با این که دلم بارها ازت شکست با اینکه زندگیم رو جهنم کردی با اینکه خیلی جاها ازم گذشتی اما نمیتونم ازت بگذرم... امروزم قلبم شکست تو باز به حرف اونا گوش دادی... میدونی... خسته شدم. خسته شدم از اینکه من همیشه بین شماها باشم تو به بقیه گوش کنی و من خورد شم. تو باعث شدی تنها باشم و زجر بکشم. دلم خیلی از دستت خونه ولی چیکار کنم. من نه تو هستم نه اونا. ولی میدونی منم یه خدایی دارم. من سکوت میکنم اما میدونم یه جایی همون ها جلوت بد جور زمین میخورن که تو ام نتونی جمع شون کنی. سالها پیش واسم تموم شدی و من وانمود میکنم بهت حسی دارم اما ندارم. کاش نزدیک ترین آدم به من نبودی کاش بابام رو اینجوری آزرده نمیکردی کاش هیچوقت تو زندگیم نبودی.... کاش.... کاش میشد زمان رو برگردونم عقب و پاکت میکردم یه بار برای همیشه...
اما افسوس....