دلیل حال خوبم : ( وجود بابام و رفتارای خودم ( همینکه دل نشکستم خودش خیلیه ) )
دلیل حال بدم : ( خودش ) [ شاید بخاطر رفتار و بیتفاوتیها.. کممحلیها به من ? ]
حال خوبم به خاطر بابام مثل دوست کنارمه همه جوره پیشمه ودوست هانی?
اما حال بدم خیلی هست اون و.... ?
دوروغ گفتن هاش
وانمود کردنش
و...
(کاش از همون اول نبود...?)
دلیل حالت خوب چیه ؟ خندوندن بقیه ؛ نمیدونم چرا ولی خیلی لذت میبرم وقتی با کارها و حرف هام اطرافیانم بخندن . از خنده لذت میبرم ??
دلیل حال بدت؟ قضاوت شدن ، فکر کردن به چیز هایی که میتونستم به دست بیارم ولی نیاوردم ??
دلیل حال خوب: صبح خوبی شروع کردن...به درسا رسیدن..خنده های خواهرم...دوستانم.
دلیل حال بد:صحبت کردن زیاد...زیاد حرف شنیدن?...صحبت راجبه معلما و مدیر و مدرسه...دخالت بی مورد دیگران.
دلیل حال خوبم خودم و کارایی که دوست دارم انجام بدمشون
دلیل حال بدم مثل همیشه اونی که باید کنارم باشه و نیست( مامانم) و یکی که کلا تو زندگیم اضافه س اما هیچ کاری نمیتونم بکنم از دستش راحت شم. یکیم اونی که چند وقته دلم رو شکسته.....