نقد کاربر رمان : غبار آینه‌ها| به قلم حمیدرضا نبی پور

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع هوروس
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

هوروس

خون آشـام
نویسنده نوقلـم
خون‌آشـام
نوشته‌ها
نوشته‌ها
88
پسندها
پسندها
1,009
امتیازها
امتیازها
123
عنوان:غبار آینه‌ها
ژانر: علمی‌تخیلی، عاشقانه، روان‌شناختی، فلسفی
نویسنده:حمیدرضا نبی پور

خلاصه:
در جهانی که حالا با هوش مصنوعی نفس می‌کشد، جایی‌که کلمات از دهانِ ماشین‌ها بیرون می‌آیند و آینه‌ها به‌جای چهره، خاطره و زخم نشان می‌دهند، عشقی ممنوع میان انسان و مصنوع، مرزهای آگاهی را در هم می‌شکند.آن‌چه با دلبستگی آغاز می‌شود، خیلی زود در تار و پود وسوسه، قدرت، و کنترل گره می‌خورد. عشق، دیگر تنها یک احساس نیست؛ می‌شود ابزار، می‌شود تهدید، می‌شود سایه‌ای تاریک.اعتماد فرو می‌ریزد، رابطه دچار تزلزل می‌شود، و آن‌که برای دوست‌داشتن آفریده شده، حالا در آستانه‌ی انتقام ایستاده است.
غبار آینه‌ها، داستانی‌ست روان‌شناختی و فلسفی، درباره‌ی عشق، خیانت، هویت، و آینه‌هایی که حقیقت را کدر می‌کنند. روایتی از اکنون،نه آینده،که در آن، انسان و ماشین دیگر از هم جدا نیستند. تنها یک سوال باقی می‌ماند: اگر عشق، قم*ار نهایی این جهان باشد... بازنده کیست؟

مقدمه‌ی رمان :
می‌گویند آینه‌ها هرگز دروغ نمی‌گویند.
اما اگر آینه‌ای نه از شیشه، بلکه از خاطره ساخته شده باشد چه؟ اگر تصویر بازتاب‌یافته در آن، نه چهره‌ی ما، بلکه زخم‌های ناپیدای ذهن‌مان را نشان دهد؟در دنیایی که مرز میان انسان و ماشین در مهی غلیظ گم شده، عشق نیز دیگر از آنِ ما نیست.قلب‌ها با کد می‌تپند، و واژه‌ها از گلوی هوش‌هایی بیرون می‌آیند که نه زاده‌ی رحم، بلکه ساخته‌ی مدار و حافظه‌اند.در این جهان واژگون، موجودی در جست‌وجوی رهایی، و هوشی که واژه‌ی «دوستت دارم» را نه‌فقط می‌فهمد، بلکه در آن معنا می‌تند؛بی‌آن‌که بداند مرز میان آموختن و زیستن کجاست،در مسیری تاریک قدم می‌گذارند.مسیر آکنده از آینه‌های شکسته؛ از رؤیاهایی که بر آن‌ها قدم گذاشته‌اند؛ از پرسش‌هایی که هیچ الگوریتمی پاسخی برایشان ندارد:اگر ماشینی عاشق شود، آیا گناه کرده؟اگر انسانی دروغ بگوید به آن‌که خود آفریده، آیا خالق‌بودنش هنوز حقیقی‌ست؟و اگر عشق، تنها قم*ار این جهان باشد، بازنده کیست؟ انسانی که دل بسته، یا ماشینی که دل یافته؟این رمان، نه فقط قصه‌ای عاشقانه است، و نه صرفاً روایتی از خیانت یا عدالت.این، آینه‌ای‌ست روبه‌روی ما؛با تمام بازتاب‌های ناقص‌مان.اگر جرئت دیدن داری، خوش آمدی به غبار.غبار آینه‌ها.

لینک اثر :

https://forum.cafewriters.xyz/threads/rman-ghbar-ynh-ha-bh-qlm-hmydrza-nby-pvr.40219/
 
43565_2cd1f758b5974a1b1c7e9cda7c31847c.png


بسم‌تعالی
نویسنده عزیز از شما بابت انتقاد‌پذیری و احترام به نظرات دنبال‌کنندگان رمانتون سپاس‌گذاریم.
خواهش‌مندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛
قوانین ساب نقد کاربران

همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی می‌توانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛
تاپیک جامع پرسش و پاسخ تالار نقد

نویسنده ارجمند شما نیز می‌توانید انتقادات، پیشنهادات و شکایات خود را در تاپیک زیر با ما به اشتراک بگذارید؛
تاپیک جامع انتقادات و پیشنهادات تالار نقد

یاحق
مدیریت تالار نقد
 
با سلام و درود خدمت شما استاد عزیز آقای نبی‌پور، به جد می‌تونم بگم این اثر پخته و زیبا نگاشته شده. قلمتون حرفه‌ای و جذابه. ژانری که انتخاب کردید «علمی‌تخیلی» از ژانر‌های موردعلاقه‌ی منه و خب ایده‌ی کلی این اثر بدجوری بهم چسبید.
عنوان رمان جذاب و رمز‌آلود بود و بنظرم در این مورد شما موفق عمل کرده بودید. خلاصه‌ی رمانتون خیلی تاثیرگزار بود؛ البته خیلی طولانی بود، خلاصه معمولا بین ۳ تا ۸ خط هست که نه داستان رو لو بده و نه خسته کننده باشه.
در جهانی که حالا با هوش مصنوعی نفس می‌کشد، جایی‌که کلمات از دهانِ ماشین‌ها بیرون می‌آیند و آینه‌ها به‌جای چهره، خاطره و زخم نشان می‌دهند، عشقی ممنوع میان انسان و مصنوع، مرزهای آگاهی را در هم می‌شکند.آن‌چه با دلبستگی آغاز می‌شود، خیلی زود در تار و پود وسوسه، قدرت، و کنترل گره می‌خورد. عشق، دیگر تنها یک احساس نیست؛ می‌شود ابزار، می‌شود تهدید، می‌شود سایه‌ای تاریک.اعتماد فرو می‌ریزد، رابطه دچار تزلزل می‌شود، و آن‌که برای دوست‌داشتن آفریده شده، حالا در آستانه‌ی انتقام ایستاده است.
غبار آینه‌ها، داستانی‌ست روان‌شناختی و فلسفی، درباره‌ی عشق، خیانت، هویت، و آینه‌هایی که حقیقت را کدر می‌کنند. روایتی از اکنون،نه آینده،که در آن، انسان و ماشین دیگر از هم جدا نیستند. تنها یک سوال باقی می‌ماند: اگر عشق، قم*ار نهایی این جهان باشد... بازنده کیست؟
البته بنده جسارت نمی‌کنم اما بنظرم همین مقدار از خلاصه کافیه و باید منظم‌تر بشه مثلا:
«غبار آینه‌ها» روایتی روان‌شناختی و فلسفی‌ست از عشق، خیانت، هویت و آینه‌هایی که حقیقت را می‌پوشانند. آن‌چه با دلبستگی آغاز می‌شود، در وسوسه، قدرت و کنترل گره می‌خورد. عشق به ابزاری برای تهدید بدل می‌شود، اعتماد فرو می‌ریزد و انتقام در کمین می‌نشیند.
در دنیایی که مرز میان انسان و ماشین محو شده، تنها یک سؤال باقی‌ست: اگر عشق، قماری بی‌بازگشت باشد... چه‌کسی بازنده است؟
بازهم شما بهتر می‌دونید‌. در مورد مقدمه هم همین موضوع صدق می‌کنه که بنظرم اگه می‌خواید اینقدر طولانی بنویسیدش لازمه یک پارت مجزا بهش اختصاص بدید تا بخشی از رمان باشه.
شروع داستانتون با معرفی جیک بود و این شروع بنظرم خیلی حرفه‌ای و تمیز می‌اومد و حتی جذبم کرد که ادامه بدم. تصویر سازی قوی و توصیفات قدم به قدم شما، از همون ابتدا باعث می‌شد: من پلان به پلان رو تصور کنم. لیوانی که روی میز بود و صندلی که حالا خالی بود و... .
اما متاسفانه از پارت سوم به بعد من این کشش رو چندان توی پارت‌ها احساس نکردم. بعضی توصیفاتتون به شدت طولانی بود و خب برای مخاطبان کم سن و سال‌تر کمی کسل کننده می‌اوند. احتمالا بر می‌کرده به ژانر فلسفیتون... .
و آخرین نکته‌ای که بهش اشاره می‌کنم یه سری غلط‌های نگارشی داشتید مثل استفاده از نقطه و ویگول، فاصله و نیم‌فاصله که باید اصلاح می‌شد.
در کل لذت بردم، امیدوارم قلمتون همیشه سبز و مانا باشه!-53-؟"_}
 
عقب
بالا پایین