دلنوشته [ فاطمه جوادی ]

شما شبها ستاره ها را میشمارید،
یا یک را به هزار میرسانید تا خواب به چشم هایتان بیاید؟
گفتنش درست نیست ولی؛
من دوستت دارم هایی که جوابش سکوت بود و نگاهِ سردش را میشمارم،
از یک... سپیده سر میزند و شمارش من تمام نشده که نشده...​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمیدانی داشتنت
میان تمام این نداشتن ها
میان تمام این نخواستن ها
میان تمام این نرسیدن ها
میان تمام این تلخی آخر قصه های امروز
چقدر می چسبد...


فاطمه جوادی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است.

نویسنده رسمی ادبیات
نویسنده رسمی ادبیات
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,675
پسندها
پسندها
6,155
امتیازها
امتیازها
338
سکه
85
ما همه در یکجایی از قصه هایمان جا ماندیم،
جا ماندیم و کسی متوجه نبودنمان نشد،
بدترین جای قضیه آنجایی بود که به عقب نگاه کردیم،دیدیم
بود و نبودمان برای هیچ کس مهم نبوده...


فاطمه جوادی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از دست دادن یه جاهایی واجبه
اون وقتی که دلت اونقدر از بودنش قرصه که دیگه حضورشو قدر نمیدونی،

اون وقتی که انقدر تو دقیقه هات و ثانیه هات بوده که بود و نبود همه به چشمت میاد و بود و نبودش نه،

اون وقتی که دیگه مثل قبل حسش نمیکنی تو قلبت،
اون وقتی که دیگه دل دل نمیکنی برای دیدنش...

یه وقتا باید از دستش بدی؛

که نبودنش یادت بیاره نباشه خوشیم نیست،
که نبودنش یادت بیاره بقیه نباشن اتفاقی نمیوفته

اون ولی اگه نباشه زندگی از جریان میوفته.
از دست دادن لازمه یه وقتایی
که بفهمی کسی که مونده پای همه چیزت
محتاجت نیست
این تویی که محتاج بودنشی...


فاطمه جوادی
 
مردها به عشق که مبتلا میشوند ترسو می شوند...

از آینده می ترسند،

از کسی که بهتر از آنها باشد،

از کسی که حرف زدن را بهتر بلد باشد،

از کسی که جیبش پر پول تر باشد،

از کسی که یکهو از راه برسد و حرفی را که آنها یک عمر دل دل کردند برای گفتنش بی هیچ مکثی بگوید...

برای همین دور می شوند،سرد میشوند، سخت می شوند

و محکوم به عاشق نبودن، به بی وفایی، به بی احساسی...

زنها ولی وقتی دچار کسی می شوند؛

دل شیر پیدا می کنند و می شوند مرد جنگ...

میجنگند؛

با کسانی که نمیخواهند آنها را کنار هم،

با کسانی که چپ نگاه می کنند به مردشان،

با خودشان و قلبشان و غرور زنانه شان...

از جان و دل مایه می گذارند

و دست آخر به دستهایشان که نگاه می کنند خالیست،

به سمت چپ سینه شان که نگاه می کنند خالیست،

به زندگیشان که نگاه می کنند خالیست از حضور یکی...

بعد محکوم می شوند به ساده بودن، به زود باور بودن، به تحمیل کردن خودشان...

هیچ کس هم این وسط نمی فهمد نه عقب کشیدن مرد، عاشق نبودن معنی می دهد

نه جنگیدن های زن، معنیش تحمیل کردن است...

| فاطمه جوادی |
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 3)
عقب
بالا پایین