وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

.Sarina.

طـراح
طـراح
ویراستار
گرافیست
گوینده
نوشته‌ها
نوشته‌ها
122
پسندها
پسندها
498
امتیازها
امتیازها
63
سکه
150
اون شب می‌خواستم تو ماشین بهت بگم
می‌خواستم بگم رفتنی كه توش آدم همه‌اش به فكر برگشتن باشه كه رفتن نيست، فقط تعريف فاصله است.
می‌خواستم بگم كدوم دو نفره‌هايی رو تو دنيا می‌شناسی که بعد از رفتن حال‌شون خوب شده و فراموشی گرفتن ؟
می‌خواستم بگم چرا آدم‌ها فكر می‌كنن كه فراموش كردن شبيه به آب خوردن تو يه روز تابستونی ؟
می‌خواستم بگم حالا که تصمیم به رفتن، حداقل دست‌هام رو با خودت ببر
و يا موهات رو اينجا بذار ، اونا كه گناهی نكردن ، اونا که نباید به آتیش ما بسوزن ..
اما نشد ..
نشد اون شب بهت بگم
حرف‌هام نگفته موند؛
و ميدونی تو دنيای ما آدم‌ها هيچ چيزی نمی‌تونه سنگين‌تر از حرف‌های نگفته باشه.

✍️نویسنده:
پویان اوحدی

?گوینده:
ملیکا زند

?میکسر:

@avinmyth

[ لینک دانلود فایل صوتی ]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دوزخ موجودات زنده چیزی نیست که آمدنی باشد‌؛ اگر دوزخی باشد، هم‌اکنون آمده است، دوزخی که ما هر روز آن را زندگی می‌کنیم، دوزخی که ما از با هم بودن می‌سازیم. دو راه برای گریز از رنج دوزخ هست؛ اولی برای بسیار کسان آسان‌تر است: دوزخ را بپذیرند و طوری با آن یکی گردند که دیگر از دیدنش عاجز شوند. دومی پرخطر است و مراقبت و دل‌نگرانی دائمی می‌خواهد: بگردند و بیاموزند که چه و که، در دل دوزخ، از دوزخ برکنار است و آن‌گاه به یاریش بشتابند و به او مجالی دیگربار دهند.

نویسنده: ایتالو کالوینو

گوینده: @LUNA

میکسر: @LUNA


[لینک دانلود فایل صوتی]
 
مادر می‌گوید با دانستن ابعاد دقیق هرچیز می‌توان آن را فتح کرد. می‌گوید باید خانه را فتح کرد. منظورش از فتح کردن قابلِ سکونت کردن است. اصولاً دربارۀ هرچیزی که باید مالک شود یا به کنترل خودش دربیاورد همین را می‌گوید. مثلاً وقتی بی‌دلیل غمگین می‌شود و چند روزی توی خودش فرو می‌رود عاقبت که با خودش می‌جنگند و از لاکش بیرون می‌آید، می‌گوید خودش را فتح کرده. بعد از چند هفته کار، داروی جدیدی را که غالباً پماد است به عمل می‌آورد می‌گوید آن را فتح کرده. در اصل این را از گوته یاد گرفته که جایی می‌گوید اگر می‌خواهید انسانی آزاده باشید باید هر روز آزادی خود را فتح کنید. اول باید فاتح خود بود، بعد خانه و بعد بقیۀ جهان. این یعنی باید دقیق به کوچک‌ترین علائم بدن خود، تغییرات در وضع باغچه یا حیاط یا دیوار کوچه توجه کرد… باید همیشه به جزئیات دقت کرد. جزئیات اهمیتی ابدی دارند، چرا که تنها در صورت فهم آن‌ها است که می‌توان با کلیات و آخر سر با جهان هماهنگ شد.

نویسنده: عطیه عطار زاده

گوینده: @LUNA

میکسر: @LUNA


[لینک دانلود فایل صوتی]
 
عشق پدرم هرگز از دل مادرم بیرون نرفت.
او عشق به پدرم را به سرزندگی تابستان آشنایی‌شان نگه داشته است. زندگی را پس زده تا این کار را بکند. گاهی روزهای زیادی فقط با هوا و آب زنده است. از آنجا که تنها گونه‌ی پیچیده‌ی حیات است که این کار را می‌کند، باید روی موجودی که او هست نامی گذاشت. دایی جولیان یک بار برایم گفت که آلبرتو جاکوماتی نقاش و مجسمه‌ساز می‌گوید گاهی برای نقاشی یک صورت باید از خیر کل اندام گذشت. برای نقاشی یک برگ باید منظره‌ای را فدا کرد. ممکن است در ابتدا به نظر برسد داری خودت را محدود می‌کنی، اما بعد از مدتی می‌فهمی با داشتن نیم سانت از چیزی بیشتر احتمال دارد احساس خاصی از این جهان را حفظ کنی تا که وانمود کنی تمام آسمان را به تصویر می‌کشی.
انتخاب مادرم یک صورت یا یک برگ نبود. انتخاب او پدرم بود و برای حفظ یک احساس خاص، دنیا را فدا می‌کرد.

نویسنده:نیکول کراوس

گوینده: @LUNA

میکسر: @LUNA

[لینک دانلود فایل صوتی]

 
ثروتِ سریع مسئله‌ای است که امروزه پنجاه هزار جوان قصد دارند حلش کنند، جوان‌هایی که همه در وضعیت شما هستند. شما یک واحدِ این رقم‌اید. خودتان حساب کنید چه تقلایی باید بکنید و مبارزه چقدر وحشیانه است. باید مثل عنکبوت‌های زندانی همدیگر را بخورید چون بدیهی است که پنجاه هزار سِمَتِ خوب موجود نیست. می‌دانید در این مملکت چطور باید ترقی کرد؟ یا با درخششِ نبوغ یا با شگرد فساد. یا باید مثل یک گلوله توپ میان این توده آدم راه باز کنید، یا این که مثل طاعون به جان شان بیفتید. شرافت به هیچ دردی نمی‌خورد. همه در مقابل قدرت نابغه کمر خم می‌کنند. البته ازش متنفرند، سعی می‌کنند بدنامش کنند، چون همه را برای خودش برمی‌دارد و به کسی چیزی نمی‌دهد، اما اگر پایداری کند بالاخره جلوش زانو می‌زنند؛ در یک کلمه، اگر نتوانید زیر لجن دفنش کنند زانو می‌زنند و می‌پرستندش.
نویسنده: انوره دو بالزاک

گوینده: @خورشیدِ خاموش

میکسر: @خورشیدِ خاموش

[لینک دانلود فایل صوتی]
 
عشق نقطه‌ای فروزان است و بس، با این حال به‌نظر می‌آید می‌تواند کل زمان را تسخیر کند.
تا همین چند روز پیش اصلاً عشقی وجود نداشت، چندی دیگر نیز عشقی وجود نخواهد داشت؛
اما تا زمانی که هست، پرتویش را بر روی گذشته و بر روی آینده‌ای که پس از عشق فراخواهد رسید، می‌تاباند.

نویسنده: بنژامن کنستان

گوینده: @SHAHRYAR#

میکسر: @یاس؛

[لینک دانلود فایل صوتی]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین