ارکان نقد اولیهی رمان:
۱. عنوان رمان
آپارتمان ۵۲
از عنوان بر میآید که در آپارتمانی که احیانا شماره ۵۲ هست قراره اتفاقی بیفتد، این اتفاق که دو آدم قرار است در این آپارتمان به نوعی با هم در ارتباط باشند حالا یا ارتباط کلامی یا با سکوت با یکدیگر مچ بشوند نوعی سوال در ذهن ایجاد میشود خب حالا که چه؟! مگر این دو نفر چه وجه اشتراکی داشتند که توانستند به صحبت با یکدیگر حالا به طور کلامی یا غیر کلامی راغب بشوند!
پس این کنجکاوی در خواننده القا میشود که چه اتفاقی قرار است بیفتند.
اسم رمان کلیشهای است؛ رمان شما یک زمانی است که با رمانهای دیگر وارد رقابت شده و شما مسابقه میدهید؛ راستش از نام به این کلیشهای متعجب شدم، عنوان آپارتمان در کنار کلمات دیگر خیلی تکراریه، ما رمانهای دیگر هم داریم که کنارش آپارتمان قرار میگیرد، حتی فیلم سینمایی هم در این زمینه داشتیم، رمانهایی مثل: آپارتمان صد متری، آپارتمان دو واحده، آپارتمان پنج سویم، آپارتمان پاریس، آپارتمان خیابان املی و... حتی فیلم خارجی به اسم آپارتمان و فیلم سینمایی قدیمی ایرانی آپارتمان شماره ۱۳
ببینید اسم رمان هیچ جذابیتی ندارد، کلیشه است .
اسم رمان با محتوای متن ارتباط دارد، در سراسر داستان از ارتباط دو نفر در آپارتمان صحبت میشود.
پیشنهاد میکنم نام جدید برای عنوان انتخاب کنید مثل: تعبیر نگاهی بیفروغ ، بانگ سکوت، آواز خوش همدلی و.....
۲. ژانر و زیرژانرها

عاشقانه
به معروفترین و پرطرفدارترین ژانر دنیای رماننویسی خوش اومدید!
تعریف ژانر:
ژانر عاشقانه داستانهایی را شامل میشود که محور اصلیشان حول رابطهی عاطفی دو شخصیت میچرخد. در این آثار، عشق موتور اصلی حرکت داستان است و بیشتر گرهها، کشمکشها و حتی پایان داستان تحت تأثیر این رابطه شکل میگیرند.

ویژگیهای اصلی:
- تمرکز بر رابطهی احساسی بین دو نفر (یا گاهی چندنفره در درامهای عشق مثلثی یا عشقهای چندضلعی که در رمان شما رابطه احساسی بین مایکل و الیسا برقرار است)
- تنشهای عاشقانه (مثل جدایی، سوءتفاهم، ممنوعه بودن رابطه، فداکاری و... که در داستان شما اینکه دو نفر محدودیتهایی در کنار هم دارند، همین که از هم فاصله دارند و با نوشتن و سکوت با هم تعامل دارند، این خودش تنش عاشقانه است)
- تحول شخصیتی تحت تأثیر عشق
پایانبندی ممکن است شاد یا تلخ باشد، ولی رابطهی عاشقانه باید عنصر محوری باقی بماند، با توجه با اینکه رمان شما اتمام نیافته بهتر است عنصر عاشقانه تا پایان رمان کاملا جایگاه خود را حفظ کند.

بایدها در نقد ژانر عاشقانه:
- عشق نقش محوری داخل داستان دارد؛ یعنی بدون این رابطه، اساساً داستان از هم میپاشد، به نظر من که محوریت داشت، بدون ارتباط عاشقانه بین این دو نفر داستان شکل نمیگرفت و شما به خوبی این موضوع را در زمان نمایش دادید.
- رابطهی عاشقانه روند طبیعی دارد و به زور به داستان چسبیده نشده است
- احساسات بین دو نفر نفهمیدم ناگهانی شکل گرفته یا به مرور، چون این موضوع در رمان گفته نشد؛ چون من از همان ابتدا متوجه ارتباط چشمی بین الیسا و مایکل شدم، نفهمیدم این دو نفر از چه موقع اینقدر عمیق یکدیگر را فهمیدند؛ این قسمت برام گنگه، چون عشق اگر به مرور شکل گرفته چرا گفته نشده؟! اگر سریع شکل گرفته غیر منطقیه که دو نفر اینقدر عمیق متوجه محدودیتهای طرفین بشوند.
- شخصیتها از نظر عاطفی رشد کردند و بین انها فقط یک رابطهی سطحی و بدون عمق نیست؛ چون عمیقأ یکدیگر را میفهمند.

اجتماعی
تعریف ژانر:
ژانر اجتماعی روی مسائل، معضلات یا ناهنجاریهای اجتماعی تمرکز دارد. این داستانها معمولاً سعی میکنند تصویری واقعگرایانه از جامعه و روابط درون آن بدهند؛ چه این تصویر انتقادی باشه، چه صرفاً روایتگر وضعیت موجود.
هدف اغلب این است که خواننده را نسبت به یک مشکل یا واقعیت اجتماعی آگاهتر یا دعوت به تأمل و واکنش کند.

ویژگیهای اصلی:
- پرداختن به موضوعات مثل فقر، تبعیض، اعتیاد، فساد، خشونت، نابرابری جنسیتی یا طبقاتی و...
فکر میکنم محدودیتهایی که مایکل به عنوان سیاهپوست و تبعیض نژادی با آن رو به روست و مشکل قرنطینهای که برای الیسا فراهم شده و خود بیماری کرونا که در متن به آن اشاره شده بود، خود اشاره به وجود این ژانر دارد.
- شخصیتهایی که در بستر همین مشکلات رشد میکنند یا سرنوشتشان رقم میخورد که مایکل و الیسا طبق آنچه گفتم در این مشکلات دارند زندگی میکنند و ما منتظریم تا در ادامه داستان چه اتفاقی برایشان میافتد.
- فضایی واقعگرایانه، گاهی تلخ و بدون اغراق و گاهی اغراق آمیز: ببینید فضا تلخه، از تبعیض نژادی، از قرنطینه از کرونا و همین احساس غمی که در این فضا فراهم میشه، فضا رو سرد جلوه میده.
- دیالوگها، موقعیتها و سبک زندگی افراد با واقعیتهای اجتماعی همخوان هست، هوا در بین دو واحد سرده، دیالوگ ها غمگینه و این با فضای اجتماعی داستان همخوانی دارد.

بایدها در نقد ژانر اجتماعی:
- داستان یک مسئله یا دغدغهی اجتماعی مشخص را پیگیری میکند، فقط از کرونا نام برده شده، فکر میکنم فاصله بین دو نفر به خاطر همین بیماری است، یا شاید فاصله بین دو نفر به خاطر مشکلات نژادی مطرح شده هم باشد.
- مسئله فقط مطرح شده و نویسنده توانسته درونمایهای منسجم و تأثیرگذار حول ان بسازد.
شخصیتها و اتفاقات با بافت اجتماعی سازگارند.
یکی از شایعترین اشتباهات این است که نویسندهها فقط چون درون داستانشان یک مشکل اجتماعی را نشان دادند (مثلاً یک معتاد یا یک آدم فقیر)، فکر میکنند داستانشان اجتماعی شده است.
در حالی که اگه این مشکل صرفاً یه بکگراند باشد و داستان واقعاً دربارهی آن مسئلهی اجتماعی نباشد، پس این ژانر به کارش نمیخورد.
ژانر اجتماعی باید نقد یا نمایش جدی یک معضل اجتماعی را در بطن داستان بپروراند، نه فقط در ظاهرش.
پس لطفاً در مورد کرونا وقتی صحبت کردید، پس در داستان نشانههایی از آن بکارید، مثلا آدما وقتی از کنار هم عبور میکنند ماسک داشته باشند، یا خرید میکنند خریدهایشان را بشورند یا به هم دست ندهند و....
البته اگر فقط ارتباط غیر کلامی بین دو شخصیت داستان فقط نگاشته شده و علت اصلی جدایی آنها همین قرنطینه بودن هست پس خب این هم میتواند یک نشانه باشد.
نکته:
ترتیب دهی ژانرها به ترتیب هستند.
البته باید عنوان کرد که کرونا معظلی کلیشهای است.
۳. خلاصهی رمان
خلاصه که کلا همان چیزی است که داخل سه صفحه رمانتون مطرحه، کل سه صفحه دو تا آدم هستند که فقط دارند در سکوت تلاش میکنند که با هم حرف بزنند چیزی که در ابتدای رمان، خلاصه، مقدمه و میانه رمان مطرح است.
خلاصه چندان قوی نوشته نشده و به نوعی ساده است و اطلاعات را به خوبی منتقل میکند اما سایه ای از کنجکاوی هم به خواننده القا میشود.
ویژگی ظاهری دو شخصیت باید به مرور در متن به خواننده القا شود به نظرم این قدرت یک نویسنده در نمایان کردن تدریجی ویژگی افراد در حین رمان است؛ در همان خلاصه کل داستان برای خواننده شرح داده شده.
ژانر عاشقانه رو با جمله «نه برای عاشقشدن و نه برای نجات بلکه برای فهمیدن آغاز میشود.» زیر سوال بردید، بالاخره دو نفر عاشق میشن یا فقط میخوان هم رو بفهمن؟!
اگر قصد فقط یک نوع ابراز همدردی هست پس بهتره ژانر عاشقانه را حذف کنید ولی اگر ژانر عاشقانه محوریت دارد پس متن را عوض کنید.
ژانر اجتماعی «مردی سیاهپوست سالها بدون حق شنیده شدن فقط دیده میشود» به معظلی اشاره میکند که مرد داستان از آن رنج میبرد.
ژانر عاشقانه در خلاصه کمرنگ و ژانر اجتماعی پر رنگ است، پس جایگاه ژانرها در خلاصه بالا و پایین شده.
۴. تحلیل جلد
اثر جلد ندارد.
۵. مقدمهی نویسنده
آپارتاید: این واژه در متن ندیدم، پس چرا توضیح داده شده؟!
مقدمه بهتر از خلاصه بود، هم محتوای متن رمان در مقدمه گنجانده شد هم نام عنوان در مقدمه درج شده؛ ترتیب ژانر عاشقانه و اجتماعی در جمله «بلکه تپشی گمشده میان فاصلههایی که فقط مرز رنگ و نژاد را میشناختند.» نهفته است و به زیبایی به تصویر کشیده شده؛ مقدمه پختهتر، جذابتر و به دور از جملات ساده استفاده شده، در عین زیبایی مفهوم را منتقل میکند و همه چیز در آن حفظ شده.
ساختار کلی رمان
۱. شروع رمان
شروع رمان با جمله «همه چیز بیهشدار شروع شد؛ نه انفجار و نه فریاد. فقط خاموشیای بود که از دیوارها بالا رفت و در ریهها نشست.» شروع شد؛ اینکه سکوت دلیلی برای ایجاد یک ارتباط شده به نظرم جذاب بود.
با متن «طبقات بالا، پنجرههای بسته، آسانسوری که هرگز نرسید. آپارتمان ۵۲، نقطهای میان ترس و تنفر، میان قرنطینه و قراری که هیچوقت گذاشته نشد» کنجکاو شدم، در ذهنم علامتی ایجاد شد که مگر چه اتفاقی افتاده که در میان ترس و تردید و قرنطینه و قرار آپارتمان ۵۲ نقش دارد!
با متن «یک نگاه با وجود اینکه هیچوقت مستقیم نبود اما تیزتر از هر حرفی عبور میکرد.» حسم این بود که فردی مرموزانه کسی را میجوید و در پی کسی است و ژانر عاشقانه داستان من را با این متن همکاری کرد که احتمالا این نگاه در پی معشوق میگردد و در پی کشف او اینگونه در جستوجو دست و پا میزند.
۲. میانهی رمان
نقطه اوج داستان تا اینجا تصمیم مایکل برای حضور بود؛ به نظرم داستان با این دیالوگ وارد میانه خود میشود:
«اگر تو بخوای میتونیم از حرف به حضور برسیم»
ببین هیجان نداشت، استرس و کنجکاوی هم نداشت؛ انگار یک دیدار معمولی ایجاد میشد، انگار قرار نبود پس از دیدار این دو طرف کسی سر برسد و ملاقات آنها را سرکوب کند و هیجان را به داستان القا کند، یا مانعی برای دیدار طرفین باشد.
اما یک حس زیبا و قشنگی در وجودم سرازیر شد و ژانر عاشقانه در آمیزش با ژانر اجتماعی به زیبایی در ارتباط بین مایکل و الیسا شکل گرفت .
ژانرها در طول رمان به خوبی جایگاه خود را حفظ میکنند.
۳. پایان رمان
نمیتونم در مورد پایان نظر بدم چون رمان شما اتمام نیافته است؛ اما تصور میکنم که رمان شما با غمی اندوهناک تمام میشود، تصور میکنم این دو نفر با وجود فهمیدم یکدیگر اما به علت محدودیت ها به یکدیگر متصل نمیشوند و فراق نقطه پایان تمام غم داستان شماست.
۴. سیر روایی
سیر کمی کنده، تا سه صفحه اول بیشتر از جملات تکراری استفاده شده که یک مفهوم را منتقل میکنند

جملاتی که تنها تکرار یک مفهوم را دارد، در متن بارها مشاهده میشود انگار تنها برای کش آمدن رمان به کار برده شدند مثل:
- صدایی نبود اما هوا با ترکهای دیوار، با نور ساکن، با سکوتی که حالا تبدیل شده بود به دیالوگی بدون صدا حرف میزد و هرکس که عبور میکرد اگر لحظهای گوش میداد چیزی از دردِ شنیدهشده در فضا حس میکرد.
- هوا دیگر نمیخواست معنا پیدا کند، فقط میخواست در فاصلهی دو آدمی که تصمیم گرفته بودند نه جلو بیایند، نه عقب بروند و فقط شنیده شوند بماند و همین ماندن، همین بیحرکتی، همین سکوت کافی بود تا در یک روز معمولی دو نفر نه تنها نجات پیدا کنند بلکه رها شوند.
- هوا حالا آرامتر شده بود و به جای عبور کردن مانده بود تا از خودش شنیده شدن بسازد و در آن قاب ساده، بیهیچ اتفاق بزرگی دو نفر به چیزی رسیدند که سالها از واژه ساخته نشده بود، چیزی شبیه اعتماد.
- هوا میان دو واحد بیصدا عبور کرد؛ نه مثل قبل بلکه خنثی و بیرنگ، مثل کسی که از گذشته عبور کرده و حالا آمادهی ماندن است
- انگار هوا شکل عوض کرده بود؛ نه خنک، نه گرم بلکه آنقدر معلق که تنفس در آن شبیه گفتوگویی بیزبان شده بود. مایکل کنار پنجره ایستاده بود، اما حالا نه برای تماشا بلکه برای حضور.
و...
« ببینید شما زیادی با کلمات (هوا، صدا، سکوت) جملات هم شکل میسازید که چندان با هم فرق ندارند، جملات گرچه زیبا هستند اما استفاده مکرر اما بیفایده آن جز طولانی کردن متن و حوصله سر بر کردن آن برای خواننده عایدی ندارد؛ لطفا سعی کنید که جملات اضافی که تنها توصیفات اغراق آمیز هستند را از متن حذف کنید و به جای آن جملاتی که بار اطلاعاتی از جریان داستان دارند را به متن اضافه کنید چرا که خواننده برای دریافت اطلاعات بیشتر امیدوار میشود»
۵. شخصیتپردازی
خوب بود، در مورد مایکل که سیاه پوسته و به نوعی نخبه هم هست و دیده نمیشود و الیسا که دختری سفید پوست و تضاد ظاهری با مایکل دارد برای من کاملا روشن و مبرهن است، اما بهتر بود که راجع به خصوصیات ظاهری در خلاصه چیزی نمی نوشتید یا به صورت غیر مستقیم ویژگی های ظاهری کاراکترها توضیح میداد، توصیف مستقیم مثل دختر سفید پوست و مرد سیاه پوست خیلی قدیمی است و از ارزش متن میکاهد؛ بگذارید خواننده فحوای متن به شخصیت ظاهری افراد پس ببرد، گرچه در متن به مرور اطلاعاتی دریافت کردم اما پرداختن به شخصیت دو کاراکتر در خلاصه از ارزش متن در همان ابتدای کار ارزش متن را زیر سوال برد.
۶. فضاسازی
خوب بود؛ تصویر اپارتمان، دو واحد روبه روی هم، دو کاراکتر غمگین و سالنی مسکوت من را به یاد راهرویی دراز و طویل و با کور سوی چراغی زرد رنگ انداخت که تصویر غروب جمعه را تداعی میکند که گرچه در این راهرو پنجرهای برای نمایش غروب وجود ندارد اما حس غم پیچیده در فضای رمان کاملا برایم مشهود است.
۷. دیالوگنویسی
بسیار قوی بود؛ هم مونولوگ نویسی و هم دیالوگ نویسی بسیار قوی، جملات جذاب و هوشمندانه نوشته شده بودند؛ آنقدر جذاب که چند متن را که دوست داشتم برای خود یادداشت کردم از جمله:
- سادهترین بازماندگیها همان جرقهی حرکتاند.
- من سالها فقط تماشا کردم و حالا وقت شنیدنه
- برخی زخمها قبل از گفتن باید دوباره حس شوند
- سکوت امنتره ولی تو باعث شدی که بخوام خطر کنم.
- با من، سکوت امن نیست. صدا امنه.
- وقتی بهم گفتن برای اجرای نقش، رنگ پوستم زیادی تیرهست و من یاد گرفتم بدون حرف فقط تماشا کنم.
۸. سبک و لحن نویسنده
متن اصلی یا مونولوگ ها دارای لحن ادبی و لحن دیالوگ ها محاوره معاصر است و در متن پرش لحن دیده نمیشود.
۹. تم و پیام
تم سرد مشهود در رمان کمی کسالت و خستگی ایجاد میکند، هیجان در اواسط رمان کمی به بار جذابیت متن کمک میکند اما باید دید ادامه داستان چگونه خواهد بود و پیام داستان را در یک واژه عنوان میکنم: جنگیدن
هر دو کاراکتر سعی داشتند با کنار زدن محدودیت ها به جنگ با آنها پرداخته و خود را نجات دهند، حال سکوت یا نگاهی خیره میتواند پردهها را کنار زده و نمایشی جدید از زندگی بدور از کسالت فراهم کند، نیروی عشق تنها جنگی که هر دو به کار بردند.
ارکان پایانی نقد
۱. ایرادات نگارشی

غلط املایی ممنوع:
نشئت

نشأت

استفاده بیمورد از کسره:
- نگاهی که نه تردید داشت نه جرئتِ* واضح ایستاده بود

- نگاهی که نه تردید داشت نه جرئت واضح ایستاده بود


پرش لحن ممنوع:
- الیسا کنار در ایستاده و چشمهاش* به دستگیره بود

- الیسا کنار در ایستاده و چشمهایش به دستگیره بود


علائم نگارشی را درست به کار ببرید؛ به جای ضمه از فتحه استفاده کنید یا استفاده نکنید:
- پُذیرفتهشدن

- پذیرفتهشدن

۲. جمعبندی منتقد
ضمن عرض خسته نباشید به دو نویسنده گرامی
متن به شدت زیبا و توصیفات جذاب بودند؛ گاهی اوقات مکث میکردم و یک جمله را چند بار میخواندم و بعد ادامه میدادم چون برای دلنشین بود، اگر به چند نکته بیشتر دقت کنید اثری جذاب ارائه میکنید:
۱. تجدید نظر در عنوان رمان
۲. عدم استفاده از خصوصیات ظاهری کاراکتر در خلاصه
۳. خلاصه باید حاوی اطلاعات اندکی باشد و کنجکاوی ایجاد کند، تغییراتی در خلاصه دهید.
۴. از توصیفات بیش از حد در رمان بکاهید.
۳. توصیههای نهایی برای نویسنده
لطفاً برای زیبانویسی بیشتر به نکته زیر دقت فرمایید:
- مثل پاهایی× که آمادهی دویدناند اما هنوز در جای خود ماندهاند.
- مثل دو پایی✓ که آمادهی دویدناند اما هنوز در جای خود ماندهاند.
یا
- موهای× طلاییاش
- گیسوان✓طلاییاش
یا
- صدایی شبیه جابهجا شدن صندلیای× قدیمی روی موزاییکی ترکخورده.
- صدایی شبیه جابهجا شدن یک صندلی✓ قدیمی روی موزاییکی ترکخورده.
یا
- بلکه بهخاطر اینکه بتواند زندگیای×را بفهمد
- بلکه بهخاطر اینکه بتواند زندگی ✓را بفهمد
یا
- زانوهایی× جمع
- زانوانی✓ جمع
البته اصلاح نکردن این موارد لطمهای به نوشته شما وارد نمیکند اما به زیبانویسی اثر شما کمک میکند.
قلم هر رو نویسنده قوی و قدرتمند است، درخشش شما آرزوی کادر انجمن کافه نویسندگان است؛ نقد تنها جنبه تقویت قلم قوی شماست و من امیدوارم از نقد صریح بنده غمگین نشوید.
درخشش قلمتان را در روزهای آینده آرزومندم
منتقد: زینب هادی مقدم