شعر اشعار بروژ آکره‌ای | شاعر کرد

ممکن است چند روز دیگر
جیب هایم پر شود از برف.
ممکن است چند روز دیگر
نامه های گرسنه برسند
و شرم سیگاری برایم بگیرند.
ممکن است ناگهان چایی ام سرد شود.
ممکن است زیر سیگاری در بالکن بگذارم
و پر شود از مه
سینه ام از دل
دلم از صدا
صدایم از گریه
ممکن است … .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: TELMA
پنهان نمی كنم

پيش از اين

درخت سبز رنگ را در چشمانت آب داده‌ام

والا‌ّ چه فرقی می‌كرد ؟

اين تابلو از من باشد

يا جادوگری كه لبخند زنی را دزديد !

و با كمی دموكراسی

انداخت در دهان اين مردم

كه شام آخرشان باشد !

حالا برگرد !

دوباره نگاهم كن !

رنگ های رفته ی دنيا

در چشمانت قشنگ می ‌ماند .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

دِلکَـــــش

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,375
پسندها
پسندها
3,826
امتیازها
امتیازها
328
سکه
53
بامداد است و چمدانت را بسته ای

نه! نمیخواهم در بقچه ی دلت پنهانم کنی

می دانم

حالا سالهاست دلت را هم تفتیش می کنند

مرا سرمه کن و بر چشمت بکش

تا سیر ببینمت،تا سیر ببینیم

شاید

تنهایم که گذاشتی

انگار مادرم در دلم رخت می شست

از دستهایش نمی گویم

دستهای کبود و لرزان که گفتن ندارد

تو رفتی برای همیشه

همیشه به سوی همیشه می روی

این بار اما

همیشه رفت درهرگز آب شد

تا در ابتدای سطر دیگر برنمی گردم بلغزد

مثل…نمیدانم

شاید مثل من

که در این بالکن سیگار می کشم

و این سطرها را می نویسم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین