شعر [ یه شعر به نفر قبلیت هدیه بده ]

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

هوالمحبوب

با سلام

از عنوان روال تاپیک کاملا مشخص هست
لطفا بصورت متوالی پست ارسال نکنید


99.5.20

:icon12:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست




به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست




نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی‌آدم از اوست




به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست




زخم خونینم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست




غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست




پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است
که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست




سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نباشد لایق از حسنت که برگردی ز پیوندی
خوشا آن حالت مستی که با ما عهد می بستی

:rose:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تُو مرا
جان و جَهانی
چِه کنم جان و جَهان را...


?مولانا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

نازلـینازلـی عضو تأیید شده است.

مدیر کل انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر کل انجمن
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
7,535
پسندها
پسندها
21,675
امتیازها
امتیازها
918
سکه
1,074
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تلخ اگر شد روزگاران باک نيست
ياد تو قند است و شيرين مى كند كام مرا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Birdy
در دهر چو من یکی‌، غریب افتاده
درمانده ز روزگار و نومید و ساده
نه آشنا، نه دلبر و نه هم‌دم، نه رفیق
دل خسته و جان‌فرسوده و جان داده

خیام
 
خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
سوخت عشق خانه‌سوز اول متاع خانه را

خواه آتش گوی و خواهی قرب، معنی واحدست
قرب شمع است آنکه خاکستر کند پروانه را

هرچه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین‌همه گفتند و آخر نیست این افسانه را

گرد ننشیند به طرف دامن آزادگان
گر براندازد فلک بنیاد این ویرانه را
 
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد
 
عقب
بالا پایین