قهوه دم می‌کنم،

نصف قاشق سیانور به فنجانت می‌ریزم!

لبخند که می‌زنی،

می‌گویم:

قهوه‌ات سرد شده

بگذار عوضش کنم!

این کار هر شب من است،

سال‌هاست که می‌خواهم تو را بکشم،

ولی لبخندت را … چه کنم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: IMN.7
اگر منعم کند دین از ** خون گیرایت

دو فنجان قهوه می‌نوشم به یاد مردمک‌هایت

دو فال قهوه می‌گیرم، سپس شاید بدانم کی

میسر می‌شود همراهِ هم، فال و تماشایت

غلامرضا طریقی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کافه‌های شب

نام داستانی غم‌انگیز است

داستانی از رویا و رقص و ابر

از گمشدگی

از جوانی‌های خالکوبی شده

و ما

شکست‌خوردگان این داستانیم

قهرمانانی

ته‌نشین‌شده در قهوه و شب
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
او را می‌نوشم

و

تو را می‌بینم

که

کف فنجان دراز کشیده‌ای

آرام

تلخ

مبهم

قهوه‌ای
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Kallinu

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
5,152
پسندها
پسندها
18,860
امتیازها
امتیازها
483
سکه
161
من سال‌های سال از این خانه

بیرون نرفته‌ام که تو برگردی

یک بار هم که آمده‌ای ما را

مهمان به قهوه قجری کردی

روزبه بمانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین