همگانی گپ و گفت با طعم کتاب | خاطرات یک آدمکش

AlirixAlirix عضو تأیید شده است.

مدیر تالار نویسندگان
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
نوشته‌ها
نوشته‌ها
453
پسندها
پسندها
2,166
امتیازها
امتیازها
203
سکه
2,704
هوالکافی


با عرض ادب و احترام این تایپک در جهت بحث و گفتوگو برای کتاب منتخب اولین چالش کتابخوانی صوتی 1404 زده شده است
لذا از ارسال هرگونه پیام نا مرتبط جدا خودداری فرمایید.
با تشکر -118-"{}

 
سلام واحترام به شمامدیرعزیزعلی آقا🌻
پارتها صوتی هستن فقط؟
 
سلام و وقت بخیر به همه ی شرکت کنندگان گرامی

کتاب خاطرات یک آدمکش اثر کیم یونگ ها است که بر اساس خاطرات واقعی یک قاتل زنجیره ای نوشته شده.
همونطور که مستحضر بودید در پارت اول این کتاب ما با راوی که درواقع شخصیت اصلی داستانه، آشنا شدیم. پیرمرد کره ای که در گذشته یک قاتل حرفهای بوده و حالا در دوران بازنشستگی زندگی میکنه و به آلزایمر مبتلا شده. یعنی با راوی ای روبرو هستیم که قابل اعتماد نیست و به مرور باید خودمون واقعیت رو کشف کنیم که به نظرم این خودش یکی از خصوصیات هیجان انگیز این رمان محسوب میشه.
این پارت یه اشاره ای هم به نوعی اختلال روانی به اسم سندروم کاپگراس اشاره کرد که به نظرم موضوع جالبی بود و میتونه الهام بخش باشه برای نویسندگانی که علاقه به نوشتن داستان های هیجانی و معمایی دارن.
 
یخپه حرف جالب توی پارت دوم زد
مگه چند نفر به اون چیزهایی که می‌خوان رسیدن؟!


لطفا اسم منو در شرکت کنندگان اضافه بفرمایین
 
داستان رسیده به قسمتی که راوی داره گذشتشو مرور میکنه.
تمامی قتلهایی که مرتکب شده رو با دقت، نظم و گاهی فلسفه پردازی انجام داده. مثل یک "هنرمند" درکار خودش.
گذشتش پر از خشونت و بی احساسیه اما در عین حال با نوعی هوش سرد و ترسناک همراه بوده و هست.
تا اینجا که تعریف کرده انگیزه های قتلهاش شخصی یا روان شناختی بوده، نه صرفا مالی یا نفرت.
برا من اون قسمتی که با اون مرد مشکوک برخورد کرد و این برخورد رو با داستان پیرمرد اسپانیایی مقایسه کرد، جالب بود. به قول خودش شاید هر کسی که خون رو ماشین ببینه بلافاصله شک نکنه طرف قاتله، ولی چون راوی خودش قاتل بوده اولین گزینه ای که با دیدن خون بهش فکر میکنه، ارتکاب قتله.
 
یه قاتل‌ که به وعده‌هایی که میده عمل میکنه و از دختر زنی که خودش اون رو کشته محافظت میکنه🤨
داره جالب میشه.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
"من ابلیسم یا ابرانسان؟ یا هردو؟"
"قدیم توی آینه شکلک در می‌آوردم. قیافه ناراحت، قیافه شاد، قیافه نگران، قیافه پکر. دست آخر به یک شگرد ساده رسیدم: فقط ادای طرف مقابلم را درآوردم. اگر اخم می‌کرد، من هم اخم می‌کردم و اگر می‌خندید، من هم می‌خندیدم. قدیم مردم فکر می‌کردند ابلیس در آینه لانه دارد. آن ابلیسی که در آینه می‌دیدند، احتمالا من بودم."


کیم بیونگ سو بجا اینکه رفته رفته نفرت انگیز بشه، داره محبوب میشه...!
 
عقب
بالا پایین