نقد و بررسی نقد حرفه‌ای رمان مه خانه‌ی خاطره‌ها | D.R.M

GemmaGemma عضو تأیید شده است.

مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
منتقد
منتقد ادبی
طـراح
ناظر ارشد آثار
داور آکادمی
گوینده
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
667
پسندها
پسندها
4,773
امتیازها
امتیازها
258
سکه
3,238
4ad722_25aa2b11-25IMG-20250611-130617-554.jpg


با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسنده‌ی عزیز @زهرا سلطانزاده اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @~D.R.M~

اثر شما: رمان مه خانه‌ی خاطره ها

● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

● اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ درخواست نقدی از جانب شما پذیرفته نخواهد شد.

نکته‌ی مهم:
از شما نویسنده‌ی گرامی تقاضا می‌شود پس از دریافت نقد، دیدگاه خود را نسبت به آن در همین تاپیک ثبت فرمایید. آیا نقد ارائه‌شده برایتان مفید و راه‌گشا بوده؟ با کدام بخش‌ها هم‌داستانید و در کدام موارد، نظری دیگر دارید؟ اگر پاسخی یا دفاعیه‌ای نسبت به دیدگاه منتقد دارید، بی‌تردید بیانش کنید.
بازخورد شما نه‌تنها به غنای فرآیند نقد کمک می‌کند، بلکه در انتخاب «منتقد برتر ماه» نیز نقشی تعیین‌کننده دارد. پس به واکنشی ساده بسنده نکنید و نظر خود را با ما در میان بگذارید.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد


به امید موفقیت روز افزون شما
|مدیریت تالار نقد|
 
درود وقتتون بخیر✨

نگاه کلی:
رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها تلاشیه برای بازگویی داستانی فلسفی و تراژدیک. اما از همون ابتدا پیداس که اثر میان ژانرها سرگردون مونده. محتوای درونی داستان بیشتر درون‌مایه‌ای عاشقانه و روان‌شناختی داره. در حالی که نویسنده اون رو در قالبی تراژدی و فلسفی روایت کرده. همین ناهمخوانی باعث شده اثر از انسجام و جهت‌گیری مشخص فاصله بگیره.

عنوان و انتخاب ژانر:

نام رمان، مه،خانه‌ی خاطره‌ها، در نگاه اول حال‌و‌هوایی شاعرانه و احساسی داره، اما متأسفانه به‌دلیل تکرار این‌گونه ترکیب‌ها در آثار مشابه، کمی کلیشه‌ای به‌نظر می‌رسه. عنوانی خاص‌تر و چندلایه‌تر می‌تونست کنجکاوی بیشتری در ذهن مخاطب ایجاد کنه. از اونجایی که ما نثری روان-شناختی داریم، خیلی خوبه که نامی با این مضمون یا نامی با مضمون عاشقانه داشته باشیم. در این صورت اسم نه تنها تزئینی نیست، بلکه معنادار هم هست.
در خصوص ژانر، انتخاب فضای فلسفی و تراژدی برای روایتی که بیشتر درون‌گرایانه و احساسی هست، باعث سردرگمی مخاطب شده. رمان نه عمق فلسفی لازم رو داره و نه در بُعد تراژدی، تأثیر احساسی مطلوبش رو می‌گذاره. در حقیقت، اثر میان دو فضا معلق مونده و هیچ‌کدوم رو کامل نساخته. پس یا باید این دوگانگی کمتر بشه و یا باید بیشتر در انتخاب ژانر دقت بشه.

شخصیت‌پردازی و منطق درونی:

ویکتور، شخصیت اصلی رمان، قرار بوده انسانی درگیر، شکننده و جست‌وجوگر باشه، اما این درگیری درونی این‌قدر تکرار می‌شه که از تأثیر می‌افته. مشکل اصلی اینجاست که هیچ دلیل محکم و قابل‌باوری برای این آشفتگی ارائه نمی‌شه. توی پارت‌های آغازین اینطور به نظر میاد ویکتور بخاطر بدهی داره چنین شرایطی رو تجربه می‌کنه. توی پارت‌های میانی بنظر میاد بدلیل یک ترومای کودکی دست به جنایت می‌زنه و این بلاتکلیفی باید یه جایی به پایان برسه. یعنی نویسنده باید یه دلیل مشخص برای این سرگردانی ارائه بده که مخاطب هی دور خودش نگرده و دنبال دلیل منطق نباشه.
اشاره‌ی گذرایی به آزارهای دوران کودکی ویکتور وجود داره، اما این اشاره نه کافیه و نه به عمق روانی اون کمکی می‌کنه. توصیفات خیلی برای این رمان لازمه؛ چرا که تصمیم‌ها و واکنش‌های ویکتور ناگهانی و بی‌منطقن؛ انگار قوانین درونی شخصیت‌ها هنوز نوشته نشدن. این بی‌منطقی باعث می‌شه خواننده نتونه با اون همزادپنداری کنه و احساسش رو بفهمه.
پس هرچه بیشتر توصیف احساسات، فضا و شخصیت‌پردازی صورت بگیره، مخاطب ارتباط بهتری با متن می‌گیره.

پیرنگ و ساختار روایت:

پیرنگ داستان پراکنده و بی‌پیوند هست. رویدادها پشت سر هم میان، بدون اینکه علت و معلولی روشن میانشون وجود داشته باشه.
برای مثال، یه جایی ویکتور از سوی شخصی که هیچ توضیحی ازش نداریم، آسیب می‌بینه و بعد از کشمکش‌هایی، تو صحنه‌ی بعدی توی بیمارستان بیدار می‌شه، بدون هیچ توضیحی درباره‌ی چگونگی انتقال یا درباره‌ی حضور همراهی در کنارش. اون همراه کیه؟ چرا هیچ‌کسی توی اون مدت دنبال ویکتور و نشونی ازش نبوده؟ قرارداد میان مارکوس و ویکتور چی بوده؟
این مثال‌ها و توصیفات شاید بنظر ساده بیان، اما کشمکشی که میان اتفاقات ایجاد می‌کنن، کیفیت محتوا رو بیشتر می‌کنه‌ همچنین بی‌عملی نیروهای بیرونی (مثل پلیس) در برابر چندین قتل یا تغییر ناگهانی احساس ویکتور نسبت به کلارا، منطق روایی رو از بین برده. این موارد باعث میشن مخاطب احساس کنه روایت بیشتر از روی اتفاق پیش می‌ره تا بر اساس ساختار.
پس بهتره علاوه بر شخصیت پردازی و فضاسازی کنونی، فضا و شخصیت‌های فرعی دیگه هم اضافه بشن. برای مثال، پلیس دنبال ویکتور بگرده و این سرگردونی اون رو بیشتر کنه. یا پلی میان دیدار کنونی کلارا و گذشته‌ی ویکتور ایجاد بشه.

فضاسازی و ریتم روایت:

همونطور که گقتم رمان از نظر فضاسازی، به‌شدت تهی به‌نظر می‌رسه. خواننده نمی‌تونه مکان، زمان یا حتی حال‌و‌هوای موقعیت‌ها رو به‌درستی حس کنه. فضا در روایت حل نشده و هیچ رنگ و بویی از جهان داستانی تو ذهن نمی‌مونه. نویسنده باید طوری فضاسازی کنه که مخاطب خودش رو درون اون تم داستانی، فرض کنه و حتی خودش رو جای ویکتور بزاره، باهاش همزاد پنداری کنه و...
لازم نیست یهو به فضا اشاره بشه و کلا از فضا تعریف بشه؛ اما اشاره سطحی هم میتونه ساختار رو بهتر پیش ببره.
برای مثال یه جایی ویکتور یه پسر رو تو خیابون می‌کشه. خیلی ساده میشه درمورد بوی بد فضا، کثیفی و مثال این استفاده کرد و مخاطب رو با داستان همراه کرد.
ریتم کند و یکنواخته؛ تکرار مداوم افکار درونی ویکتور بدون پیشرفت داستانی، باعث خستگی ذهن مخاطب می‌شه. در داستان‌های درون‌نگر، کندی می‌تونه زیبا باشه اما تنها زمانی که با عمق فکری همراه بشه، چیزی که اینجا کمتر می‌بینیم. منظور از عمق فکری هم دلیلیه که این افکار درونی رو بوجود آورده. چرا ویکتور انقدر با خودش درگیره؟ چه اتفاقاتی باعث این کشمکش درونی شدن؟ و...

ایرادات نگارشی و زبانی:

از نظر نگارشی، رمان نیاز جدی به ویرایش داره. علائم نگارشی به‌درستی استفاده نشدن، فاصله و نیم‌فاصله رعایت نشده و جمله‌ها گاهی ناهماهنگ و بی‌قاعده‌ هستن.
نثر اثر گاهی سعی داره شاعرانه باشه، اما این شعرگونگی در بیشتر بخش‌ها به ابهام و آشفتگی زبانی تبدیل می‌شه. اگر نویسنده به جای زیاده‌گویی، از زبانی ساده و صیقل‌خورده استفاده کنه، حس و معنا بسیار بهتر منتقل می‌شه.
برای مثال جایی که قتل اتفاق میوفته، نیاز به شعرگونگی روابت نیست. این صحنه بیشتر هیجان می‌طلبه تا لحنی تراژدیک. یا زمانی که ویکتور کلارا رو می‌بینه، بیشتر انتظار میره با توصیفی عاشقانه روبرو بشیم تا لحنی فلسفی و شاعرانه.

ایده، تم، مفهوم و پیام:

ایده‌ی مرکزی داستان، جست‌وجوی خودِ گمشده و بازسازی هویت از میان زخم‌ها، ایده‌ای ارزشمند و پرظرفیت هست. اما در اجرا، به‌خوبی پرداخت نشده. پیرنگ داستان مخاطب رو در ابهام رها می‌کنه، بدون اینکه مخاطب بدونه نویسنده از این سفر درونی چه پیامی مد نظر داشته: پیدا کردن خودش؟ رهایی از گذشته؟ یا شاید عشق به‌عنوان راه نجات؟
این ابهام اگر آگاهانه و هدفمند بود، می‌تونست ارزش فلسفی اثر رو بالا ببره؛ اما در اینجا بیشتر شبیه گسست روایی هست تا انتخاب هنری.
برای هدفمندسازی نویسنده میتونه از رابطه علت و معلول استفاده کنه. یعنی میان وقایع رابطه‌ای ایجاد کنه که ذهن مخاطب درگیر این کشمکش میان چرا و چون باشه.

جلد و طراحی:

جلد رمان هم متأسفانه با فضای درونی اثر هم‌خوانی نداره. طرح و رنگ جلد نه حس مه‌آلود و مرموز عنوان رو منتقل می‌کنه، نه غم و سنگینی فضای تراژدیک رو. در حالی که جلد، در نگاه اول، پلی میان ذهن مخاطب و دنیای داستان هست، اینجا بیشتر باعث فاصله شده تا ارتباط. طراحی ساده‌تر، با رنگ‌های خنثی‌تر یا تصاویری نمادین از خاطره و مه، می‌تونست انتخاب بهتری باشه.

سخن منتقد:

در مجموع، مه، خانه‌ی خاطره‌ها، رمانی‌ست با ایده‌ای درخشان اما اجرایی ناپخته. نویسنده در خلق حس و تصویر ذهنی توانمند هست، اما برای رسوندن اثر به بلوغ، باید روی منطق درونی، گفت‌وگوها، و پیوستگی روایت کار کنه.
دوگانگی روایی که توی متن وجود داره، انقدر زیاد شده که متن به متنی ماشینی شبیهه که نوشته و پرداخته هوش مصنوعی هست. چرا که فقط توصیف و تکرار داریم. توصیفاتی کاملا نابالغ و نابجا و تکرار مداوم وقایع. شاید کم کردن میزان توصیف قتل‌ها و مکررات عواطف ویکتور، و افزودن فضا، اشخاص و مکان‌های بیشتر بهتر باشه تا نثری ماشینی.
به‌عنوان یک خواننده، احساس می‌کنم ویکتور می‌تونست شخصیتی بسیار عمیق‌تر و واقعی‌تر باشه؛ کافی بود کمی از ذهن اون فاصله بگیریم تا جهان اطرافش رو هم ببینیم.
اگر نویسنده در بازنویسی بعدی، میان احساس و ساختار تعادل برقرار کنه، مطمئناً مه، خانه‌ی خاطره‌ها می‌تونه به یکی از رمان‌های قابل‌توجه در ژانر عاشقانه‌ـ‌روان‌شناختی تبدیل بشه.
 
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: ~D.R.M~
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Gemma
عقب
بالا پایین