مشاوره مشاوره ارتقا قلم و لحن و ساختار رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
خوب سودا قرار نیست انتقام بگیره
سودا قربانیه یه انتقامه


اسم رمان هم= سودا اسم واقعیشه، اما فرشته صداش میکنن
نام رمان از اسم خودش برگرفته شده:)
مقدمه چنین چیزی رو گویا بود عزیزم و القاکننده ی این چیزی که نوشتم. پس اگر قرار بر این باشه میشه مقدمه رو از زبان کسی که زخم خوردست نوشت
قربانی که میخواد احساسش رو به خواننده های رمان القا کنه
اما راجب اسم باید بگم که بله اسم واقعی کاراکتر اصلی رو فهمیدم که سودا هست
اما فرشته ی سِودا که نمیشه باشه چون بی معنیه پس فرشته ی سُودا خونده میشه که فرشته ی شیفتگی هست.
من با توجه به مقدمت چنین اسامی رو پیشنهاد کردم!
 
در واقع اسم رمان هرچیزی نمی تونه باشه
در تکنیک های قدیمی اسم رمان هارو اسامی شخصیت ها قرار می دادن
اما در حال حاضر همه جا پره از این چنین رمان هایی
و ما به دنبال اسامی خاص و گیرایی هستیم که توی ذهن خواننده نفوذ کنه.
 

با دستای لرزون، آلبوم خاطراتم رو باز کردم که با اولین نوشته‌ی خودم رو به رو شدم:
« گاهی....
دلت"به راه"نیست!!
ولى سر به راهى…
خودت را میزنى به "آن راه" و میروى…
و همه،
چه خوش باورانه فکر می كنند
که تو
"روبراهى"…»
لبخند تلخ کوچیکی روی ل*ب‌‌هام نشست، کسی که این‌ها رو نوشته منم؟ منم که این‌جوری می‌لرزم؟
چطور ممکن بود منی که قهوه‌ی تلخ می‌خوردم روزی زندگیم به تلخیه همون قهوه بشه، منی که هردفعه به تلخیه قهوه تن می‌دادم حالا باید به تلخیه‌ی بی پایان زندگی تن می‌دادم.
دوباره و دوباره ورق زدم و شروع کردم به دیدن عکس های بچگیم، خاطرات خوبی که فقط خاطره بودن!
با دیدن عکس اون، قطره اشکی از گوشه‌ی چشمم، لجوجانه و بی‌مهابا پایین چکید، چقدر راحت ولم کردن و رفتن، چقدر ارزش موندن نداشتم.
با دید تارم به عکس مادر جون خیره بودم، لبخند زیباش و لپ‌های برجسته‌ای که مثل گلای قرمز توی حیاط بود.
***
*بهار سال هزاروسیصد و نودوهشت
مامان در حالی که سعی می‌کرد خونسردیش رو حفظ کنه صداش رو بالا برد و گفت:
- سودا این‌قدر پای این کتاب‌ها نشین چشم‌هات از اینی که هست هم ضعیف‌تر میشه.
بدون این‌که سرم رو بالا بیارم گفتم:
-مامان خواهش می‌کنم فقط و فقط یکم دیگه.
سرم رو بالا آوردم و در حالی که عینک گرد و مشکی رنگم رو جا به جا می‌کردم گفتم:
- لطفاً مامان.
مامان لبخند جذابی روی لبش نشوند و گفت:
- آخه قربون چشات برم من، واسه خودت میگم مامانی.
لبی تر کردم و گفتم:
- می‌دونم، اما شماهم می‌دونی رشته‌ای که انتخاب کردم سخته، تازشم به امتحانات ترم دوم نزدیکه اگه عقب بیوفتم عمرا قبول شم.
مامان که یکمی با حرف‌هام نرم شده بود گفت:
- من‌که حریف تو نمیشم می‌سپارمت دست خان جون.
بعد هم با همون لبخند جذابش در حالی که از اتاق خارج می‌شد گفت:
- من وبابات ونرگس دارم میریم عیادت پسرعمه‌ی بابات حواست به خان جون باشه.
کلافه پوفی کشیدم و با حالت کشیده‌ای گفتم:
- چشم مامان.
صدای پاشنه‌های کفش مامان نشون دهنده این بود که از پله‌ها داره میره پایین.
مامان صداش رو بالا برد و گفت:
- حواست باشه داروهای خان جون روهم بدی.
سرم رو تکون دادم و کتاب تجربی رو روی میز پرت کردم و بلند شدم راه طبقه پایین رو در پیش گرفتم و زیر ل*ب شروع به غر زدن کردم.
- اصلاً نمی‌خوام درس نمی‌خونم ببینم کی دو روز دیگه میگه سودا نمره‌ات پایینه.
مامان صداش رو بالا برد و گفت:
- وای سودا باز شروع کردی غر زدن گفتم حواست به خان جون باشه همین کسی نگفت نخون میگم کمتر بخون.
قدمی به سمت در خونه برداشتم که مامان داد زد:
- سودا با اون سروضع کجا میری؟
چشم‌ها رو توی کاسه چرخوندم و گفتم:
- میرم پیش خان جون.
مامان اشاره‌ای کرد و گفت:
- با همین سروضع.

کل پارت با زبان محاوره‌ای نوشته شده که باید اصلاح بشه🤦‍♀️
برای شروع، پارت یک بسیار کوتاه بوده و باید به گونه ای نوشته شود که آغاز رمان را برای مخاطبان، عامل ترغیب کننده ای به ادامه ی خواندن سازد. دیالوگ ها و مونولوگ ها بجا بوده اما توصیفات زمان، مکان ناکافی و همچنین شخصیت پردازی ضعیفی رو مشاهده می کنیم. بنظر شروع رمان با فلش بک زمان زیاد جالب نبوده و می تواند در پارت های بعدی گنجانده شود.
لحن رمان از محاوره ای به ادبی تغییر پیدا کرده و بهتر است جملات به صورت کامل نوشته شوند یعنی فاعل اول جمله و فعل در انتها قرار گیرد.
همچنین تفاوت بین لحن ادبی و کتابی را باید بدانیم. کتابی نوشتن یعنی شما تمامی کلمات را بدون مخفف و یا به شیوه ی محاوره ای ادا نکنید اما لحن ادبی این هست که کلمات ادبی و توصیفی با شیوه ای چیده شوند که مخاطب آن حس خشک کتابی را دریافت نکند و غرق در توصیفات گردد.
برای مثال:

ستایش موهای مواجش را میان انگشت اشاره پیچانده بود و غرق در وهم سیمای خوش فرامرز، هر لحظه تبسم روی ل*ب های گیلاسی اش وسعت می یافت.
 
آخرین ویرایش:
برای شروع، پارت یک بسیار کوتاه بوده و باید به گونه ای نوشته شود که آغاز رمان را برای مخاطبان، عامل ترغیب کننده ای به ادامه ی خواندن سازد. دیالوگ ها و مونولوگ ها بجا بوده اما توصیفات زمان، مکان ناکافی و همچنین شخصیت پردازی ضعیفی رو مشاهده می کنیم. بنظر شروع رمان با فلش بک زمان زیاد جالب نبوده و می تواند در پارت های بعدی گنجانده شود.
لحن رمان از محاوره ای به ادبی تغییر پیدا کرده و بهتر است جملات به صورت کامل نوشته شوند یعنی فاعل اول جمله و فعل در انتها قرار گیرد.
همچنین تفاوت بین لحن ادبی و کتابی را باید بدانیم. کتابی نوشتن یعنی شما تمامی کلمات را بدون مخفف و یا به شیوه ی محاوره ای ادا نکنید اما لحن ادبی این هست که کلمات ادبی و توصیفی با شیوه ای چیده شوند که مخاطب آن حس خشک کتابی را دریافت نکند و غرق در توصیفات گردد.
برای مثال:

ستایش موهای مواجش را میان انگشت اشاره پیچانده بود و غرق در وهم سیمای خوش فرامرز، هر لحظه تبسم روی ل*ب های گیلاسی اش وسعت می یافت.
یکم سخت شد...
ولی سعی میکنم روش کار کنم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین