همگانی دیالوگ های رابین ویلیامز

شما فقط در خیالتون هست که آزادی مطلق دارین

پس همیشه سعی کنید به تخیلات تون پر و بال بدین و هیچ وقت زیادی احساس بزرگی نکنین.
 
اگر زنان دنیا را می گرداندند هیچ جنگی رخ نمی داد، فقط هر 28 روز مذاکرات شدیدی اتفاق می افتاد.
 
ممکن است که لحظه‌های سختی را بگذرانید، ولی همان لحظات شما را آگاه به مواردی می‌کنند که به آن‌ها توجه نمی‌کردید.
 
خواهش میکنم که انقدر نگران نباشید، برای اینکه در آخر هیچ کدام از ما وقت زیادی نداریم، زندگی مثل برق و باد می گذرد.
 
اوقات تلخ در جای جای زندگی ما ها وجود دارن.

بنا بر این سعی نکنین زندگی رو در اون مواقع بیش از حد برای خودتون سخت کنین.

مواقع سختی به وجود میان تا شما رو هر بار نسبت به یه چیزی که ازش غافل هستین آگاه کنن.

هر بار که به مشکل بر میخورین سعی کنین به این شیوه ازش چیزی یاد بگیرین و آگاه تر بشین.
 
برخی از آدم ها بزرگ بدنیا می آیند، بعضی ها به بزرگی دست پیدا می کنند و برخی دیگر آن را به عنوان کادوی فارغ التحصیلی هدیه میگیرند.
 
دیالوگ فیلم انجمن شاعران مرده
از ویتمن: من. زندگی. زندگی پر از سوالات تکراری. پر از قطار هایی پر از افرادی که ایمان خود را از دست داده اند. زندگی افراد شهری که غرق در حماقت شده اند. چه کلمات زیبایی! من کیست؟ زندگی به چه معناست؟ زندگی همین بودن کنونی تو در این نقطه است. هویت و وجودت و وابستگی هایت. اینکه این بازی ادامه دارد تا ابد. و تو آمده ای تا از خود فقط یک جمله به جای بگذاری.
 
تو در مورد دل تنگی واقعی چیزی نمیدونی چون تنها زمانی اتفاق می افته که کسی رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی .
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین