malihe
طراح وبتون+ تدوینگر آزمایشی
طـراح
ناظر ارشد آثار
ناظر اثـر
ژورنالیست
تئوریسین
رمانخـور
نویسنده نوقلـم
مقامدار آزمایشی
شگفتزده شدم اصلا یادم نبود!
هوالمحبوب
با سلام
با توجه به تاپیک فراخوان:
در این تاپیک به سوالات پاسخ خواهید داد .
ممنون از همکاری شما کاربران گرامی کافه نویسندگان
::
![]()
1. چه عنوانی می تونه گویای چیزی باشه که هستی؟
درجستو جوی سپیدهدم
2. ژانرت چیه؟
زندگینامه، درام روانشناختی، تخیلی
3. عنوان فصل های زندگيت چیه؟
- سکوت اجباری(فصل اول)
- شبهای طولانی(فصل دوم)
- بارقه امید(فصل سوم)
- به سوی سپیدهدم(فصل چهارم)
4. عکس روی جلد و پیش گفتارت چطور؟

شاید شبهای طولانی و تاریکی را تجربه کرده باشید. شبهایی که سکوتش کرکننده و افکار چون گرگی گرسنه ذهن را میدرد. من نیز این شبها را گذراندم، نه یک بار، که بارها و بارها. این کتاب، نه یه داستان خیالی، بلکه بازتابی از همین شبهاست. سفری از دل تاریکی به امید یافتن سپیدهدم. سفری که در آن زخمها التیام نیافتند، اما شاید معجزهای چون نوری در انتها پیدا شد. اگر شما هم در جستجوی روزنهی امید هستید، این صفحات را ورق بزنید.
تقدیم به نگاه تمام مسافران این مسیر پر پیچ و خم...
تقدیم به نگاه تمام مسافران این مسیر پر پیچ و خم...
5. آیا افراد به خوندنت جلب می شن، این جلب شدن چجوريه؟
آدمها از خوندن تجربههای دردناک لذت میبرن. چون مطمئنن که براشون اتفاق نمیافته و رایگان تجربهاش میکنن.
بنابراین ممکنه جذب بشن!
بنابراین ممکنه جذب بشن!
آغاز6. سه جمله اول و سه جمله آخر كتابت رو بگو؟
- کتاب و از هرجا شروع کنی داستانی تازه است.
- غم و اندوه و شادی، عجب سمفونی دلنشینی.
- به راستی تجربهی زیستن در این دنیا جز جبر و احتمال نبود.
- خاطراتی که در گوشه و کنار این کتاب خواندید. اندکی از روح نویسنده را در خود جای داده.
- او همچنان مینویسد.
- امیدوارم تو نیز آن را پیدا کرده باشید: سپیده دم.
7. نوشتن کدوم فصل ها از سایر فصول دشوارتر بود؟
فصل چهارم: به سوی سپیده دم
8. کدام فصل ها را می خواهيد از کتاب حذف کنید؟
فصل دوم: شبهای طولانی
واکنش هر خواننده میتونه خیلی متفاوت باشه و بستگی به پیشینه، تجربیات و دیدگاه خودش داره. اما به طور کلی، فکر میکنم میتونست یه اثر عمیق و ماندگار روی مخاطب بذاره و باعث ایجاد حس همدلی، امید و تفکر بشه.۹. وقتی اشخاصی تو رو از اول تا آخر بخونن، فکر می کنی چه نظري دارن؟
10.بنظرت چند نفر تو رو مي پسندن و با چه سليقه اي؟
شاید دو دسته آدم جذب داستان من بشن اما وجه تشابه این دو گروه خاصیت کسلکننده بودن و یکنواخت بودن شخصیتشونه. بنظرم هیچ آدم نرمالی به یک ژانر زندگینامهی روانشناختی و درام علاقهمند نمیشه. در کل برای من کمیت اهمیتی نداره کیفیت که باارزشه...
11.اگر بخواي صفحه اول كتاب چيزي نوشته بشه و اون رو به چه كسي به جز پدر، مادر، خواهر و برادر تقديم مي كني؟ يه نفر خاص؟
به خودم در شش سالگی
ملیحه جان امیدوارم بعد از خوندن این کتاب، مسیر پیش روت اونقدر ناامیدکننده نباشه، به سپیدهدم باور داشته باش چون تو خود معجزهای حتی اگه باور کردنش دشوار باشه!
ملیحه جان امیدوارم بعد از خوندن این کتاب، مسیر پیش روت اونقدر ناامیدکننده نباشه، به سپیدهدم باور داشته باش چون تو خود معجزهای حتی اگه باور کردنش دشوار باشه!
12.اگر بخواي يك بيت در صفحات نخست نوشته بشه كه گوياي حالت باشه، اون چيه؟
نه بیمارم، نه خوشحالم، نه از حالم خبر دارم.
گهی از جان گهی از دل گهی از هردو بیزارم
گهی شاد و غزل خوانم، گهی از درد بیتابم
چه غوغاییست در این عالم که من حیران حیرانم
گهی از جان گهی از دل گهی از هردو بیزارم
گهی شاد و غزل خوانم، گهی از درد بیتابم
چه غوغاییست در این عالم که من حیران حیرانم
13.دوست داري اولين نفر چه كسي بخوندت؟
خودم در شش سالگی که کتاب رو براش پست کردم. با یک تمبر که طرح روش یک قلب که اطرافش گل روئیده!
14.اگر بخواي كتاب رو به پنج نفر تقديم كني، اونها كي هستن؟
15.شخصيت هاي اصلي اين كتاب؟
ملیحه(خودم در تمام دوره های زندگیم)
و شخصیت های مکمل اون هم نسبت به هر خاطره متغیر...
و شخصیت های مکمل اون هم نسبت به هر خاطره متغیر...
16.تو، بعنوان يه شخص ثالث، شخص اول داستان رو كه خودت باشي چجور آدمي مي بيني؟
- با صداقت
- جنگجو
- منطقی
- حساس
- درونگرا
- خلاق
- باهوش
- سادهگیر
17.از كدوم خصوصيت شخص اول بدت مياد؟
خشم
نفرت
انتقامجویی
نفرت
انتقامجویی
18.دوست داري كدوم يك از اتفاق هاي توي داستان رو حذف كني؟
وقتایی رو که نباید سکوت میکردم و به راحتی گذشتم.
19.فرد موردعلاقه ات توي داستان چيه؟ بغير از خانواده و فاميل؟
راوی: حالا که فکر میکنم حتی میتونم صداش و بشنوم.

20.يكي از ماجراهايي كه توي داستان دوست داري رو تعريف كن.
بابا قابلمه گذاشته رو گاز یادش رفته توش شلغم بریزه!
الان مامان داشت داد میزد: این آبجوش و برای چی گذاشتی همش تبخیر شد؟!
بابا از تو هال جوابشو میده: توش شلغمه!
مامان میگه: نه خالی...
بابا که میخواد کم نیاره داد میزنه: خب حتما شلغماش آب شده.
الان مامان داشت داد میزد: این آبجوش و برای چی گذاشتی همش تبخیر شد؟!
بابا از تو هال جوابشو میده: توش شلغمه!
مامان میگه: نه خالی...
بابا که میخواد کم نیاره داد میزنه: خب حتما شلغماش آب شده.

21.قيمت کتابت چنده؟!
۲۷۰ هزار تومن ناقابل

22.ممكنه بهش مجوز چاپ ندن؟ چرا؟
آره، چون بعضی از صحنههاش مثل سریال نهنگ آبی خشنه ممکنه توطئه کنم دوسه نفری خودشونو واسم بکشن.

23.اسم مستعار انتخاب ميكني براي نويسنده يانه؟ اگه اسم مستعار انتخاب كني اون رو چي ميگذاري؟
نه، چون زندگی نامه است...
24.از كتابت راضي هستي؟
اجتناب ناپذیر باید قبولش کنم. از اون زمانی که قلم به دست گرفتم میدونستم هیچ پاککنی قادر به از بین بردن بیس این کلمات نیست.
25.اتاق شخصيت اول داستان رو توصيف كن؟
سفید، بدون در و پنجره و دیوار، فقط یک صندلی چوبی بدون دسته داره و یک ماشین تایپ...
26.يک جمله خطاب به كتاب و نويسنده اش بگو.
چه شبهایی که تا صبح بیداری کشیدم و...
27.اگر یک نفر اين كتاب رو بخره، اولين جمله اي كه بعد از تمومش شدنش ميگه ممكنه چي باشه؟
وی کتاب را آرام بسته و روی پایش میگذارد، آنگاه لحظاتی را به دیوار سفید رو به رو خیره شده و زیر ل*ب میگوید:« نویسندهاش عجب آدم خولوچلی بوده!»

28.براي نوشتن اين كتاب از كسي كمك هم مي گيري؟ اون فرد چه کسی هست؟
نه چون قطعا در خلق این اثر جنون آمیز دست تنها خواهم بود...
کتابم فروش بره...29.يک اتفاق كه دوست داري واست توي داستان زندگيت بيفته و هنوز رخ نداده رو تعريف كن. با همه جزئيات.
مثلا برم توی کافه بشینم و ببینم یک دختر بدو بدو میاد سمتم میگه میشه این کتاب و با اسم خودم امضا کنی. بعد بخواد عکس بگیره من بگم من که بلاگر نیستم عزیزم ممنون کتاب و خوندی و بعد پاشم برم.
ممنون عزیزم
امید دارم که داستان زندگیتون پر باشه از اتفاق های ناب و لبخند های کش دار : )
