- نوشتهها
- 4
- پسندها
- 5
- امتیازها
- 3
سلام و عرض ادب امیدوارم حالتون خوب باشه.
تقریباً دو هفتهست که نتونستم حتی یه خط درست و حسابی بنویسم.
نه اینکه وقت نداشته باشم، نه اینکه داستانی تو ذهنم نباشه...
فقط اون انگیزهی همیشگی، اون دلیل درونیای که منو هل میداد به سمت نوشتن، دیگه نیست.
شاید تردیده، شاید هم ترس از اینکه...
فقط میدونم که دیگه مثل قبل نیستم.
صفحهی سفید رو میبینم، شخصیتها صدا نمیزنن،
و کلمات، انگار قهر کردن.اما چیزی ازم بیرون نمیاد.
الان اینجام، بین شما نویسندههایی که احتمالاً یه روزهایی شبیه روز من داشتین.
اومدم تا تجربههاتونو بشنوم. شاید یادم بیاد چرا شروع کردم.
شاید دوباره اون جرقه روشن بشه.
اگر شما هم یه زمانی دلیلتونو برای نوشتن گم کردین، برام بنویسین.
"من منتظرم"
تقریباً دو هفتهست که نتونستم حتی یه خط درست و حسابی بنویسم.
نه اینکه وقت نداشته باشم، نه اینکه داستانی تو ذهنم نباشه...
فقط اون انگیزهی همیشگی، اون دلیل درونیای که منو هل میداد به سمت نوشتن، دیگه نیست.
شاید تردیده، شاید هم ترس از اینکه...
فقط میدونم که دیگه مثل قبل نیستم.
صفحهی سفید رو میبینم، شخصیتها صدا نمیزنن،
و کلمات، انگار قهر کردن.اما چیزی ازم بیرون نمیاد.
الان اینجام، بین شما نویسندههایی که احتمالاً یه روزهایی شبیه روز من داشتین.
اومدم تا تجربههاتونو بشنوم. شاید یادم بیاد چرا شروع کردم.
شاید دوباره اون جرقه روشن بشه.
اگر شما هم یه زمانی دلیلتونو برای نوشتن گم کردین، برام بنویسین.
"من منتظرم"