بنام خدایی که پشت تمام نوشتههای ماست
نقد و بررسی داستان کوتاه زخمی سرما
نویسنده: سرکار خانم
@ماهک (ماهی )
لینک اثر:
https://forum.cafewriters.xyz/threads/42915/page-2#post-389515
منتقد:
@حسین یحیائی
ارکانهای اولیه
1 – عنوان داستان:
«زخمی سرما» عنوان زیبایی هستش گویش و خوانش تاثیرگذاری دارد و وقتی خلاصه را خواننده مطالعه میکند ماهیت عنوان بیشتر قابل لم*س است. علاوه بر آن عنوان با توجه به ضربه و دردی که نشان میدهد به ژانر هم وفادار هستش و ماهیت خود را به ژانر هم نشان میدهد ولی عنوان، خطر کلیشهای شدن دارد اگر نویسنده نتونه ساختار و شکل و روایتی خارج از چارچوب و قوانین براش در نظر بگیره یا به عبارت سادهتر نویسنده باید از همین عنوان بارها شنیده شده یا دیده شده یک داستان نو و جدید بسازه.
2 - ژانر های انتخابی:
ژانرهای انتخابی هم وامدار خلاصه داستان هستند. ژانر فلسفی، تراژدی و درام با خلاصه داستان کاملا نشانگر یک داستان دردآور و ناراحت کننده است. که فضایی تیره و تار و پیش نمایش ریتمی غمانگیز را به نمایش درمیآورد. ژانر میتواند گویای پایانی بسیار تراژیک و ناراحت کننده باشد. تنها نکته مهم و حیاتی اینه که ژانر فلسفی جزء ژانرهایی است که در انجمن ممنوع هستش و نباید در عنوان ژانر قید بشه پس با کمال احترام این گزینه (ژانر فلسفی) باید از عنوان ژانرها حذف بشه
3 – خلاصه داستان:
خلاصه داستان با شروعی احساسی و عاشقانه شروع میشود و با نشان دادن زخم و دردی که قلب نقش اصلی داستان را آزرده کرده ادامه پیدا میکند و حسرت گرمایی که دوباره از در آغو*ش کشیده نشدن، تجربه نخواهد کرد. در پایان خلاصه، تعلیقی مناسب و سوالی، با این جمله دارد که «زمین گندید آیا بر فراز آسمان کس نیست؟» که احتمالا این جمله نشان از عدم وجود شخصی است که شخصیت اصلی را در اوج مشکلات و ناراحتیها حامی و همراه باشد.
با تمام احترامی که برای نویسنده قائل هستم و با اینکه نقد نسبتا مثبتی برای خلاصه نوشتم ولی بنظرم خلاصه اون تاثیرگذاری اولیه یا به قول معروف قلاب رو برای گیر انداختن خواننده ندارد. احساس میکنم خلاصه با انتخاب کلمات خاص و جمله بندی شاعرانه هم نمیتواند ذهن خواننده رو جوری خراب و درگیر کنه که اشتیاقی به خواندن پیدا کنه. بنظرم در خلاصه بخشی بسیار مهم رو نشون بدیم بهتره که این انتخابش با نویسنده عزیز باشه
4 – مقدمه داستان:
مقدمه داستان پیرو عنوان و ژانر و خلاصه شروع میشود و ادامه پیدا میکند ولی در پایان پاراگراف اول با اشاره به این جمله « من ایستاده ام بدون هیچ پشتوانه ای ، من هستم تا روزی همۀ ما اتفاقات رخ داده را تغییر و دهیم همه چیز را باهم از نوع بسازیم » بر خلاف جهت ژانر که اشاره به پایانی تراژدی و دارم دارد در چشم خواننده امیدی را زنده میکند که امکان تغییر وجود دارد و این مورد با کل بخش معرفی اثر مغایرت دارد و یک دوگانگی در ذهن ایجاد خواهد کرد. بهتر است یا ژانر تغییر کند یا مقدمه همراستای ژانر و باقی این بخش گردد.
یک بیت پایانی بنظرم کلیشهای است. بیتی که در طول زندگی ایرانیان به دفعات ممکن است شنیده شده باشد و باز هم همین یک بیت دوباره بخش معرفی را به سمت داستانی تراژدی و درام سوق میده که با پایان پاراگراف اول در تضاد هستش.
--------------------------------------------
ارکانهای میانی
آغاز داستان
آغاز از نظر فنی قویترین بخش کاراست:
شروع از «پیدایش» → تولد مهرتاب
معرفی تعارض اصلی:
«دخترِ ناخواسته – مادرِ انتخابگر»
تنش اولیه بسیار شفاف و دقیق است.
معرفی شهودی شخصیتها (بدون توضیح اضافی).
یک «چالش اخلاقی» از ابتدا ایجاد میشود.
---
. میانه داستان
میانه اثر سه ستون دارد:
الف) رابطه پرستار–مهرتاب
بزرگترین نقطه قوت داستان.
احساسی اما نه اغراقشده، واقعی اما نه سرد.
تعادل احساسی فوقالعاده.
ب) چاقو / عروسک / برف
نمادپردازیها در همین بخشها جا میافتد.
عروسک نقش «شخصیت خاموش» را پیدا میکند.
چاقو نشانه «خودمختاریِ احتمالی» در آینده.
ج) قدرتگیری تدریجی تاریکی
ورود بیماری پرستار،
و ازهمگسیختگی روانی مهرتاب…
این ریتم یک «صعود–سقوط» بسیار اصولی ایجاد میکند.
میانه داستان تنها ایرادش کمی طولانی بودن برخی توصیفها و جملات کشیده است.
-------------------------------------
۳. پایان داستان
پایان کاملاً تراژیک، سنگین، و بهشیوهای سینمایی اجرا شده:
درگیری سهجانبه (مهرتاب – دکتر – مادربزرگ)
سقوط از بالکن
مرگ دکتر
مرگ مهرتاب
سوگ پرستار
پایان از لحاظ ادبی بسیار قوی است، اما از دید نقد ساختار:
دو نقطه اوج بسیار سنگین پشتسرهم وجود دارد (فصل دهم و چهاردهم)
این باعث میشود ضربه نهایی کمی فشرده حس شود بهتر هست نقاط اوج با هم فاصله بیشتری داشته باشد
---
۴. شخصیتپردازی
پرستار
عمیق، چندلایه، ایثارگر و تراژیک.
یک نمونه کامل از «مادرِ انتخابشده» در ادبیات ایران.
مهرتاب
بهترین شخصیت کار.
از تولد تا مرگ یک قوس کامل دارد.
ترسِ رهاشدگی در تمام خطوط داستان را همراه خودش دارد.
پدر، مادر، مادربزرگ
شخصیتهای تک بعدی – عمداً یا سهوا بدون پرورش شخصیتی.
دکتر بخش
شخصیت کاتالیزور – نه ردپا دارد نه رستگاری.
قربانی یک ساختار شخصیتی خشک و قدبمی.
---
۵. توصیفات
توصیفات بسیار شاعرانه، سنگین و زیباست بخش عالی توصیف پرده آخر و سقوط مهرتاب و دکتر هستش
نقاط قوت:
جزئیات دقیق، احساسی، تصویری
فضاسازی زمستان + برف عالی
نقاط قابلبهبود:
بعضی جملات بیش از حد طولانی
گاهی احساسات از مسیر «نشان دادن» به «گفتن» میرود
ریتم توصیفات یکنواخت سنگین است باید در بعضی نقاط شکسته بشه
----------------------------------------
ارکانهای پایانی
۱. ایده
ایده مرکزی داستان:
«اگر جهان بیرحم است، آیا عشقِ انتخابی میتواند نجاتبخش باشد؟
یا سرنوشت همیشه خنجر میزند؟»
ایده از نظر ادبی قوی، منحصربهفرد و مؤثر است.
---
سخن منتقد
این اثر، قصه سقوط یک دختر نیست؛
قصه سقوطِ جهانی است که نتوانست او را نگه دارد.
«زخمی سرما» یک داستان کوتاه نیست؛
یک تراژدی است که روح دارد.قابل گسترش و دیده شدن است
---
با احترام توصیه منتقد
بعضی پارتها تعداد کلمات و اندازه کوتاهی دارد.
فصل بندی در داستان کوتاه شما بنظرم درست نیست چرا که فصل بندی زمانی اتفاق میفتد که قرار باشد زمان و مکان و تغییراتی اساسی در داستان اتفاق بیفتد که با فصل بندی از هم جدا میشود. مثلا لوکیشن اتفاقات داستان تغییر پیدا کند یا زمان اتفاقات تغییر کند یا شخصیت و یا حتی راوی تغییر کند.
جملات طولانی را کوتاهتر کن
مقدمه را کوتاهتر یا در بدنه داستان ادغام کن.
گفتوگوهای شخصیتهای فرعی را کمی واقعیتر و متنوعتر کن.
ویرایش نگارشی کامل رو انجام بده در صورت صلاحدید خودت
-------------------------------------------------------------
متن دارای ایرادات نگارشی از جمله رعایت نکردن علائم نگارشی، غلط املایی و عدم رعایت نیم فاصلههای بسیار و جا افتادن سهوی کلماتی است که در جمله باید باشند و همچنین ایراداتی در جمله بندی است. از نویسنده محترم خواهشمندم اولین کارشون برای ادامه کار، اصلاح و ویرایش نگارشی باشه تا اثرشون جلوه و نمایی بسیار بهتر پیدا کند.
بطور مثال:
مقدمه : جهان فروپاشیده،سرما در عمق جان ما
انسان ها ریشه دوانده تاریکی و تباهی
سرار (سراسر) این دنیا را فراگرفته.
هیچ یک از ما نوازش خورشید تابان را ، بر روی
گونه های خیس باران خوردۀ حس نکرده.
ما
سال هاست در این زمین
بی هیچ مهر و آگاهی ،از حال هم شکل های خود زیسته ایم،بدون اینکه بدانیم چه چیزی در انتظار
ما ست، ولی روزی فرا خواهد رسید که همه چیز درهم می شکند.
هنجارها
می شکنند ،نباید ها باید
می شوند، من ایستاده ام بدون هیچ
پشتوانه ای ، من هستم تا روزی همۀ ما اتفاقات رخ داده را تغییر و دهیم همه چیز را باهم از نوع بسازیم .
----------------------------------------------------------------
ماهک عزیز و گرامی بسیار مایه افتخارم بود که داستان کوتاهت رو خواندم و نقد کردم. داستان کوتاه شما سراسر غم و اندوهی بود که تجربه کردم. داستانت از نظر شخصی من توان رسیدن به یک اثر خوب را دارد. امیدوارم نقد و راهکارهایی که گفتم خدمتت با کمال احترام بتونه برات مفید باشه.
قلمت پربار و پرکار
موفق باشی و سربلند