نیچه هنر را برتر از حقیقت میداند و میگوید اگر هنر نبود حقیقت ما را نابود میکرد اما حقیقت در نظر او، چنانکه اشاره رفت، امری متکثر و نسبی و جعلی و غیرواقعی است و در چهارچوب پرسپکتیوها و برداشتها و نگرشهای متضاد فلسفی معانی متعددی مییابد. قابل ذکر است که امر حقیقی در عرف فلسفههای جزمی، مفهومی واحد است و کلیت و جامعیت دارد و اطلاق آن به مصادیق متعدد از کلیت آن نمیکاهد. (نیچه حقیقت را نوعی خطا میشمارد.) دکارت حقیقت را یقین ذهنی میدانست. کانت بین حقیقت شبه متعالی و حقیقت تجربی قائل به تفکیک بوده و حقیقت را به انتزاعی و انضمامی قسمت میکرد.از عصر رنسانس، حقیقت به علم جدید تعلق گرفت به همین اعتبار امر حقیقی عبارت گردید از چیزی که از طریق شناخت علمی دانسته شود.