مذهبی زندگی پس از مرگ در ادیان مختلف

آرامش🌹آرامش🌹 عضو تأیید شده است.

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
358
پسندها
پسندها
451
امتیازها
امتیازها
113
سکه
18
مرگ از منظر فرهنگ ها و ادیان مختلف

مرگ در فرهنگ های باستانی

(روانشناسی هاشملو )

اعتقاد به جاودانگی روح (نفس) از دیرباز در میان انسان‌ها وجود داشته است. در قبیله هیروکوز در شمال آمریکا هنگام به خاک سپردن مرده، پرنده‌ای را آزاد می‌کردند و می‌اندیشیدند که روح مرده با آن به پرواز در می‌آید. در روم باستان همین اعتقاد رایج بود همین اعتقاد در میان مردم چین در دوران بسیار قدیم مشهود است.

در یونان قدیم روح با بدن نظیر سایه همراه است و جزئی بیهوده و مفارق از بدن است که هیچ ارتباطی با عواطف و احساسات و افکار فرد ندارد. در میان قبایل آفریقایی اعتقاد به زندگی جاودانه بسیار برجسته و مؤثر بوده است. در ادیان الهی اما مفاهیم مربوط به مرگ با اصل معاد، که ایمان به زندگی جاوید و حیات فردی در آن متجلی است، پیوندی ناگسستنی دارد.

نظریه صدوقیان یهودی

صدوقیان فرقه ای قدیمی یهودی بودند که عموماً معتقد بودند که خدایی وجود دارد اما پس از مرگ وجود ندارد.

نظریه های زندگی پس از مرگ یا جهان آینده

زندگی پس از مرگ (که به آن زندگی پس از مرگ یا جهان آینده نیز گفته می‌شود) مفهومی است که می‌گوید جوهر وجودی و هویت فرد یا جریان آگاهی وی، پس از مرگ فیزیکی، به حیات خود ادامه می‌دهد. با توجه به دیدگاه‌های مختلف در مورد زندگی پس از مرگ، بخش وجودی فرد که پس از مرگ باقی می‌ماند، ممکن است یک عنصر جزئی یا کل فطرت یا بخش روحانی وجود فرد باشد. که با خود حمل می‌کند و ممکن است هویت شخصی را ارائه دهد. اعتقاد به زندگی پس از مرگ در تناقض با اعتقاد به پایان آگاهی پس از مرگ است.

در برخی از دیدگاه‌ها، این تداوم وجودی در قلمرو معنوی صورت می‌گیرد و در دیدگاه‌های رایج دیگر، ممکن است فرد در این دنیا متولد شود و چرخه زندگی را دوباره آغاز کند؛ احتمالاً بدون هیچ خاطره ای از آنچه در گذشته انجام داده‌است. در این دیدگاه، چنین تولدها و مرگ‌هایی ممکن است بارها و بارها به‌طور مداوم رخ دهد تا زمانی که فرد به قلمرو معنوی یا دنیای دیگر دسترسی پیدا کند. نظرات اصلی در مورد زندگی پس از مرگ از دین، باطن گرایی و متافیزیک نشأت می‌گیرد.

برخی نطام‌های اعتقادی، همچون ادیان ابراهیمی، معتقدند که مردگان پس از مرگ، به مکانی خاص که خدا با قضاوت الهی خود بر پایه عمل یا اعتقادات فرد در طول زندگی تعیین می‌کند،منتقل می‌شوند. در مقابل، در سیستم‌های اعتقادی بر پایه تناسخ، مانند ادیان هندی، ماهیت ادامه حیات مستقیماً توسط اقدامات فرد در زندگی پایان یافته اش تعیین می‌شود.

زندگی پس از مرگ نقش مهمی در دین مصر باستان داشت و سیستم اعتقادی آن یکی از قدیمی‌ترین سیستم‌های شناخته شده در تاریخ ثبت شده‌است. هنگامی که بدن می‌میرد، قسمتهایی از روح آن که به نام (جسم دوگانه) و (شخصیت) شناخته می‌شود، به پادشاهی مردگان می‌رود. در حالی که روح در سرزمین آرو ساکن بود، اوزیریس به عنوان جبران خسارت برای محافظتی که انجام داد، خواستار کار شد. مجسمه‌هایی در آرامگاه‌ها قرار داده شد تا جایگزین آن مرحوم شود.

رسیدن به پاداش در زندگی پس از مرگ، سختی زیادی داشت. نیاز به قلبی عاری از گناه و توانایی خواندن جادوها، رمزهای عبور و فرمولهای کتاب مردگان داشت. اگر قلب سبک‌تر از پر بود، می‌توانست از آن عبور کنند، اما اگر سنگین تر بود توسط شیطان آمیت بلعیده می‌شد.

خدای یونانی هادس در اساطیر یونان به عنوان پادشاه دنیای مردگان شناخته می‌شوند، جایی که روح‌ها پس از مرگ در آن زندگی می‌کنند. خدای یونانی هرمس، پیام آور خدایان، روح مرده یک شخص را به دنیای زیرین (که گاهی اوقات هادس یا خانه هادس نامیده می‌شود) می‌برد. هرمس روح را در ساحل رودخانه استوکس ، رودخانه ای بین مرگ و زندگی رها می‌کند.

زندگی پس از مرگ از منظر ادیان ابراهیمی

کتاب مقدس عبری شئول را محل دائمی مردگان توصیف می‌کند، در دوره معبد دوم (تقریباً ۵۰۰ قبل از میلاد - ۷۰ م) مجموعه ای از ایده‌های متنوع تر توسعه یافت. در برخی از متون، شئول به عنوان خانه صالحان و شریران در نظر گرفته شده‌است که به بخشهای متفاوتی تقسیم شده‌اند.

در برخی دیگر، این مکان مجازات محسوب می‌شد و فقط برای مردگان شرور در نظر گرفته شده بود. هنگامی که متون مقدس عبری به یونانی ترجمه شد. در اسکندریه باستان حدود ۲۰۰ سال قبل از میلاد، کلمه " هادس " (به عالم اموات یونانی) با شائول جایگزین شد. این در عهد جدید منعکس شده‌است که در آن هادس هم عالم اموات مرده‌است و هم شخصیت بدی که نشان دهنده آن است.


تلمود افکار متعددی در مورد زندگی پس از مرگ ارائه می‌دهد. پس از مرگ، روح برای قضاوت آورده می‌شود. کسانی که زندگی بکر داشته‌اند بلافاصله وارد Olam Haba یا دنیای آینده می‌شوند. اکثر آنها فوراً وارد جهان نمی‌شوند، بلکه دوره ای از بازبینی اقدامات زمینی خود را تجربه می‌کنند و از اشتباه خود مطلع می‌شوند.
 
آخرین ویرایش:
حکما معتقدند، اعاده معدوم بعینه محال است و بازگرداندن آنچه که نابود گشته، (با همه ویژگى‏هاى وجودى‏اش از جمله زمانی که در آن جای داشته است) به وجود، ممکن نیست و براى اثبات مدّعاى خویش دلایلى آورده ‏اند؛ از جمله این‌که اگر معدوم با همه ویژگی‌هاى خود دوباره به وجود آید، آنچه به وجود آمده است، عین معدوم خواهد بود و لازم می‌آید که میان شى‏ء و خود آن شى‏ء، عدم فاصله گردد و این محال است.

هر چند عده‌ای از متکلمین اعاده‏ معدوم‏ را مانند حکما محال شمرده‌اند، ولى بیشتر آنان، آن‌را جایز دانسته‌اند، و این بدان سبب است که پنداشته‌اند معاد، همان اعاده‏ معدوم‏ بعینه است و ناممکن دانستن آن، به معناى انکار معاد است.

فلاسفه و از جمله ملا صدرا می‌گویند چنین چیزی امکان ندارد و اساساً معقول نیست؛ زیرا هر موجودى داراى یک هویت و یک عدم است؛ یعنى مادام که موجود است داراى یک هویت خاص است، وقتى که معدوم شد آن هویت معدوم مى‌‏شود و اگر مجدداً بازگردد و موجود شود با هویّت دیگر است. به عبارت دیگر، یک هویت دو وجود و دو عدم ندارد. هویت جدید ممکن است مثل آن باشد، اما نمی‌تواند عین آن باشد. خلاصه؛ هر هویّت موجود، با تمام مشخصات زمانى و مکانى و عوارض ظاهرى و نسبت‏‌هاى معین عبارت از فلان هویّت است و اگر اعاده آن ممکن باشد، باید با تمام خصوصیات حتى زمان و مکان خاص بازگردد، در حالی‌که اعاده زمان امکان ندارد. هر یک از این خصوصیات اگر همراه آن هویت نباشد آنچه نامش را معاد یعنى بازگشته مى‏‌گذارند معاد نیست و مثل و شبیه آن مى‌‏باشد.

عارفان می‌گویند اصولاً در تجلى و فیض خدا تکرارى نیست و خداوند دو بار در یک صورت تجلى نمى‌‏کند. ملا صدرا در این باب اقوال گوناگون و از جمله قول ابن سینا را به تفصیل بیان کرده ‏است.

نظریه جمع اجزاء پراکنده

طبق این نظریه خداوند پس از مرگ و پراکنده شدن اجزاء بدن مجددا اجراء او را گرد آورده و او را زنده می‌سازد. البته طرفداران این نظریه دو گروه هستند گروهی معتقدند خداوند تمام اجزاء انسان مرده را در قیامت جمع می‌کند و عده‌ای معتقدند حقیقت انسان، اجزاء اصلی پیکر اوست نه تمام آن. از میان متکلمان اسلامی افرادی مثل علامه حلی و ابن میثم بحرانی این قول را پذیرفته‌اند.

نظریه تناسخ

این نظریه یکی از مهمترین اعتقادات مشترک میان ادیان شرقی است و به معنای بازگشت دوباره روح در یک بدن جدید است و این براساس قانون کار ماست که قانون علیت اخلاقی است و انسان نتیجه اعمال خود را در دوره‌های بازگشت مجدد خود در این جهان می‌بیند. فیثاغورث فیلسوف قرن پنجم قبل از میلاد معتقد بود که هیچ چیز نو نیست و باید با هر انسان و حیوانی که متولد می‌شود به مثابه یک خویشاوند رفتار کرد!

تناسخ مفهومی فلسفی یا دینی و بیان کننده مرحله ای از حیات موجود زنده است که زندگی جدیدی را در جسم یا هر کالبد دیگری بعد ازهر مرگ آغاز می‌کند. همچنین به آن تولد مجدد یا انتقال می‌گویند و بخشی از آموزه سمساره دربارهٔ وجود چرخه ای است. این اصل اساسی همه ادیان شاخص هند، یعنی بودیسم، هندوئیسم، جینیسم و سیک است.
در تفکر هندی که بر پایه ی تناسخ بنا شده است، انسان با مردنهای پی در پی که به زنجیرهای از حیاتهای مداوم پیوسته است، همواره در رنج بوده و تنها راه رهایی او از این پدیده رسیدن به نیروانا است.
هر چند در وداها حکم روشنى درباره‌ تناسخ‌ دیده نمى‌شود. اما باور به تناسخ در مکتوبات دوران بعد از وادها تأیید‌ مى‌شود‌.
نظریه کارما و باور به تناسخ درهم تنیده و لازم و ملزوم یکدیگرند. به نظر میرسد یکی از مهمترین اهداف کارما، رسانیدن آزار کمتر به دیگران و زیست بهتر در جهان است تا بتدریج رهایی از کمند سامسارا صورت گیرد. قیامت و معاد جسمانی که مستلزم اسارت مجدد جان در تن است برای هندوان دردناک است (لطفی،1393: 121).
در باور هندوان، اعتقاد به تناسخ راهی برای گریز از مرگ است (کاماث،1391). پیوستن به «نیروانا» یا دست یافتن به موکشا نیز تنها راه رهایی از گردونه تناسخ است. پیوستن به نیروانا مهمترین و تنها راه حل ارائه شده توسط آنان از گردونه تناسخ است که سعادت واقعی آدمی را به همراه دارد.

ایده تناسخ در بسیاری از فرهنگ های باستانی یافت می‌شود و اعتقاد به تولد دوباره توسط شخصیت‌های تاریخی یونانی مانند فیثاغورس، سقراط و افلاطون مطرح شد. به علاوه یک باور رایج از ادیان مختلف باستانی و مدرن مانند روح گرایی، حکمت الهی و اکنکار است. همچنین در بسیاری از جوامع قبیله ای در سراسر جهان، در مناطقی مانند استرالیا، شرق آسیا، سیبری و آمریکای جنوبی یافت می‌شود.
 
اگرچه اکثریت مذاهب در ادیان ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام معتقد به تجدید حیات افراد نیستند، اما گروه‌های خاصی در این ادیان به تناسخ اشاره می‌کنند. این گروه‌ها شامل پیروان اصلی جریان تاریخی و معاصر کابالا، کاتارها، علویان، دروزها و چلیپای گلگون هستند ، روابط تاریخی بین این فرقه‌ها و اعتقادات مربوط به تناسخ که مشخصه نوافلاطونی ، اورفئوسی ، هرمسیه، مانویت و گنوسیسم عصر روم و ادیان هندی بود، موضوع تحقیقات علمی اخیر بوده‌است. کلیسای یکپارچه و بنیانگذار آن چارلز فیلمور تناسخ را آموزش می‌دهند.

اگرچه هیچ اشاره ای به تناسخ در تلمود یا نوشته‌های قبلی نشده‌است، به گفته خاخام‌هایی مانند آبراهام آریا تروگمن، تناسخ به عنوان بخشی از سنت یهودی شناخته می‌شود. تروگمن توضیح می‌دهد که از طریق سنت شفاهی است که معانی تورات، احکام و داستانهای آن شناخته شده و قابل درک است. اثر کلاسیک عرفان یهودی، زوهر ، به‌طور آزاد در همه آموزه‌های یهودی نقل شده‌است.

در زوهر ایده تناسخ بارها و بارها ذکر شده‌است. تروگمن اظهار می‌کند که در پنج قرن گذشته مفهوم تناسخ، که تا آن زمان یک سنت پنهان در یهودیت بود، در معرض دید عموم قرار گرفت. شرگا سیمونز اظهار داشت که در خود کتاب مقدس، ایده [تناسخ] در Deut مطرح شده‌است. ۲۵: ۵–۱۰، اول. ۳۳: ۶ و اشعیا ۲۲:۱۴، 65: 6.

ییرمیاهو اولمان نوشت که تناسخ یک "باور قدیمی و اصلی در یهودیت" است. زوهر به تناسخ اشاره‌های مکرر و طولانی می‌کند. اونکلوس، این آیه را توضیح داد: "بگذار روبین زنده بماند و نمیرد. " (تثنیه ۳۳: ۶) به این معنی که روبن باید به‌طور مستقیم شایسته جهان آینده باشد، و مجبور نباشد در اثر تجسم مجدد دوباره بمیرد.

تورات محقق، مفسر و کابالیست، موشه بن نحمان (رمبن ۱۱۹۵–۱۲۷۰)، رنج ایوب را به تناسخ نسبت داده: "خدا همه این چیزها دو یا سه بار با یک مرد، برای بازگرداندن روحش از گودال به نور زنده‌ها انجام داده‌است (ایوب ۳۳:۲۹، 30). "تناسخ، که گیلگول نامیده می‌شود، در اعتقادات مردمی رواج یافت و در بسیاری از ادبیات ییدیش در میان یهودیان اشکنازی یافت می‌شود. در میان معدود کابالیست‌ها، تصور می‌شد که برخی از روحهای انسانی ممکن است در بدن های غیرانسانی تجسم شوند. این ایده‌ها در تعدادی از آثار کابالیستی مربوط به قرن سیزدهم و همچنین در میان بسیاری از عرفا در اواخر قرن شانزدهم یافت شد.

مجموعه اولیه داستانهای مارتین بوبر شامل چندین مورد است که به افراد تجسم یافته در زندگی پی در پی اشاره می‌کند.از جمله خاخام‌های مشهور (عموماً غیر کابالیست یا ضد کابالیست) که ایده تناسخ را رد کردند می‌توان به سعدیا گائون، دیوید قیمحی، حسدای کرسکاس، یدیا بدرشی (اوایل قرن ۱۴)، جوزف آلبو، ابراهیم بن داود، روش و لئون د اشاره کرد. مودنا سعدیا گائون، در کتاب «اعتقادات و عقاید» بخش ششم را با رد آموزه متمسیکوز (تناسخ) به پایان می‌رساند.

سعدیا گائون در حالی که تناسخ را رد می‌کند، اظهار می‌کند که یهودیانی که به تناسخ اعتقاد دارند باورهای غیر یهودی را پذیرفته‌اند. امروزه همه یهودیان به تناسخ اعتقاد ندارند، اما اعتقاد به تناسخ در میان بسیاری از یهودیان، از جمله ارتودوکس، امری غیرعادی نیست.نظریه جاودانگی براساس روح مجردباور به تجرد روح یا نفس که بعضی بر آن استدلال هم کرده‌اند به طور طبیعی مجال طرح این فکر را می‌دهد که عنصر مجرد جاودانگی را تضمین می‌کند از جمله کسانی که ازاین طریق جاودانگی را تصویر کرده‌اند افلاطون و سقراط و فلوطین هستند.

اعتقاد به روحانی بودن انسان نه تنها ترس و هراس‌های مختلف که ناشی از مواجهه با مرگ است از او می‌زداید بلکه موجب شوق و اشتیاق وصف ناپذیر معتقدان واقعی آن می‌شود.در کلام اسلامی آمده است که شناخت معاد و معرفت به حقیقت بعث و قیامت به معرفت انسان نسبت به نفس خویش و حقیقت جوهر آن بستگی دارد. ملاصدرا می‌گوید :‌ کلید شناخت روز قیامت و بازگشت مخلوقات، معرفت نفس و شناخت و مراتب آن است.
نظریه های اعتقاد به معاد
از آثار به‌جا مانده از گورستان‌های کهن، چنین به دست می‌آید که بشر، از آغاز پیدایش خود، زنده شدن مردگان را به نوعی باور داشته و به بازگشت آنان به صحنه زندگی معتقد بوده است. به همین جهت مرگ را پایان زندگی نمی‌دانسته است. یک نمونه صدق گواه این ادعا، وجود کشفیاتی است که اخیراً باستان‌شناسان در شهر سوخته انجام داده‌اند. این مکشوفات نشان می‌دهد که مردم آن دیار، دستاخیز انسان‌ها را باور داشته، و به این منظور مردگان را با اشیاء مورد علاقه‌شان به خاک می‌سپردند.
 
حیات پس از مرگ یکی از بنیادی‌ترین اعتقادات مسیحیت است و در کتب مقدس در موارد زیادی این مسئله ذکر شده است.
مسیحیت اصلی معتقد به اعتقادنامه نیقیه است و نسخه‌های انگلیسی اعتقادنامه شامل این عبارت است: «ما به دنبال زنده شدن مردگان و زندگی جهان آینده هستیم.»عیسی همچنین اظهار داشت که زمانی فرا می‌رسد که مردگان صدای پسر خدا را می‌شنوند و همه کسانی که در قبرها بودند بیرون می‌آیند. کسانی که «احکام» او را شنیده‌اند و به کسی که [او را فرستاده‌است] به رستاخیز زندگی اعتقاد دارند.

تصور کاتولیک‌ها از زندگی پس از مرگ می‌آموزد که پس از مرگ جسم، روح مورد قضاوت قرار می‌گیرد، عادلان و افراد عاری از گناه وارد بهشت می‌شوند. با این حال، کسانی که غرق در گناه می‌میرند، به جهنم می‌روند. در دهه ۱۹۹۰، کلیسای کاتولیک جهنم را نه به عنوان مجازاتی که برای گناهکار اعمال می‌شد، بلکه به عنوان محرومیت خود گناهکار از خدا تعریف کرد. بر خلاف دیگر گروه‌های مسیحی، کلیسای کاتولیک می‌آموزد که کسانی که با فضیلت می‌میرند، اما هنوز گناه دارند، به محلی به نام برزخ می‌رود؛ جایی که برای ورود به بهشت، تصفیه می‌شوند.

کلیسای ارتدکس عمداً از اظهار نظر نسبت به زندگی پس از مرگ خودداری می‌کند، بلکه راز خصوصاً چیزهایی که هنوز رخ نداده را تصدیق می‌کند. فراتر از رستاخیز دوم عیسی، رستاخیز جسمانی و داوری نهایی، که همه آنها در اعتقادنامه نیقیه (۳۲۵ م) تاکید شده‌است، مسیحیت ارتدوکس چیز بیشتری در مورد این موضوع نمی‌گوید. برخلاف اشکال مسیحیت غربی، ارتدوکس به‌طور سنتی غیر دوگانه است و نمی‌آموزد که دو مکان به معنای واقعی بهشت و جهنم وجود دارد، اما در عوض تصدیق می‌کند که "محل" سرنوشت نهایی فرد-بهشت یا جهنم-به عنوان مجازی " است .

در دین مبین اسلام نیز ایمان به عالم آخرت نه تنها شرط مسلمانی است بلکه در کنار ایمان به خداوند سبحان می‌نشیند و معاد همانند توحید در شمار اصول دین در می‌آید.

اعتقاد اسلام به زندگی پس از مرگ در قرآن روشن و به شکل مشروح است. کلمات عربی جنه و جهنم. میزان آسایش آنها در قبر (به گفته برخی از مفسران) کاملاً به میزان ایمان یا ایمان آنها به خالق متعال یا موجود برتر (خدا یا الله) بستگی دارد.

در قرآن کریم، خداوند هشدار در مورد عذاب دردناک می‌دهد به کسانی که زندگی پس از مرگ را باور نمی‌کنند (معاد)، و اندرز بشریت است که جهنم برای کسانی است که منکر این ملاقات با خدا هستند.

تا روز قیامت، روح مردگان در قبرهای خود در انتظار قیامت می‌مانند. با این حال، آنها بلافاصله احساس می‌کنند که از سرنوشت آینده خود طعم می‌گیرند. کسانی که به جهنم می‌روند در قبرهای خود رنج می‌برند، در حالی که کسانی که به بهشت می‌روند تا آن زمان در آرامش خواهند بود.

قیامتی که در روز آخر انجام خواهد شد جسمانی است و با این توضیح که خدا بدن پوسیده را دوباره خلق می‌کند توضیح داده می‌شود ("آیا آنها ندیدند که خدایی که آسمانها و زمین را آفرید قادر به آفرینش شبیه آنها است؟ ")

نظریه جاودانگی غیر فردی یا اتحاد یافتن با امر واحد

مطابق این دیدگاه انسان پس از مرگ با امر واحد که روح ازلی و ابدی هستی است، متحد می‌شود . در این رأی که متعلق به مکتب ودانتای هندوئیسم و نیز بودیسم است، حقیقت غایی در نهایت واحد است. گرچه آن را می‌شود از دو منظر نگاه کرد. اما در این دیدگاه بقای فردی و شخصی انسان تأمین نشده و آن چیزی که هویت شخصی و شاخص‌های فردی او را تشکیل‌ می‌دهد از بین می‌رود و در امر واحد مثل قطره‌ای در اقیانوس بیکران هستی کاملاً محو می‌شود.

نظریه باقی ماندن در خاطره ها

آدمی برای رهایی از این ترس و به قولی التیام درد جاودانگی به راه‌های مختلف تمسک ورزیده است، گاهی با عرضه مصنوع ذهنی یا دستی خود به جاودانه شدن در یاد و خاطرات دیگران بسنده کرده است. تلاش در تداوم بقای خود به شکل خلق آثار مکتوب یا غیر مکتوب و نیز آثار هنری و دستاوردهای آن از این زمره است.

نظریه اعاده معدوم

برخی از متکلمین اشعری و معتزلی مانند ابوالحسن اشعری، باقلانی و امام الحرمین جوینی و کعبی جبایی به امکان اعاده معدوم قائل هستند و می‌گویند حق تعالی پیکر انسان را که با مرگ پراکنده شده و به خاک بدل شده است با قدرت و دانایی خود به هم می‌پیوندد و بار دیگر در آن حیات می‌دمد. این پیکر عین پیکر قبلی است که مجدد در قیامت ایجاد می‌شود. برخی از متکلمین مثل فخر رازی محال بودن اعاده معدوم را امری بدیهی می‌دانند.

اعاده معدوم‏، از شبهه‌هایى است که درباره معاد مطرح شده و به معناىش این است که خداوند چیزى را که نابود کرده است، دوباره به وجود بازگرداند.
 
حکما معتقدند، اعاده معدوم بعینه محال است و بازگرداندن آنچه که نابود گشته، (با همه ویژگى‏هاى وجودى‏اش از جمله زمانی که در آن جای داشته است) به وجود، ممکن نیست و براى اثبات مدّعاى خویش دلایلى آورده ‏اند؛ از جمله این‌که اگر معدوم با همه ویژگی‌هاى خود دوباره به وجود آید، آنچه به وجود آمده است، عین معدوم خواهد بود و لازم می‌آید که میان شى‏ء و خود آن شى‏ء، عدم فاصله گردد و این محال است.

هر چند عده‌ای از متکلمین اعاده‏ معدوم‏ را مانند حکما محال شمرده‌اند، ولى بیشتر آنان، آن‌را جایز دانسته‌اند، و این بدان سبب است که پنداشته‌اند معاد، همان اعاده‏ معدوم‏ بعینه است و ناممکن دانستن آن، به معناى انکار معاد است.

فلاسفه و از جمله ملا صدرا می‌گویند چنین چیزی امکان ندارد و اساساً معقول نیست؛ زیرا هر موجودى داراى یک هویت و یک عدم است؛ یعنى مادام که موجود است داراى یک هویت خاص است، وقتى که معدوم شد آن هویت معدوم مى‌‏شود و اگر مجدداً بازگردد و موجود شود با هویّت دیگر است. به عبارت دیگر، یک هویت دو وجود و دو عدم ندارد. هویت جدید ممکن است مثل آن باشد، اما نمی‌تواند عین آن باشد. خلاصه؛ هر هویّت موجود، با تمام مشخصات زمانى و مکانى و عوارض ظاهرى و نسبت‏‌هاى معین عبارت از فلان هویّت است و اگر اعاده آن ممکن باشد، باید با تمام خصوصیات حتى زمان و مکان خاص بازگردد، در حالی‌که اعاده زمان امکان ندارد. هر یک از این خصوصیات اگر همراه آن هویت نباشد آنچه نامش را معاد یعنى بازگشته مى‏‌گذارند معاد نیست و مثل و شبیه آن مى‌‏باشد.

عارفان می‌گویند اصولاً در تجلى و فیض خدا تکرارى نیست و خداوند دو بار در یک صورت تجلى نمى‌‏کند. ملا صدرا در این باب اقوال گوناگون و از جمله قول ابن سینا را به تفصیل بیان کرده ‏است.

نظریه جمع اجزاء پراکنده

طبق این نظریه خداوند پس از مرگ و پراکنده شدن اجزاء بدن مجددا اجراء او را گرد آورده و او را زنده می‌سازد. البته طرفداران این نظریه دو گروه هستند گروهی معتقدند خداوند تمام اجزاء انسان مرده را در قیامت جمع می‌کند و عده‌ای معتقدند حقیقت انسان، اجزاء اصلی پیکر اوست نه تمام آن. از میان متکلمان اسلامی افرادی مثل علامه حلی و ابن میثم بحرانی این قول را پذیرفته‌اند.

نظریه تناسخ

این نظریه یکی از مهمترین اعتقادات مشترک میان ادیان شرقی است و به معنای بازگشت دوباره روح در یک بدن جدید است و این براساس قانون کار ماست که قانون علیت اخلاقی است و انسان نتیجه اعمال خود را در دوره‌های بازگشت مجدد خود در این جهان می‌بیند. فیثاغورث فیلسوف قرن پنجم قبل از میلاد معتقد بود که هیچ چیز نو نیست و باید با هر انسان و حیوانی که متولد می‌شود به مثابه یک خویشاوند رفتار کرد!

تناسخ مفهومی فلسفی یا دینی و بیان کننده مرحله ای از حیات موجود زنده است که زندگی جدیدی را در جسم یا هر کالبد دیگری بعد ازهر مرگ آغاز می‌کند. همچنین به آن تولد مجدد یا انتقال می‌گویند و بخشی از آموزه سمساره دربارهٔ وجود چرخه ای است. این اصل اساسی همه ادیان شاخص هند، یعنی بودیسم، هندوئیسم، جینیسم و سیک است.
در تفکر هندی که بر پایه ی تناسخ بنا شده است، انسان با مردنهای پی در پی که به زنجیرهای از حیاتهای مداوم پیوسته است، همواره در رنج بوده و تنها راه رهایی او از این پدیده رسیدن به نیروانا است.
هر چند در وداها حکم روشنى درباره‌ تناسخ‌ دیده نمى‌شود. اما باور به تناسخ در مکتوبات دوران بعد از وادها تأیید‌ مى‌شود‌.
نظریه کارما و باور به تناسخ درهم تنیده و لازم و ملزوم یکدیگرند. به نظر میرسد یکی از مهمترین اهداف کارما، رسانیدن آزار کمتر به دیگران و زیست بهتر در جهان است تا بتدریج رهایی از کمند سامسارا صورت گیرد. قیامت و معاد جسمانی که مستلزم اسارت مجدد جان در تن است برای هندوان دردناک است (لطفی،1393: 121).
در باور هندوان، اعتقاد به تناسخ راهی برای گریز از مرگ است (کاماث،1391). پیوستن به «نیروانا» یا دست یافتن به موکشا نیز تنها راه رهایی از گردونه تناسخ است. پیوستن به نیروانا مهمترین و تنها راه حل ارائه شده توسط آنان از گردونه تناسخ است که سعادت واقعی آدمی را به همراه دارد.

ایده تناسخ در بسیاری از فرهنگ های باستانی یافت می‌شود و اعتقاد به تولد دوباره توسط شخصیت‌های تاریخی یونانی مانند فیثاغورس، سقراط و افلاطون مطرح شد. به علاوه یک باور رایج از ادیان مختلف باستانی و مدرن مانند روح گرایی، حکمت الهی و اکنکار است. همچنین در بسیاری از جوامع قبیله ای در سراسر جهان، در مناطقی مانند استرالیا، شرق آسیا، سیبری و آمریکای جنوبی یافت می‌شود.
 
اگرچه اکثریت مذاهب در ادیان ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام معتقد به تجدید حیات افراد نیستند، اما گروه‌های خاصی در این ادیان به تناسخ اشاره می‌کنند. این گروه‌ها شامل پیروان اصلی جریان تاریخی و معاصر کابالا، کاتارها، علویان، دروزها و چلیپای گلگون هستند ، روابط تاریخی بین این فرقه‌ها و اعتقادات مربوط به تناسخ که مشخصه نوافلاطونی ، اورفئوسی ، هرمسیه، مانویت و گنوسیسم عصر روم و ادیان هندی بود، موضوع تحقیقات علمی اخیر بوده‌است. کلیسای یکپارچه و بنیانگذار آن چارلز فیلمور تناسخ را آموزش می‌دهند.

اگرچه هیچ اشاره ای به تناسخ در تلمود یا نوشته‌های قبلی نشده‌است، به گفته خاخام‌هایی مانند آبراهام آریا تروگمن، تناسخ به عنوان بخشی از سنت یهودی شناخته می‌شود. تروگمن توضیح می‌دهد که از طریق سنت شفاهی است که معانی تورات، احکام و داستانهای آن شناخته شده و قابل درک است. اثر کلاسیک عرفان یهودی، زوهر ، به‌طور آزاد در همه آموزه‌های یهودی نقل شده‌است.

در زوهر ایده تناسخ بارها و بارها ذکر شده‌است. تروگمن اظهار می‌کند که در پنج قرن گذشته مفهوم تناسخ، که تا آن زمان یک سنت پنهان در یهودیت بود، در معرض دید عموم قرار گرفت. شرگا سیمونز اظهار داشت که در خود کتاب مقدس، ایده [تناسخ] در Deut مطرح شده‌است. ۲۵: ۵–۱۰، اول. ۳۳: ۶ و اشعیا ۲۲:۱۴، 65: 6.

ییرمیاهو اولمان نوشت که تناسخ یک "باور قدیمی و اصلی در یهودیت" است. زوهر به تناسخ اشاره‌های مکرر و طولانی می‌کند. اونکلوس، این آیه را توضیح داد: "بگذار روبین زنده بماند و نمیرد. " (تثنیه ۳۳: ۶) به این معنی که روبن باید به‌طور مستقیم شایسته جهان آینده باشد، و مجبور نباشد در اثر تجسم مجدد دوباره بمیرد.

تورات محقق، مفسر و کابالیست، موشه بن نحمان (رمبن ۱۱۹۵–۱۲۷۰)، رنج ایوب را به تناسخ نسبت داده: "خدا همه این چیزها دو یا سه بار با یک مرد، برای بازگرداندن روحش از گودال به نور زنده‌ها انجام داده‌است (ایوب ۳۳:۲۹، 30). "تناسخ، که گیلگول نامیده می‌شود، در اعتقادات مردمی رواج یافت و در بسیاری از ادبیات ییدیش در میان یهودیان اشکنازی یافت می‌شود. در میان معدود کابالیست‌ها، تصور می‌شد که برخی از روحهای انسانی ممکن است در بدن های غیرانسانی تجسم شوند. این ایده‌ها در تعدادی از آثار کابالیستی مربوط به قرن سیزدهم و همچنین در میان بسیاری از عرفا در اواخر قرن شانزدهم یافت شد.

مجموعه اولیه داستانهای مارتین بوبر شامل چندین مورد است که به افراد تجسم یافته در زندگی پی در پی اشاره می‌کند.از جمله خاخام‌های مشهور (عموماً غیر کابالیست یا ضد کابالیست) که ایده تناسخ را رد کردند می‌توان به سعدیا گائون، دیوید قیمحی، حسدای کرسکاس، یدیا بدرشی (اوایل قرن ۱۴)، جوزف آلبو، ابراهیم بن داود، روش و لئون د اشاره کرد. مودنا سعدیا گائون، در کتاب «اعتقادات و عقاید» بخش ششم را با رد آموزه متمسیکوز (تناسخ) به پایان می‌رساند.

سعدیا گائون در حالی که تناسخ را رد می‌کند، اظهار می‌کند که یهودیانی که به تناسخ اعتقاد دارند باورهای غیر یهودی را پذیرفته‌اند. امروزه همه یهودیان به تناسخ اعتقاد ندارند، اما اعتقاد به تناسخ در میان بسیاری از یهودیان، از جمله ارتودوکس، امری غیرعادی نیست.نظریه جاودانگی براساس روح مجردباور به تجرد روح یا نفس که بعضی بر آن استدلال هم کرده‌اند به طور طبیعی مجال طرح این فکر را می‌دهد که عنصر مجرد جاودانگی را تضمین می‌کند از جمله کسانی که ازاین طریق جاودانگی را تصویر کرده‌اند افلاطون و سقراط و فلوطین هستند.

اعتقاد به روحانی بودن انسان نه تنها ترس و هراس‌های مختلف که ناشی از مواجهه با مرگ است از او می‌زداید بلکه موجب شوق و اشتیاق وصف ناپذیر معتقدان واقعی آن می‌شود.در کلام اسلامی آمده است که شناخت معاد و معرفت به حقیقت بعث و قیامت به معرفت انسان نسبت به نفس خویش و حقیقت جوهر آن بستگی دارد. ملاصدرا می‌گوید :‌ کلید شناخت روز قیامت و بازگشت مخلوقات، معرفت نفس و شناخت و مراتب آن است.
نظریه های اعتقاد به معاد
از آثار به‌جا مانده از گورستان‌های کهن، چنین به دست می‌آید که بشر، از آغاز پیدایش خود، زنده شدن مردگان را به نوعی باور داشته و به بازگشت آنان به صحنه زندگی معتقد بوده است. به همین جهت مرگ را پایان زندگی نمی‌دانسته است. یک نمونه صدق گواه این ادعا، وجود کشفیاتی است که اخیراً باستان‌شناسان در شهر سوخته انجام داده‌اند. این مکشوفات نشان می‌دهد که مردم آن دیار، دستاخیز انسان‌ها را باور داشته، و به این منظور مردگان را با اشیاء مورد علاقه‌شان به خاک می‌سپردند.
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین