تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

[Neko] دوره دوم کارگاه دلنوشته نویسی

  • شروع کننده موضوع Lidiya
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 346
  • پاسخ ها 13
وضعیت
موضوع بسته شده است.
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Sep
1,299
5,654
148
خلوچلستان
وضعیت پروفایل
وَ دَر نَهایَت این مَن هَستَم که غَرق دَر آرامِشَم اَما سیراب نیستَم و باز خواهان آنَم!
این مردمان زیادی دنباله‌ رو بودند؛ هر که رود، به دنبالش قدم می‌تاختند.
مانندِ تو که رفتی و آنان به سوی تو... .
آن‌ها اهلِ مقاومت و ماندن نبودند؛ همانند تو!
نبود فرقی میان من و تو و آنان، همه خسته‌دل بودیم و قوز کرده... .
من ماندم و شماها فراری!
شانه‌های من سنگین و سنگین‌تر می‌شود و برای تو سبک و سبک‌تر؛ در آخر یکی جان می‌دهد و دیگری فرار می‌کند!
در این بین، قاتل اجل بود و ترسو هم من و برنده شماها!کاش من هم فرار می‌کردم؛ فراری دورتر از مرز‌های فرار... .

99/12/19
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Sep
1,299
5,654
148
خلوچلستان
وضعیت پروفایل
وَ دَر نَهایَت این مَن هَستَم که غَرق دَر آرامِشَم اَما سیراب نیستَم و باز خواهان آنَم!
ما خیلی‌وقت بود که از راه ایستاده بودیم!
ما فقط بازماندگانی از خاطرات‌های سمیِ خودمان بودیم... .
ما زخم خورده بودیم، زخم خورده از این گیتی، این آدمیزاد‌ها و خودمان!
ما خیلی وقت بود که از راه ایستاده بودیم؛ نه راهی برای رفتن و نه جایی برای ماندن!
ما بیگانه بودیم؛ چه برای خود و چه برای این کهکشان‌ها!
ما همان ولگردهایی بودیم که هیچ‌وقت درِ خانه‌ی کسی، به رویشان باز نشده بود... .
انسان‌ها خسته و ناامید بودند اما بوی امید، هنوز در دل و مغزشان پراکنده بود؛ اما ما چه؟ ما؟ ما همان‌هایی بودیم که بوی فنا می‌دادند ... .
ما خیلی وقت بود که از راه ایستاده بودیم!

99/12/23
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Sep
1,299
5,654
148
خلوچلستان
وضعیت پروفایل
وَ دَر نَهایَت این مَن هَستَم که غَرق دَر آرامِشَم اَما سیراب نیستَم و باز خواهان آنَم!
نمی‌دانم، نمی‌دانم، نمی‌دانم!
این نمی‌دانم‌ها دیگر دارد روانی‌ام می‌کنند.
هرچه زمان می‌گذشت، این زخم‌ها نه التیام می‌یافتند و نه جایشان از بین می‌رفت، بلکه گویی کسی نمک به دست بود و آن‌ها را شبانه‌روز تازه می‌کرد!
کم مهر نخورده بودیم؛ حال بایستی مهرِ روانی بودن هم، به جمعیتِ مهر‌های پیشانی‌ام اضافه شود... .
نمی‌دانم، مقصر من بودم یا دیگران؟ گویی در این اجتماع هرکار کنی، جرم بود!
جرم من چه بود؟! به راستی جرمِ من چه بود؟
شاید رفتنِ راهِ خود هم جرمی سنگین بود و ما خبر نداشتیم!
می‌خندم بر این زمانه‌های زشت و باز می‌پرسم <جرم من چه بود؟>

99/12/23
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
[پایان دوره آموزشی دلنوشته نویسی اسفند ماه]
99/12/24
"شما با موفقیت دوره را به اتمام رساندید. "
?خسته نباشید.?
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا