ناظر: @Elaheh.mohammadi
به نام خدا
عنوان: هویت خونین
ژانر: جنایی، معمایی، عاشقانه
نویسنده: کیاناز تربتی‌نژاد
خلاصه: در میان هیاهو و شلوغی شهر، پیدا می‌شود هویتی که سال‌هاست نه خبری از آن بوده و نه کنکاشی برای کشف آن. دختری با هویتی از خود ساخته و مشغول به کار در هتلی که شروع تمام ماجراهاست. در همین گیر و دار ورود فردی عجیب که قاصد از سوی هویت دختر است. با مِهر و دروغ حسی شکل می‌گیرد بینشان که تماما مسیری برای رسیدن به هدف فردی دیگر است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشاهده فایل‌پیوست 5933


بسمه تعالی

نویسنده‌ی عزیز، با تشکر از انتخاب انجمن کافه نویسندگان جهت انتشار ذوق و نبوغ خود، خواهشمندیم پیش از شروع به کار قوانین زیر را مطالعه کرده و تمام آنها را به کار ببندید.



با تشکر از شما


? مدیریت تالار رمان ?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با سردرد از خواب بیدار شدم؛ به اطرافم نگاه کردم. چشمم به تخت کاترین افتاد. مثل همیشه بر روی زمین پرت شده بود و دیگر آثارش بر روی تخت نبود. به دیوار روبرویم خیره شدم. دیشب شب پر کاری بود؛ با شروع تابستان هتل شلوغ و شلوغ‌تر می‌شد و کار ما سخت‌تر بود. من و کاترین جزو خدمه‌های هتل بودیم، کاترین دختر تپل با موهای کوتاه مشکی بود. از همان اول که وارد هتل شدم کاترین تمام کار‌ها را با حوصله برایم تعریف کرد.
دوستش دارم، حداقل من را به خوبی درک می‌کند.
به ساعت روبرویم نگاه کردم، پنج صبح بود. از روی تخت بلند شدم و به سمت کاترین رفتم. روی زمین نشستم و بازوی سفیدش را با شدت تکان دادم. با صدای نسبتاً بلندی گفتم:
- کاترین، نمی‌خوای بیدار بشی؟ ساعت پنج صبحه پاشو!
کاترین با گیحی نگاهم کرد و با صدای دو رگه‌ای گفت:
- ها؟
با حرص از روی زمین بلند شدم و گفتم:
- اگه می‌خوای آقای بارِنس بیدارت کنه، بخواب هیچ مشکلی نداره!
مثل جن‌زده‌ها از جایش پرید و با شتاب گفت:
- نه، تو اول دستشویی می‌ری یا من برم؟
چشم‌هایم را ریز کردم و گفتم:
- اول من بیدار شدم.
تک خنده‌ای کرد و سر جایش صاف نشست، از جایم بلند شدم و به سمت دستشویی اتاق رفتم. بعد از پنج دقیقه با تعجب به کاترین نگاه می‌کردم، به سمتش رفتم و صدایم را کلفت کردم:
- اوه، خانم کاترین میلِر این دفعه اولتون نیست که بابت دیر بیدار شدن باید بهتون تذکر بدم.
کاترین وحشت‌زده سر جایش نشست و با مِن مِن گفت:
- ن... نه، آقای بارِنس، من... من بیدار بودم فقط چشم‌هام بسته بود.
با صدای بلند خندیدم، به سمتم برگشت. با گیجی نگاهم کرد اما کم کم نگاهش عوض شد. دست‌هایم را به نشانه تسلیم بالا بردم و گفتم:
- خب تقصیر خودته، اگه من اینجوری نمی‌گفتم تو بیدار نمی‌شدی!
دستی به موهایش کشید و بلند شد، با نگاهم دنبالش کردم. به سمت دستشویی رفت و در را محکم و صدا دار بست.
سری تکان دادم و به سمت کمد رفتم. لباس‌های خودم و لباس‌های کاترین را در آوردم، اندازه‌اش زمین تا آسمان فرق داشت. شلوار مشکی رنگم را به پا کردم و پیراهن سفید رنگ را برداشتم. فرم همه خدمه‌ها بود؛ شلوار مشکی، پیراهن سفید و کراواتی مشکی رنگ بود. حداقل به من می‌آمد. پیراهنم را پوشیدم و دکمه هایش را بستم، یقه‌اش را بالا بردم و کراوات را دور گردنم انداختم و بستم. پس از مرتب کردن یقه پیراهن موهایم را بالای سرم جمع کردم. موهای فر نارنجی، همیشه عذابم می‌داد. رنگ موهایم نه، حالت موهایم کمی برایم عذاب آور بود. رنگ موهایم را دوست داشتم. آن‌قدر نارنجی‌اش روشن نبود؛ تمایل به قهوه‌ای داشت، اما نارنجی بود. دستی به لباس‌هایم کشیدم و بر روی تخت نشستم، دستم را در نرمی تخت فرو بردم و منتظر کاترین شدم.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین