حرف یا یه چهره آشنا من رو غرق می‌کنه توی خاطره‌هاش! نیست... اما یه وقت‌هایی لابه‌لای روزمرگی‌های زندگیم یادش می‌افتم، مثل همین دندونی که دیگه نیست ولی جای خالیش رو، وقتی زبونم بهش گیر می‌کنه، حس می‌کنم. می‌دونی! بعضی عشق‌ها هیچ وقت فراموش نمی‌شند نه خودشون و نه خاطره‌های خوب و بدشون... عین همین جای خالی دندون؛ لابه‌لای روزمرگی‌هات یک‌هو نبودنش یادت می‌افته و تو می‌مونی و اندوه نداشتنش و حسی که از قلبت کَنده شده که قرار نیست جای اون هیچ وقت پر بشه... .
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین