بازارچه انجمن ترانه سَرا و ملودی ساز

ماهک (ماهی )

ناظر همراه
رمان‌خـور
نوشته‌ها
نوشته‌ها
954
پسندها
پسندها
2,921
امتیازها
امتیازها
288
سکه
2,698
به نام خداوندِ ساز و آواز

ما اینجا هستیم تا صدای شما را به گوش مخاطبان برسانیم.
با ترانه هایی که از عمق جان بر خاسته آمد.
عمیق احساسی: توانایی برقراری ارتباط فوری با شنونده در مفاهیمی چون عشق، فقدان، هویت و چالش‌های معاصر.
ساختار ادبی منسجم: استفاده از استعاره‌های نو، قافیه‌های خلاقانه و ساختاری که به راحتی توسط آهنگسازان قابل تطبیق با ژانرهای مختلف است.
تنوع ژانر: مجموعه‌ای که شامل قطعات مناسب برای پاپ، راک، سنتی، و موسیقی تلفیقی است .





ترانه :بن‌بست

(بند اول)
تو نیستی و این شهر
بی تو شبیه یه زندونه
این کوچه، این خیابونا
همه از حال من بی خبر می مونه

(بند دوم)
صدای پاهات هنوز تو گوشمه
انگار که همین دیروز رفتی
اما سال‌هاست که چشمای من
منتظر شنیدن صدای پات تو خونمه

(کورس)
تنهایی و انتظار
حرفایی که نمی‌شه زد
این دل پر از درد
این بغض، دیگه نمی‌شکنه
هرچی کشیدم دیگه بسمه

(بند سوم)
هر روز می‌میرم و زنده می‌شم
با یادِ تو، با خاطره‌هات
این خونه، این دیوارا
با درد و رنجِ قلب من پرشده جات

(بند چهارم)
کاش هیچ‌وقت نمی‌شناختمت
کاش هیچ‌وقت نمی‌دیدمت
کاش هیچ‌وقت نمی‌رفتی
ولی مقصر خودم بودم
که از ته دلم می خواستمت

(کورس)
تنهایی و انتظار
حرفایی که نمی‌شه زد
این دل پر از درده
این بغض، دیگه نمی‌شکنه
هرچی شنیدم از خیانتات دیگه بسمه
 
آخرین ویرایش:
ترانه :غروب

یک شروع آرام و کمی حزن‌آلود، توصیف غروب یا لحظه‌ای که دلتنگی و غم رو نشون میده

غروب آمد و باز، شهر در سکوت پیچید

کوچه‌ها پر شد از، عطر یادی که رنجید

پنجره باز شد و کبوتر دل، در هوای تو پر زد
چه کنم با این حال، بغض راه را نفس نفس زد

اینجا می تونه به یه لحظه خاص با دکلمه ی یه شعر یا نم بارون اشاره کنه .

بند دوم:

رفتن به سمت گذشته و خاطرات، با کمی یاد آوری شیرین اما در لفافه دلتنگی

یاد آن روزهای، سبز و پر تب و تاب

آن نگاه پر از، شور و شوق بی‌حساب

خنده‌های از ته دل، در هوای بهاران

حال، تنها شده‌ام، در شبی تاریک یدون یاران

بند سوم (پل):
یک تغییر کوچک در ریتم یا اوج گرفتن احساس، اشاره به دلتنگی بخشی از وجودش داره می‌ره

این دلتنگی نه از، دوری یاری آشنا نشد با منو با دلم موند غریب

کهنه زخمی شده، بر جان این دل اسیر عشقی که شد فریب

با هر نفس که می‌کشم ، حس می کنم عطر آن خاطرات را

می‌برد تا جنون، این روح پرشور اسیر تاریکی روح ماه را

بند چهارم:

بازگشت به حال و پذیرش دلتنگی، با یک حس نجیبانه

ای گذشته‌ی خوب دل عاشق کش، ای رفیق قدیمی

تو بمان در دلم، باش تا ابد، در کنارم صمیمی

گرچه با رفتنت دیگر نیست، خبری از آن روزهای شاد

یاد تو زنده است، تا همیشه، دلی که به اسارت بردی به سوی باد
 
آخرین ویرایش:
ترانه :زخمِ کهنه



(بند اول)

تو این سرمای مطلق، هیچ درختی جون نداره

بغضِ من، یه برفِ سنگین، که روی این خونه می‌باره

خاطراتِ تو، مثلِ یه یخ، تو قلبم آب نمی‌شه

این درد، این غمِ کهنه، دیگه هیچ‌وقت خوب نمی‌شه



(بند دوم)

یه روزی تو چشات، یه دنیا عشق و آرزو بود

حالا چشام پر از اشک، از این سرابی که روبرو بود

دیگه نگو برمی‌گردی، این قصه آخرش مُرده

این دل یه قبرستونه، که بوی غم و درد آورده



(کورس)

گریه کن… فریاد بزن

همه اشک هام حرومه

واسه اون عشقِ خاموش، واسه این حالِ خراب

این زندگی یه زخمه، که دیگه خوب نمی‌شه…

تو این تنهاییِ مطلق، من موندم و یه عذاب

بند سوم)

نفرین به این تقدیر، که ما رو از هم جدا کرد

نفرین به این زخمِ کهنه، که یه عمر هر روز شده زیاد

دیگه هیچی حس نمی‌کنم، جز این سرمای برفی که رو صورتم میاد .



(پایان)

گریه کن…

فقط گریه کن…

کاره این درد تمومه…
 
ترانه : جاده بی بازگشت

(بند اول)
دستام تو دستِ تو، اما نگاهت بی‌خبره
انگار که صد سالِ نوری، از من دورتره
این آخرین دقیقه‌ست، این آخرین نفس
بعد از تو، تمامِ این شهر، می‌شه یه قفس

(کورس)
خداحافظ… خداحافظ…
این بغضِ توی گلوم، دردِ بی‌حرفی
این آخرین خداحافظیِ تلخیه
که بعد از اون، دیگه هیچ‌چیزی باقی نیست

(بند دوم)
یادِ اون روزای دور، که می‌خندیدیم
فکر نمی‌کردیم یه روز، از هم دل می‌بریدیم
حالا جاده‌مون شده، یه جاده یک‌طرفه
رو به غروبی که، از هم می‌گیریمش
کورس)
خداحافظ… آروز هام خداحافظ…دل آزارده ی من
این بغضِ توی گلوم، دردِ بی‌حرفی
این آخرین خداحافظیِ تلخیه
که بعد از اون، دیگه هیچ‌چیزی باقی نیست

(پل)
این بغض… این بغضِ آخر
من موندم و این درد، این رنجِ مسافر
دیگه حرفی ندارم، دیگه حالی نمونده

(پایان)
خداحافظ… امیدم خداحافظ…باور من
اینجا، زیرِ بارونِ چشمای من، یه عشق مُرده
 
ترانه :بغض بی صدا
آهنگ، با صدایِ غمگین و ملایمِ پیانو)

(بخشِ اول، با صدایی آرام و پر از حس)
توویِ این شهرِ لعنتی، یه بغضِ بیصدا، تو سینه‌مه
یه چراغِ زردِ مُرده، تنها رفیقِ دیرینه مه
تویِ این کوچه‌هایِ خالی، فقط ردِ پام می‌مونه
این شهر، هر شب، تنهاییِ منو، از بَر می‌خونه

هیچ‌کی نمی‌دونه، شبام چقدر پر از فریاده
این زندگی، یه بازیِ بی‌رحمه، پر از انتقاده
توویِ این قصه‌یِ سرد، که پاییزش نفس‌گیره
دلِ من هر ثانیه، بی‌خوابی‌هاش رو پس می‌گیره..

ترجیع‌بند، با صدایِ اوج‌گرفته و سوزناکِ خواننده

آه ای دلِ بی‌قرارِ من، در این شبِ تار
در این هوایِ بارونی، در این کویرِ غمگین، چه می‌کنی ای یار؟
از پشتِ شیشه‌یِ این دل، جز اشکِ ماهِ من نیست
این غم، مرا از خودم گرفته، از خودم دور می‌کنه...

بخشِ دوم، با صدایی کمی تندتر و پر از ریتم

ساعتِ دیواره، باز آروم تیک‌تاک می‌کنه
ذهنِ من، توو خاطراتِ دور، پر از سنگلاخه
توویِ این دود و مه، توو این شهرِ پر از غریبه
من همون غریبه‌ام که از خودم بیزارم، از همه جا بیزارم.
یه روز می‌خواستم باشم، یه روز می‌خواستم باشم
یه روزِ دیگه، مثلِ یه غبار، می‌خواستم محو شم
همون اولِ قصه‌مون، که پر از شور بود
فکر نمی‌کردم آخرش، اینقدر بی‌نور بود.

ترجیع‌بند، با صدایِ اوج‌گرفته و با کمی تحریر

آه ای دلِ بی‌قرارِ من، در این شبِ تار
در این هوایِ بارونی، در این کویرِ غمگین، چه می‌کنی ای یار؟
از پشتِ شیشه‌یِ این دل، جز اشکِ ماهِ من نیست
این غم، مرا از خودم گرفته، از خودم دور می‌کنه...

پایان : با ترکیبی از صدایِ آرام و غمگین
(اول) از اینجا به بعد، دیگه هیچ‌چی مهم نیست
(سکوت)
(دوم ) جز این بغضِ بی‌صدا...
دیگه هیچ نفسی تو سینم نیست.
(صدایِ پیانو و بارشِ باران
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: NAHIT
نام ترانه: «آوازِ غیاب»

صدای کمانچه و پیانو
بند اول
ساعت از نیمه‌شب گذشت و نورِ ماه، تنهاست

در اتاقِ خالیِ من، تأتر سایه‌ها غوغا کنان پر پاست.

یک نفس در سینه حبس است، واژه‌ها زندانی‌اند

کاش می‌دانستی که این دیوارها، با من هم نفس دچار بیماری اند!

این سکوتِ مُفرط از من، خاطراتت را ربود

بوی اسپندِ قدیمی… رفتنت را می‌سرود.

بند دوم

من که از خود پُر شدم تا ذره ذره آب شوم

در تلاطم‌های این شب، گم شدم، بی تاب شوم

سفر تنهایی ام مانده بر دلم ماند داغ تو بی تو تنها ترین مقصد منم.

می‌رسی آرام آرام به عشق ،من هنوزم در مسیرم، بینِ «بودن» و «نبودم».

پای من زنجیرِ این غربت، جانِ من تشنهٔ یک جرعه‌ی دیدار با محبت و می روی چه آسان همسفر دیرینه ام.

پل


ای شبِ بی‌انتها، ای جاده‌های پُر تَرَدُد!

کاش این دل می‌شکست از دردِ سنگینِ تردد.

این «آوازِ فریب» که در گلویم خفته بود

حالا شده فریادِ تنهایی، که در جانم فرود.

ایستاده‌ام بر لبهٔ پرتگاهِ خاطرات…

نه تو پیدایی، نه من هستم، فقط سر می کنم با حسرت سردی ،نگاهت.

ایستاده در این سرایِ غربت، آوازِ من کجاست؟

پُرم از حسِ عشق تو، امّا تنهایی ام صداست.

مثلِ آن پرنده که زخمی طوفان هاست، امّا پرواز در امواج آبی دل نمی رود از خاطر آسمان می خواهد

این دلِ من، شکست اگر صدبار صدایِ خفته ام گرفت از فراق تو ای یار، دلم گرمی دستان تو را می خواهد.

بیا و دلبری کن از اعماقِ وجود، این حجمِ خالی را پُر کن!

دستان مرا به سویِ حقیقتِ خویش، در انتهای مسیر رها نکن!


بند سوم

قابِ عکست روی میز است و زمان، مُهر بر آن زد

حسرتِ یک لحظه لمسِ دستِ تو، زخمی عمیق بر جانم زد.

من تمامِ آینه‌ها را شکستم تا ببینم

پشتِ این تصویرِ مات، من و تو استاده ایم کنارهم

این تنهایی، غبارِ زمانه نیست، یک حقیقتِ محض است؛ که میخواهد باشیم ما جدا از هم

همان لحظه‌ای که حس کردی، دیگر چیزی برایِ گفتن نیست، دور شدی رفتی منم ماندم تنها و بی همدم .

پایان

ایستاده در این سرایِ غربت، آوازِ من کجاست؟



پُرم از حسِ عشق تو، امّا تنهایی ام صداست.



مثلِ آن پرنده که زخمی طوفان هاست، امّا پرواز در امواج آبی دل نمی رود از خاطر آسمان می خواهد



این دلِ من، شکست اگر صدبار صدایِ خفته ام گرفت از فراق تو ای یار، دلم گرمی دستان تو را می خواهد.



بیا و دلبری کن از اعماقِ وجود، این حجمِ خالی را پُر کن!



دستان مرا به سویِ حقیقتِ خویش، در انتهای مسیر رها نکن!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: NAHIT
عقب
بالا پایین