چالش [چالش نیمکت چوبی ادبیات | با حضور • محمد مهدی گودرزی•]


هوالمحبوب

با سلام

با توجه به تاپیک فراخوان:



در این تاپیک به سوالات پاسخ خواهید داد .

ممنون از همکاری شما کاربران گرامی کافه نویسندگان

:🌷🌱:

do.php

شگفت‌زده شدم اصلا یادم نبود!

1. چه عنوانی می تونه گویای چیزی باشه که هستی؟
درجست‌و جوی سپیده‌دم​
زندگی‌نامه، درام روان‌شناختی، تخیلی​
3. عنوان فصل های زندگيت چیه؟
  • سکوت اجباری(فصل اول)​
  • شب‌های طولانی(فصل دوم)​
  • بارقه امید(فصل سوم)​
  • به سوی سپیده‌دم(فصل چهارم)​
4. عکس روی جلد و پیش گفتارت چطور؟
1746830176861.jpg

شاید شب‌های طولانی و تاریکی را تجربه کرده باشید. شب‌هایی که سکوتش کرکننده و افکار چون گرگی گرسنه ذهن را می‌درد. من نیز این شب‌ها را گذراندم، نه یک بار، که بارها و بارها. این کتاب، نه یه داستان خیالی، بلکه بازتابی از همین شب‌هاست. سفری از دل تاریکی به امید یافتن سپیده‌دم. سفری که در آن زخم‌ها التیام نیافتند، اما شاید معجزه‌ای چون نوری در انتها پیدا شد. اگر شما هم در جستجوی روزنه‌ی امید هستید، این صفحات را ورق بزنید.
تقدیم به نگاه تمام مسافران این مسیر پر پیچ و خم...​
5. آیا افراد به خوندنت جلب می شن، این جلب شدن چجوريه؟
آدم‌ها از خوندن تجربه‌های دردناک لذت می‌برن. چون مطمئنن که براشون اتفاق نمی‌افته و رایگان تجربه‌اش می‌کنن.
بنابراین ممکنه جذب بشن!​
6. سه جمله اول و سه جمله آخر كتابت رو بگو؟
آغاز
  • کتاب و از هرجا شروع کنی داستانی تازه است.
  • غم و اندوه و شادی، عجب سمفونی دلنشینی.
  • به راستی تجربه‌ی زیستن در این دنیا جز جبر و احتمال نبود.
پایان

  • خاطراتی که در گوشه و کنار این کتاب خواندید. اندکی از روح نویسنده را در خود جای داده.
  • او همچنان می‌نویسد.
  • امیدوارم تو نیز آن را پیدا کرده باشید: سپیده دم.
7. نوشتن کدوم فصل ها از سایر فصول دشوارتر بود؟
فصل چهارم: به سوی سپیده دم​
8. کدام فصل ها را می خواهيد از کتاب حذف کنید؟
فصل دوم: شب‌های طولانی​
۹. وقتی اشخاصی تو رو از اول تا آخر بخونن، فکر می کنی چه نظري دارن؟
واکنش هر خواننده می‌تونه خیلی متفاوت باشه و بستگی به پیشینه، تجربیات و دیدگاه خودش داره. اما به طور کلی، فکر می‌کنم می‌تونست یه اثر عمیق و ماندگار روی مخاطب بذاره و باعث ایجاد حس همدلی، امید و تفکر بشه.
10.بنظرت چند نفر تو رو مي پسندن و با چه سليقه اي؟
شاید دو دسته آدم جذب داستان من بشن اما وجه تشابه این دو گروه خاصیت کسل‌کننده بودن و یکنواخت بودن شخصیتشونه. بنظرم هیچ آدم نرمالی به یک ژانر زندگینامه‌ی روانشناختی و درام علاقه‌مند نمیشه. در کل برای من کمیت اهمیتی نداره کیفیت که باارزشه...​
11.اگر بخواي صفحه اول كتاب چيزي نوشته بشه و اون رو به چه كسي به جز پدر، مادر، خواهر و برادر تقديم مي كني؟ يه نفر خاص؟
به خودم در شش سالگی
ملیحه جان امیدوارم بعد از خوندن این کتاب، مسیر پیش روت اونقدر ناامیدکننده نباشه، به سپیده‌دم باور داشته باش چون تو خود معجزه‌ای حتی اگه باور کردنش دشوار باشه!​
12.اگر بخواي يك بيت در صفحات نخست نوشته بشه كه گوياي حالت باشه، اون چيه؟
نه بیمارم، نه خوشحالم، نه از حالم خبر دارم.
گهی از جان گهی از دل گهی از هردو بیزارم
گهی شاد و غزل خوانم، گهی از درد بیتابم
چه غوغاییست در این عالم که من حیران حیرانم​
13.دوست داري اولين نفر چه كسي بخوندت؟
خودم در شش سالگی که کتاب رو براش پست کردم. با یک تمبر که طرح روش یک قلب که اطرافش گل روئیده!​
14.اگر بخواي كتاب رو به پنج نفر تقديم كني، اونها كي هستن؟
15.شخصيت هاي اصلي اين كتاب؟
ملیحه(خودم در تمام دوره های زندگیم)
و شخصیت های مکمل اون هم نسبت به هر خاطره متغیر...​
16.تو، بعنوان يه شخص ثالث، شخص اول داستان رو كه خودت باشي چجور آدمي مي بيني؟
  • با صداقت​
  • جنگجو​
  • منطقی​
  • حساس​
  • درونگرا​
  • خلاق​
  • باهوش​
  • ساده‌گیر​
17.از كدوم خصوصيت شخص اول بدت مياد؟
خشم
نفرت
انتقام‌جویی​
18.دوست داري كدوم يك از اتفاق هاي توي داستان رو حذف كني؟
وقتایی رو که نباید سکوت می‌کردم و به راحتی گذشتم.​
19.فرد موردعلاقه ات توي داستان چيه؟ بغير از خانواده و فاميل؟
راوی: حالا که فکر می‌کنم حتی می‌تونم صداش و بشنوم.3in_sisi3
20.يكي از ماجراهايي كه توي داستان دوست داري رو تعريف كن.
بابا قابلمه گذاشته رو گاز یادش رفته توش شلغم بریزه!
الان مامان داشت داد می‌زد: این آبجوش و برای چی گذاشتی همش تبخیر شد؟!
بابا از تو هال جوابشو میده: توش شلغمه!
مامان میگه: نه خالی...
بابا که می‌خواد کم نیاره داد می‌زنه: خب حتما شلغماش آب شده.biggrin_"
21.قيمت کتابت چنده؟!
۲۷۰ هزار تومن ناقابل odat_et3d_jc_ghey
22.ممكنه بهش مجوز چاپ ندن؟ چرا؟
آره، چون بعضی از صحنه‌هاش مثل سریال نهنگ آبی خشنه ممکنه توطئه کنم دوسه نفری خودشونو واسم بکشن. _15-":
23.اسم مستعار انتخاب ميكني براي نويسنده يانه؟ اگه اسم مستعار انتخاب كني اون رو چي ميگذاري؟
نه، چون زندگی نامه است...​
24.از كتابت راضي هستي؟
اجتناب ناپذیر باید قبولش کنم. از اون زمانی که قلم به دست گرفتم می‌دونستم هیچ پاک‌کنی قادر به از بین بردن بیس این کلمات نیست.​
25.اتاق شخصيت اول داستان رو توصيف كن؟
سفید، بدون در و پنجره و دیوار، فقط یک صندلی چوبی بدون دسته داره و یک ماشین تایپ...​
26.يک جمله خطاب به كتاب و نويسنده اش بگو.
چه شبهایی که تا صبح بیداری کشیدم و...​
27.اگر یک نفر اين كتاب رو بخره، اولين جمله اي كه بعد از تمومش شدنش ميگه ممكنه چي باشه؟
وی کتاب را آرام بسته و روی پایش می‌گذارد، آنگاه لحظاتی را به دیوار سفید رو به رو خیره شده و زیر ل*ب می‌گوید:« نویسنده‌اش عجب آدم خولوچلی بوده!»e03627_25hh2y-154fs232528
28.براي نوشتن اين كتاب از كسي كمك هم مي گيري؟ اون فرد چه کسی هست؟
نه چون قطعا در خلق این اثر جنون آمیز دست تنها خواهم بود...​
29.يک اتفاق كه دوست داري واست توي داستان زندگيت بيفته و هنوز رخ نداده رو تعريف كن. با همه جزئيات.
کتابم فروش بره...
مثلا برم توی کافه بشینم و ببینم یک دختر بدو بدو میاد سمتم میگه میشه این کتاب و با اسم خودم امضا کنی. بعد بخواد عکس بگیره من بگم من که بلاگر نیستم عزیزم ممنون کتاب و خوندی و بعد پاشم برم.



امید دارم که داستان زندگیتون پر باشه از اتفاق های ناب و لبخند های کش دار : )
ممنون عزیزم -53-؟"_}
 

کاربر گرامی شما ۳ روز فرصت دارید تا به سوالات پاسخ دهید.

 

هوالمحبوب

با سلام

با توجه به تاپیک فراخوان:




در این تاپیک به سوالات پاسخ خواهید داد .

ممنون از همکاری شما کاربران گرامی کافه نویسندگان

:🌷🌱:

do.php


و اما سوالات :

1. چه عنوانی می تونه گویای چیزی باشه که هستی؟

کسوف
اجتماعی- عاشقانه- تراژدی

3. عنوان فصل های زندگيت چیه؟
کودکی: نازدار
نوجوانی: دلداده
جوانی: قصر بی‌پنجره

شانه‌های خمیده
مادر شدن، سوختن و روشن ماندن
تاوان شیرین


4. عکس روی جلد و پیش گفتارت چطور؟
جلد: زنی که رو به دوربین ایستاده و در سایه‌‌ی خودش روی دیوار بال‌هاش شکسته .
پیش گفتار: زنی که تمام نمی‌شود،هنوز نفس می‌کشد چون عشق، درد و بقا با او گره خورده است.


5. آیا افراد به خوندنت جلب می شن، این جلب شدن چجوريه؟
بله، چون هر زنی خودش رو در گوشه‌ای از این داستان پیدا می‌کنه. چون مینا شبیه همه نیست اما درونش تکه‌ای از همه ماست.

6. سه جمله اول و سه جمله آخر كتابت رو بگو؟
شروع: عاشق شدن به معنی بزرگ شدن نیست.
هیچکس از من نپرسید دوست داری بزرگ شوی.
رسید روزی که هیچ آغوشی به رویم باز نبود.

پایان: زن‌ها برای ماندن آفریده نشده‌اند.
پای انتخاب و عشقم خواهم ماند.
من ماندم و تاوان شیرین عاشقی.


7. نوشتن کدوم فصل ها از سایر فصول دشوارتر بود؟
ازنو ساختن آوارهای خوشبختی.
8. کدام فصل ها را می خواهيد از کتاب حذف کنید؟
شاید فصل دخالت‌ها. جایی که واژه عشق، امن به نظر نمی‌رسید.

۹. وقتی اشخاصی تو رو از اول تا آخر بخونن، فکر می کنی چه نظري دارن؟
دنیا دنیای تفاوتهاست که تفاوت نگرش و بینش رو هم شامل می‌شه. یکی ارزش قائله برای کسی که تنهایی زندگیش رو ساخته و یکی وظیفه می‌دونه. بستگی به نگرش افراد داره.

10.بنظرت چند نفر تو رو مي پسندن و با چه سليقه اي؟
اون‌هایی که با دلشون می‌خونن نه با چشمشون.
کسایی که دنبال حقیقتن، نه زرق و برق.


11.اگر بخواي صفحه اول كتاب چيزي نوشته بشه و اون رو به چه كسي به جز پدر، مادر، خواهر و برادر تقديم مي كني؟ يه نفر خاص؟
به زنی تقدیم می‌کنم که نمی‌دونه چقدر قدرتمنده و با این قدرت خیلی کارها می‌تونه بکنه که از پس شیرمردها بر نمیاد😂

12.اگر بخواي يك بيت در صفحات نخست نوشته بشه كه گوياي حالت باشه، اون چيه؟
تو مپندار که خاموشی من
هست ز رضای دل و از عجز زبان


13.دوست داري اولين نفر چه كسي بخوندت؟
همسرم.
14.اگر بخواي كتاب رو به پنج نفر تقديم كني، اونها كي هستن؟
اولیش رو با جان و دل تقدیم خودم می‌کنم و در جایی میزارمش که جلوی چشمم باشه.
دومیش رو میدم به پدرم
بعد همسرم
سنگ صبورترین فرزند دنیا، پسرم
آخریش هم هدیه می‌کنم به روح دایی عزیزم( انوش جانم دیدی شد؟)

15.شخصيت هاي اصلي اين كتاب؟
خودم
پدرم
همسر و فرزندانم

16.تو ، بعنوان يه شخص ثالث، شخص اول داستان رو كه خودت باشي چجور آدمي مي بيني؟
آدمی که شاید خیلی جاها کم آورد، خیلی جاها زمین خورد،‌ اما نشکست.
خیلی جاها زمین خوردنه که آدم رو بزرگ می‌کنه.
17.از كدوم خصوصيت شخص اول بدت مياد؟
گاهی اوقات انقدر به بقیه اهمیت می‌داد مه خودش پشت فرسنگ‌ها آرزو جا می‌موند.

18.دوست داري كدوم يك از اتفاق هاي توي داستان رو حذف كني؟

روزی رو که برای چهارشنبه‌سوری به مراسمی دعوت شدم که بزم آتیش کتاب‌ها و دست نوشته‌های خودم بودن.

19.فرد موردعلاقه ات توي داستان چيه؟ بغير از خانواده و فاميل؟
ندای درونی که سرپا نگهم داشت.

20.يكي از ماجراهايي كه توي داستان دوست داري رو تعريف كن.
فکر نمی‌کنم بتونم حس و حال مادر شدنم رو توصیف کنم
21.قيمت کتابت چنده؟!
برچسب قیمت روش نمی‌زنم.

22.ممكنه بهش مجوز چاپ ندن؟ چرا؟
شاید به خاطر تبعیض زیادی که بین زن و مرد قائل شده.

23.اسم مستعار انتخاب ميكني براي نويسنده يانه؟ اگه اسم مستعار انتخاب كني اون رو چي ميگذاري؟
مناسب‌ترین اسم، اسم خودمه.
24.از كتابت راضي هستي؟
به شدت.
من عاشق شخصیت اصلی داستان زندگیمم.
بعضی اوقات خودم از خودم اسطوره می‌سازم 🫣
25.اتاق شخصيت اول داستان رو توصيف كن؟
یه اتاق بزرگ با نورگیری عالی. با قفسه‌های کتاب.

26.يک جمله خطاب به كتاب و نويسنده اش بگو.
دوره کردن بعضی از خاطرات درد داره. ممنون که تونستی از پسش بر بیای.
27.اگر یک نفر اين كتاب رو بخره، اولين جمله اي كه بعد از تمومش شدنش ميگه ممكنه چي باشه؟
گاهی انعکاس سکوت، هزاران برابر از فریاده.

28.براي نوشتن اين كتاب از كسي كمك هم مي گيري؟ اون فرد چه کسی هست؟
شاید وایستم جلوی آینه و از خودم کمک بخوام

29.يک اتفاق كه دوست داري واست توي داستان زندگيت بيفته و هنوز رخ نداده رو تعريف كن. با همه جزئيات.
یک روزی توی مطب پسرم به انتظار نشستم تا دندونم رو عصب کشی کنه مطبش زیاد بزرگ نیست اما دلبازو . رنگهای دیواراش روشن و گیران. در گوشه گوشه‌ی مطب گلدونای خوشگل هستن که همه رو به سرزندگی دعوت می‌کنن. علی جانم مثل خودم عاشق گلهاست. به امید روزی که میوه های نوبر عشقم قدم به قدم، دفتر رویاهاشون رو رقم بزنن.

امید دارم که داستان زندگیتون پر باشه از اتفاق های ناب و لبخند های کش دار : )
 
عقب
بالا پایین