نظارت همراه رمان جنون خونین | ناظر حسین یحیائی

Tiam.R

مدیررسمی تالارنظارت+آزمایشی‌ تالار‌ ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
ناظر اثـر
تدوینگر
تیم‌تعیین‌سطح
نویسنده نوقلـم
برترین ارسال کننده ماه
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,406
پسندها
پسندها
7,721
امتیازها
امتیازها
438
سکه
3,828
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در تاپیک نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 10 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
انتظار می‌رود نسبت به گفته‌های ناظر توجه کافی داشته باشید، همچنین بایستی بعد از گذشت تعداد مشخصی پارت با اصول نگارشی آشنایی کافی داشته و از داشتن ایراد‌های مکرر خودداری کنید
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید

نویسنده: @مهرسا
ناظر: @حسین یحیائی
لینک اثر:
 
سلام و درود دوست گرامی سرکار خانم مهرسا چناری

خواهشمندم برای نگارش بهتر حتما این تاپیک را مطالعه کنید.

با احترام اصلاحات نگارشی را انجام میدم و فقط اطلاع رسانی میکنم خدمتتون
یک توضیح بدم من اینجا تو بخش نظارت رمان متن نوشته شده نویسنده محترم را به همراه توضیحات ایرادات و نحوه صحیح نوشتنش را قرار میدم و در بخش تاپیک خود رمان اصلاحات رو انجام میدم به این دلیل که نویسنده محترم بدونه چه نوشتن و من چی رو اصلاح کردم


اصلاحات بخش معرفی اثر در ابتدای رمان

خلاصه: در میان میلیاردها انسان، همیشه کسانی هستند که رازی تاریک در دل پنهان کرده‌اند. هیچ گاه (هیچ‌گاه‌) ردی از خود به جا نمی گذارند(نمی‌گذارند) که مبادا کسی از ریشه آن موضوع خبردار شود .(نقطه در انتهای کلمه بدون فاصله قرار می‌گیرد) رازهایی حساس که فهمیدنشان مانند تغییر سرنوشت و برهم زدن آرامش می باشد(می‌باشد). سوال اینجا(این‌جا) مطرح می‌شود، بعد از فهمیدن راز تاریکشان چه اقدامی را انجام می‌دهند؟

فعلهایی که با رنگ قرمز مشخص شده است همگی باید با نیم فاصله نوشته میشد.
 
آخرین ویرایش:
اصلاحات بخش مقدمه:

زندگی ها به دو دسته ی(با نیم فاصله) کلی تقسیم می شوند .(می‌شوند و نقطه هم باید به فعل بچسبد)
یکی مبنا بر خوشبختی و زندگی آرام که با تمام مشکلات ،(ویرگول مثل نقطه باید به کلمه قبل از خودش بچسبد) گذر میشود .(جمله قبل و بعد از این نقطه بهم مربوط است و نیاز به نقطه ندارد و جمله ادامه دار خوانده می‌شود) و زندگی دیگر شوم است .(نقطه بچسبد)
در خود جنونی خونین را به همراه دارد که نفس میگرد ،(این کلمه احتمالا منظورتون می‌گیرد بوده است و همچنین ویرگول باید بچسبد) نگاه ها(نگاه‌ها) را در خود می بلعد(با نیم فاصله) و بی امان(با نیم فاصله) دست به اقدام وحشت می‌زند.
زندگی‌ های(با نیم فاصله) آرام، هرزگاه به معنای آرامش بیشتر اما برای نابودی توسط مجنون هایی(با نیم فاصله) که طلب خون دارند ،(ویرگول باید بچسبد) نابود می‌شود. زندگی میان هزاران و میلیون و میلیارد ها(با نیم فاصله) انسان شبیه پلی میان خطر و آرامش است .
 
آخرین ویرایش:
یک توضیح بدم من اینجا تو بخش نظارت رمان متن نوشته شده نویسنده محترم را به همراه توضیحات ایرادات و نحوه صحیح نوشتنش را قرار میدم و در بخش تاپیک خود رمان اصلاحات رو انجام میدم به این دلیل که نویسنده محترم بدونه چه نوشتن و من چی رو اصلاح کردم
 
اصلاحات پارت اول:

حشره‌ای بر چهره‌اش خزید. با رنجی گران، پلک‌های سنگینش را گشود، اما در برابر دیدگانش جز ظلمت بی‌کران نبود. از ژرفای این تاریکی، آوای هولناک تبری برمی‌خاست که پرندگان را از شاخساران می‌راند.
پسرک از خشکی حلقوم، سرفه‌ای برآورد. همین بس بود.
آوایی از اعماق تاریکی سر(جدا نوشته می‌شود)برکشید:
- بالاخره بیدار شدی... .(نقطه نگذارید)
پسرک به زحمت زبانش (یک حرف ربط را کم دارد که با احترام من اصلاح نکردم تا خودتون بررسی کنید بعد اگر صلاح دونستید اصلاح کنید) بر ل*ب‌های تشنه و ترک‌خورده‌اش گرداند. کوشید دستانش را برکشد، اما رشته‌ای نامرئی، جنبش را برایش ناممکن ساخته بود. آنگاه بود که اندک‌ (با فاصله) اندک هوشیاری به مغز خسته‌اش بازگشت و دریافت در گودالی از خاک، تا گردن مدفون گشته است. بوی تند و نم‌آلود زمین به مشامش می‌رسید.
آنسوتر، در برابرش، هیکلی ورزیده در تاریکی می‌تپید و جنبش‌هایی خشونت‌بار و پیاپی از خود بروز می‌داد. کت بارانی سیاهِ بی‌روشن،(بی‌روشن ؟ در صورت نیاز به اصلاح لطفا اصلاح کنید کلمه معنی ندارد) سیمای آن موجود را در هاله‌ای از ابهام فروبرده بود.
پسرک با لرزی در آوا پرسید:
- تو... تو کی هستی؟
درحالی که تبر را در چوب (بر چوب لطفا اصلاح کنید) می‌کوبید، زمزمه‌های لرزان پسرک را شنید. دستکش‌ها (دستکش‌هایش) را در دستانش محکم کرد و به گفتگو با پسرک پرداخت:
- امیرعلی، میدونی چرا اینجایی؟
لحنش یخ‌زده بود و به گونه‌ای رعشه بر جان پسرک می‌افکند. او برای این پرسش پاسخی نداشت. تنها آرزو می‌کرد همه‌چیز فریبی بیش نباشد و به آغو*ش خانواده بازگردد.
-‌(با فاصله)نه، من باید برگردم پیش مامانم.
-‌(با فاصله)مامانت پیشته.
پسرک چشمانش را گرداند و با صحنه‌ای روبرو شد که فریادی بلند از حلقومش بیرون کشید. آوایی که آسمان و جنگل را به لرزه می‌انداخت.
مادرش با چشمانی که مردمک‌هایش خونی گشته و چهره‌ای که به کبودی می‌گرایید، از درخت آویزان بود.
اشک‌های پسرک بی‌امان بر خاک می‌ریخت که ناگاه دستانی بر چانه‌اش قرار گرفت.
نور ماشینی که بر چشمان پسرک می‌تافت، چونان(چنان بهتر است- لطفا در صورت صلاحدید اصلاح کنید چون نثر نگارش معاصر هستش در ادامه توضیحات بیشتری میدم) پرتوی کورکننده بود.
- دوست داری پیش مامانت بری؟
ل*ب‌های لرزان پسرک را می‌دید که نام مادرش را فریاد می‌زد. گویی مرگ مادر برایش باورنکردنی بود.
- مامان! با مادرم چیکار کردی پلید... .(نقطه نگذارید)
اما اعتراضش در گلو شکست. دستانی که بوی خاک و خون می‌دادند، با خشونت صورتش را به عقب برگرداندند و او را وادار به نگریستن به چهرهٔ کریه مرگ کرد.
- ساکت باش!
صدای قاتل آرام و نوازشگر بود.
- حالا نوبت توئه که بری پیشش.
 
آخرین ویرایش:
اصلاحات پارت اول:

حشره‌ای بر چهره‌اش خزید. با رنجی گران، پلک‌های سنگینش را گشود، اما در برابر دیدگانش جز ظلمت بی‌کران نبود. از ژرفای این تاریکی، آوای هولناک تبری برمی‌خاست که پرندگان را از شاخساران می‌راند.
پسرک از خشکی حلقوم، سرفه‌ای برآورد. همین بس بود.
آوایی از اعماق تاریکی سر(جدا نوشته می‌شود)برکشید:
- بالاخره بیدار شدی... .(نقطه نگذارید)
پسرک به زحمت زبانش (یک حرف ربط را کم دارد که با احترام من اصلاح نکردم تا خودتون بررسی کنید بعد اگر صلاح دونستید اصلاح کنید) بر ل*ب‌های تشنه و ترک‌خورده‌اش گرداند. کوشید دستانش را برکشد، اما رشته‌ای نامرئی، جنبش را برایش ناممکن ساخته بود. آنگاه بود که اندک‌ (با فاصله) اندک هوشیاری به مغز خسته‌اش بازگشت و دریافت در گودالی از خاک، تا گردن مدفون گشته است. بوی تند و نم‌آلود زمین به مشامش می‌رسید.
آنسوتر، در برابرش، هیکلی ورزیده در تاریکی می‌تپید و جنبش‌هایی خشونت‌بار و پیاپی از خود بروز می‌داد. کت بارانی سیاهِ بی‌روشن،(بی‌روشن ؟ در صورت نیاز به اصلاح لطفا اصلاح کنید کلمه معنی ندارد) سیمای آن موجود را در هاله‌ای از ابهام فروبرده بود.
پسرک با لرزی در آوا پرسید:
- تو... تو کی هستی؟
درحالی که تبر را در چوب (بر چوب لطفا اصلاح کنید) می‌کوبید، زمزمه‌های لرزان پسرک را شنید. دستکش‌ها (دستکش‌هایش) را در دستانش محکم کرد و به گفتگو با پسرک پرداخت:
- امیرعلی، میدونی چرا اینجایی؟
لحنش یخ‌زده بود و به گونه‌ای رعشه بر جان پسرک می‌افکند. او برای این پرسش پاسخی نداشت. تنها آرزو می‌کرد همه‌چیز فریبی بیش نباشد و به آغو*ش خانواده بازگردد.
-‌(با فاصله)نه، من باید برگردم پیش مامانم.
-‌(با فاصله)مامانت پیشته.
پسرک چشمانش را گرداند و با صحنه‌ای روبرو شد که فریادی بلند از حلقومش بیرون کشید. آوایی که آسمان و جنگل را به لرزه می‌انداخت.
مادرش با چشمانی که مردمک‌هایش خونی گشته و چهره‌ای که به کبودی می‌گرایید، از درخت آویزان بود.
اشک‌های پسرک بی‌امان بر خاک می‌ریخت که ناگاه دستانی بر چانه‌اش قرار گرفت.
نور ماشینی که بر چشمان پسرک می‌تافت، چونان(چنان بهتر است- لطفا در صورت صلاحدید اصلاح کنید چون نثر نگارش معاصر هستش در ادامه توضیحات بیشتری میدم) پرتوی کورکننده بود.
- دوست داری پیش مامانت بری؟
ل*ب‌های لرزان پسرک را می‌دید که نام مادرش را فریاد می‌زد. گویی مرگ مادر برایش باورنکردنی بود.
- مامان! با مادرم چیکار کردی پلید... .(نقطه نگذارید)
اما اعتراضش در گلو شکست. دستانی که بوی خاک و خون می‌دادند، با خشونت صورتش را به عقب برگرداندند و او را وادار به نگریستن به چهرهٔ کریه مرگ کرد.
- ساکت باش!
صدای قاتل آرام و نوازشگر بود.
- حالا نوبت توئه که بری پیشش.
از این پارت چند تا نکته رو خدمتتون میگم:

قبلش تاکید میکنم فقط یک پیشنهاد هستش و اختیار با شماست

1 - صدای قاتل آرام و نوازشگر بود رو وقتی من خواننده میخونم فکر می‌کنم قاتله آدم خوبست
بنظرم بهتره اینطور نوشته بشه:
صدای قاتل آرام و کشیده یا آرام و خش‌دار یا ...

2 - دو سه بار کلمه حلقوم را در متن آوردید این کلمه هم در این نثر خیلی وجاهتی نداره
مثلا در جایی نوشتید:
پسرک چشمانش را گرداند و با صحنه‌ای روبرو شد که فریادی بلند از حلقومش بیرون کشید

نوع نگارش و جمله بندی باید زیباتر باشه

این جمله چطوره؟
پسرک چشمانش را گرداند و با صحنه‌ای روبرو شد که فریا بلندی از اعماق وجودش پر کشید.
یا
پسرک چشمانش را گرداند و با صحنه‌ای روبرو شد که فریا بلندی از اعماق وجودش خارج شد

یا ...

3 - تو محاوره و مونولوگ یکی مادر من رو دار زده باشه من نمیگم: با مادرم چیکار کردی پلید !!!
میگم با مادرم چیکار کردی کثافت - قاتل - لعنتی یا قاتل لعنتی یا ...

پلید کلمه مناسب برای اینجا نمیتونه باشه چون این کلمه در نثر داستان بکار میاد نه در محاوره
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 5)
عقب
بالا پایین