متوجه میشویم نویسندههای بزرگ فقط داستانی نمینویسند، آنها در کارهایشان جستار و شعر هم هست.
میفهمیم به عنوان نویسنده باید سبد متنوع مطالعه داشته باشیم.
شعر کهن، شعر نو، داستان واقعگرا، فراواقعگرا، جستار و گزینگویه.
این تنوع لازم است تا وقتی نویسنده میخواهد حرفی بزند، بفهمد قالب مناسب حرفش چیست؟
کسی که مینویسد نمیتواند از فسلفه و علم دوری کند.
برای کشیدن رنگینکمان یک رنگ کار آدم را راه نمیاندازد.
این جمله در کتاب دفترهای دوکا از شهروز رشید آمده است، چه کسی میتواند مثل این جمله بنویسد؟
بدون دایره لغات گسترده و بدون شناخت هیچکس نمیتواند.
براده و بریده کنار هم هماهنگاند اما معنا دارند و صرفن برای لفاظی بیان نمیشوند.
این جمله به تنهایی یک جمله قصار است که میشود بارها و بارها تکرارش کرد.
این یک تشبیه کلیشهای نیست، یک استعاره جدید است. اگر ذهن ما با استعاره آشنا نیست بارها و بارها از روی متن بنویسیم.
در اینجا میتوانیم به داشتن نثر ادبی پاکیزه امیدوار باشیم. فقط یک نکته مهم دیگر باقی میماند.
آن نکته این است که آیا میتوانیم از هوش مصنوعی بخواهیم برای زندگی ما استعاره بنویسد یا فلسفهورزی کند؟
نه، نمیتوانیم.
چون این ما هستیم که آن را با پوست و گوشتمان لم*س میکنیم و این فلسفهورزی از درونی شدن تجربه میآید.
هوش مصنوعی نمیتواند با نگاه ویژه ما به جهان نگاه کند شعر بنویسد. او فقط بر اساس تعاریف دنیا را میشناسد.
پس ما به یادداشته باشیم که نمیتوانیم به هوش مصنوعی برای نثر ادبی تکیه کنیم.