مشاوره مشاوره ارتقا قلم و لحن و ساختار رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

زهرارمضانیزهرارمضانی عضو تأیید شده است.

نویسنده رسمی رمان
نویسنده رسمی رمان
مدیر بازنشسته
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,246
پسندها
پسندها
4,234
امتیازها
امتیازها
378
سکه
390
نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند اما مشاورین، پیمانکاران رمان، داستان و آثار مهم می باشند!

* نویسنده عزیز لطفا با مشاور خود نهایت همکاری را داشته باشید.

* در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و مشاور گزارش دهد، رمان شما تا زمان ارتقا، قفل خواهد شد.

درخواست کننده: @💜purplerose💜
مشاور: @آناهیتا

|مدیریت بخش کتاب|
 
@آناهیتا
سلام خسته نباشی...
من اولین رمانم هست که مینویسم
برای مقدمه و لحن محاوره‌ای مشکل دارم
اینکه رمان قراره چه روندی رو طی کنه میدونم
اما اونجوری که بایده نمیتونم به قلم و تصویر بکشمش:)
 
@آناهیتا
سلام خسته نباشی...
من اولین رمانم هست که مینویسم
برای مقدمه و لحن محاوره‌ای مشکل دارم
اینکه رمان قراره چه روندی رو طی کنه میدونم
اما اونجوری که بایده نمیتونم به قلم و تصویر بکشمش:)
با سلام و احترام خدمت نویسنده‌ی عزیز
وقتت بخیر گل🌸
اولین رمان‌ها همیشه خاطره‌انگیزترین، مهم ترین و در عین حال پر اشکال‌ترین آثار نویسندگان هستن پس از این جهت ما به دنبال آثار خارق العاده نخواهیم بود و تلاشمون در سمت درست نوشتن و اصولی پیشروی کردن خواهد بود🦋
لطفا لینک اثرت رو اینجا برای من ارسال کن🦋🩵
 
هنوز تاپیکش زده نشده
باید پارت‌ها و خلاصه‌اش رو بفرستم اینجا
 
بسیار خب بفرست تا بررسی کنم و مشکلاتت رو حل کنیم🌸
نام رمان: فرشته‌ی سودا
مقدمه:سودا به معنیه آفتاب، آفتابی پنهان شده در پس رازهای مگو.
هویتی گم شده، انتقامی سینه سوز و جان گداز، خشمی از جنس آتش.
این تاوان سوداست.....

خوب میگن مقدمه داره کل روند رمان رو لو میده و یکم باید رازآلود تر باشه تا خواننده جذب بشه
 
پارت اول
با دستای لرزون، آلبوم خاطراتم رو باز کردم که با اولین نوشته‌ی خودم رو به رو شدم:
« گاهی....
دلت"به راه"نیست!!
ولى سر به راهى…
خودت را میزنى به "آن راه" و میروى…
و همه،
چه خوش باورانه فکر می كنند
که تو
"روبراهى"…»
لبخند تلخ کوچیکی روی ل*ب‌‌هام نشست، کسی که این‌ها رو نوشته منم؟ منم که این‌جوری می‌لرزم؟
چطور ممکن بود منی که قهوه‌ی تلخ می‌خوردم روزی زندگیم به تلخیه همون قهوه بشه، منی که هردفعه به تلخیه قهوه تن می‌دادم حالا باید به تلخیه‌ی بی پایان زندگی تن می‌دادم.
دوباره و دوباره ورق زدم و شروع کردم به دیدن عکس های بچگیم، خاطرات خوبی که فقط خاطره بودن!
با دیدن عکس اون، قطره اشکی از گوشه‌ی چشمم، لجوجانه و بی‌مهابا پایین چکید، چقدر راحت ولم کردن و رفتن، چقدر ارزش موندن نداشتم.
با دید تارم به عکس مادر جون خیره بودم، لبخند زیباش و لپ‌های برجسته‌ای که مثل گلای قرمز توی حیاط بود.
***
*بهار سال هزاروسیصد و نودوهشت
مامان در حالی که سعی می‌کرد خونسردیش رو حفظ کنه صداش رو بالا برد و گفت:
- سودا این‌قدر پای این کتاب‌ها نشین چشم‌هات از اینی که هست هم ضعیف‌تر میشه.
بدون این‌که سرم رو بالا بیارم گفتم:
-مامان خواهش می‌کنم فقط و فقط یکم دیگه.
سرم رو بالا آوردم و در حالی که عینک گرد و مشکی رنگم رو جا به جا می‌کردم گفتم:
- لطفاً مامان.
مامان لبخند جذابی روی لبش نشوند و گفت:
- آخه قربون چشات برم من، واسه خودت میگم مامانی.
لبی تر کردم و گفتم:
- می‌دونم، اما شماهم می‌دونی رشته‌ای که انتخاب کردم سخته، تازشم به امتحانات ترم دوم نزدیکه اگه عقب بیوفتم عمرا قبول شم.
مامان که یکمی با حرف‌هام نرم شده بود گفت:
- من‌که حریف تو نمیشم می‌سپارمت دست خان جون.
بعد هم با همون لبخند جذابش در حالی که از اتاق خارج می‌شد گفت:
- من وبابات ونرگس دارم میریم عیادت پسرعمه‌ی بابات حواست به خان جون باشه.
کلافه پوفی کشیدم و با حالت کشیده‌ای گفتم:
- چشم مامان.
صدای پاشنه‌های کفش مامان نشون دهنده این بود که از پله‌ها داره میره پایین.
مامان صداش رو بالا برد و گفت:
- حواست باشه داروهای خان جون روهم بدی.
سرم رو تکون دادم و کتاب تجربی رو روی میز پرت کردم و بلند شدم راه طبقه پایین رو در پیش گرفتم و زیر ل*ب شروع به غر زدن کردم.
- اصلاً نمی‌خوام درس نمی‌خونم ببینم کی دو روز دیگه میگه سودا نمره‌ات پایینه.
مامان صداش رو بالا برد و گفت:
- وای سودا باز شروع کردی غر زدن گفتم حواست به خان جون باشه همین کسی نگفت نخون میگم کمتر بخون.
قدمی به سمت در خونه برداشتم که مامان داد زد:
- سودا با اون سروضع کجا میری؟
چشم‌ها رو توی کاسه چرخوندم و گفتم:
- میرم پیش خان جون.
مامان اشاره‌ای کرد و گفت:
- با همین سروضع.

کل پارت با زبان محاوره‌ای نوشته شده که باید اصلاح بشه🤦‍♀️
 
عزیزم اجازه بده مطالعه کنم و دقیق برات توضیح بدم🌸 نگران نباش درستش می کنیم
 
نام رمان: فرشته‌ی سودا
مقدمه:سودا به معنیه آفتاب، آفتابی پنهان شده در پس رازهای مگو.
هویتی گم شده، انتقامی سینه سوز و جان گداز، خشمی از جنس آتش.
این تاوان سوداست.....

خوب میگن مقدمه داره کل روند رمان رو لو میده و یکم باید رازآلود تر باشه تا خواننده جذب بشه
«بسم تعالی»
بررسی نام رمان: نام رمان از دو کلمه تشکیل شده که هردو به تنهایی تکراری بوده اما در کنارهم ممکن است ترکیب جالبه باشند اما جذاب نه! البته با توجه به اینکه گویای موضوع هست می تواند تغییر پیدا کند. از آنجا که کلمه ی فرشته و سودا درکنار هم آمده است، نام های پیشنهادی من برای شما نویسنده عزیزم شامل «آلکتو» ، «مگایرا» بوده که اسام تکی خاص و غیرتکراری هستند و در واقع (فرشته+سودا) که منظور شما را با مقدمه عجین می کنند، می توان در این اسامی یافت. این اسامی در واقع نام فرشتگان الهی هستند که سه تن بودند: آلکتو، مگایرا و تیسیفونه. آن‌ها مجرمین و مخصوصاً قاتلان را تعقیب و مجازات می‌کردند. در نتیجه کاملا متناسب با منظور مدنظر می باشد. الهه ای که به دنبال انتقام است!

بررسی خلاصه: برای خلاصه نویسی لازم نیست نویسنده از مطالب نامربوط و کلمات غیرقابل فهم برای ایجاد ابهام استفاده کند. خلاصه باید مختصر و گویای ایده ی کلی رمان باشد که در عین حال بتواند آن ابهام مورد نیاز را حفظ کرده تا حس کنجکاوی در خواننده را ایجاد نماید. چون در نتیجه هدف ما از خلاصه نوشتن تبلیغی هست برای جذب مخاطبان تا مشتاق شوند محتوای کلان رمان را بخوانند. پس نویسنده از این پوان مثبت باید به خوبی استفاده کند چون حتی ممکن است در صورت اصولی ننوشتن به پوان منفی تبدیل بشه و بر علیه رمان باشد. پس خلاصه حتما نوشته شود.

بررسی مقدمه: مقدمه در واقع می تواند شعر، دلنوشته و هر متنی که در را*بطه با رمان بوده، باشد. محدودیتی بنظرم در این مورد نیست و تنها نباید بیش از حد طولانی باشه و خارج از موضوع های رمان باشد. مقدمه ی نوشته شده در واقع گویای محتوای درونی رمان بوده و دافع مخاطب می باشد. به عنوان پیشنهاد می توانیم از اشعار یا دکلمه و هر متنی که راجب به انتقام و عاقبت آن باشد صحبت کنیم که دید کلی به رمان بدهد نه اینکه خبر از محتوای آن باشد. به نمونه ی زیر دقت فرمایید:

[BGCOLOR=rgb(41, 105, 176)]ل*ب به غذای سرد نمی زنند کسانی که درونشان منجمد شده[/BGCOLOR]

[BGCOLOR=rgb(41, 105, 176)]اما شعله های آتش درون یک زخم خورده را جز[/BGCOLOR]
[BGCOLOR=rgb(41, 105, 176)]سردی انتقام دیر شده، هیچ چیز نمی تواند خاموش کند.[/BGCOLOR]
[BGCOLOR=rgb(41, 105, 176)]من همانم! همان زخم روی آتش و...[/BGCOLOR]

این تنها بخشی از یک مقدمه هست که در رابطه با موضوع رمان شما می تواند نوشته شود. ترجیحا در این خط جلو بروید و اگر مشکلی در نوشتن مقدمه دارید، می توانید از اشعار و دکلمه های شاعران و نویسندگان بزرگ که به موضوع رمانتان مرتبط باشد استفاده کنید.
 
آخرین ویرایش:
«بسم تعالی»
بررسی نام رمان: نام رمان از دو کلمه تشکیل شده که هردو به تنهایی تکراری بوده اما در کنارهم ممکن است ترکیب جالبd باشند اما جذاب نه! البته با توجه به اینکه گویای موضوع هست می تواند تغییر پیدا کند. از آنجا که کلمه ی فرشته و سودا درکنار هم آمده است، نام های پیشنهادی من برای شما نویسنده عزیزم شامل «آلکتو» ، «مگایرا» بوده که اسام تکی خاص و غیرتکراری هستند و در واقع (فرشته+سودا) که منظور شما را با مقدمه عجین می کنند، می توان در این اسامی یافت. این اسامی در واقع نام فرشتگان الهی هستند که سه تن بودند: آلکتو، مگایرا و تیسیفونه. آن‌ها مجرمین و مخصوصاً قاتلان را تعقیب و مجازات می‌کردند. در نتیجه کاملا متناسب با منظور مدنظر می باشد. الهه ای که به دنبال انتقام است!

بررسی خلاصه: برای خلاصه نویسی لازم نیست نویسنده از مطالب نامربوط و کلمات غیرقابل فهم برای ایجاد ابهام استفاده کند. خلاصه باید مختصر و گویای ایده ی کلی رمان باشد که در عین حال بتواند آن ابهام مورد نیاز را حفظ کرده تا حس کنجکاوی در خواننده را ایجاد نماید. چون در نتیجه هدف ما از خلاصه نوشتن تبلیغی هست برای جذب مخاطبان تا مشتاق شوند محتوای کلان رمان را بخوانند. پس نویسنده از این پوان مثبت باید به خوبی استفاده کند چون حتی ممکن است در صورت اصولی ننوشتن به پوان منفی تبدیل بشه و بر علیه رمان باشد. پس خلاصه حتما نوشته شود.

بررسی مقدمه: مقدمه در واقع می تواند شعر، دلنوشته و هر متنی که در را*بطه با رمان بوده، باشد. محدودیتی بنظرم در این مورد نیست و تنها نباید بیش از حد طولانی باشه و خارج از موضوع های رمان باشد. مقدمه ی نوشته شده در واقع گویای محتوای درونی رمان بوده و دافع مخاطب می باشد. به عنوان پیشنهاد می توانیم از اشعار یا دکلمه و هر متنی که راجب به انتقام و عاقبت آن باشد صحبت کنیم که دید کلی به رمان بدهد نه اینکه خبر از محتوای آن باشد. به نمونه ی زیر دقت فرمایید:

[BGCOLOR=rgb(41, 105, 176)]ل*ب به غذای سرد نمی زنند کسانی که درونشان منجمد شده[/BGCOLOR]

[BGCOLOR=rgb(41, 105, 176)]اما شعله های آتش درون یک زخم خورده را جز[/BGCOLOR]
[BGCOLOR=rgb(41, 105, 176)]سردی انتقام دیر شده، هیچ چیز نمی تواند خاموش کند.[/BGCOLOR]
[BGCOLOR=rgb(41, 105, 176)]من همانم! همان زخم روی آتش و...[/BGCOLOR]

این تنها بخشی از یک مقدمه هست که در را*بطه با موضوع رمان شما می تواند نوشته شود. ترجیحا در این خط جلو بروید و اگر مشکلی در نوشتن مقدمه دارید، می توانید از اشعار و دکلمه های شاعران و نویسندگان بزرگ که به موضوع رمانتان مرتبط باشد استفاده کنید.
خوب سودا قرار نیست انتقام بگیره
سودا قربانیه یه انتقامه


اسم رمان هم= سودا اسم واقعیشه، اما فرشته صداش میکنن
نام رمان از اسم خودش برگرفته شده:)
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین