خاطرات چه شیرین و چه تلخ . همیشه منبع عذاب هستند. امّا حتّی این عذاب هم شیرین است!
وقت هایی که دل آدم پُر است . بیمار است . در رنج است . و غصه دار
آنوقت خاطرات تر و تازه اش می کنند...
انگار که یک قطره شبنم شبانگاهی که پس از روزی گرم از فرط رطوبت می افتد و گل بیچاره پژمرده را
که آفتاب تند بعد از ظهر تفته اش کرده شاداب میکند
آنچه پیش از هرچیز شخص را مجذوب می کرد
همان طور که قبلاً هم متذکر شده ام خوش قلبی خارق العاده و رهایی وی از خودخواهی و خودپرستی بود.
آدم به طور غریزی می پنداشت . این مرد قلبی تقریبا بیگناه دارد.