دلنوشته [ معصومه صابر ]

نازلـینازلـی عضو تأیید شده است.

مدیر کل انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر کل انجمن
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
7,544
پسندها
پسندها
21,721
امتیازها
امتیازها
918
سکه
1,116

من می‌روم
و کلید این خانه دلگیر را
زیر هیچ گلدانی نخواهم گذاشت
دلتنگ که شدی، آمدی نبودم؛ نگرد!
باران، هرگز شبیه آنچه بود
به آسمان بر نمی‌گردد...


?معصومه صابر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرِ صبحی

دریا را تویِ یک فنجان گل سرخی ریختم و سر کشیدم

سرِ صبحی

آفتاب را با آواز گنجشک های عاشق

وسط آسمانِ چشم هایم رقصاندم

سر صبحی صبح را خنداندم

آدم

تو را که داشته باشد

همه ساعت هایش سر صبحند

تازه و پر نور و بخیر...

| معصومه صابر |
 
از یک جایی به بعد دنبال بهانه نیستی.

همین که بالای سرت تکه تکه ابرهای بازیگوش می دوند

همین ک چراغ آسمان امروز هم روشن شد

همین ک آنهایی ک گوشه ی قلبت داری نفسشان گرم است

همین که ببینی خودت را دوست داری و دلت را

با همه ی غم هایش ...

از پنهانی ترین گوشه ی قلبت

یک دلخوشی کوچک بردار

ستاره اش کن توی چشمانت...

گوشه ی لبهایت را می برد تا ماه!

از یک جایی به بعد

درد را برگ گل میکنی و لای کتاب هایت می گذاری...

آرام بگیر!

و گاهی بدون اینکه شعر باشی

ذکر روز تنهایی یکنفر باش.

بیشتر خودت...

| معصومه صابر |
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین