من بادیه نشینِ کویرزده م. همان کویرنشینِ ژولیده ی سابق. همان پسرِ مو ژولیده ی اسبق. چیزی که مهمه اینه که من در کویر، آنقدر بادهای سموم موهای خسته م رو نوازش دادن که دیگه ژولیده شدم.
از دیار جنوب، دانشجومعلمی در پی رسیدن به آرزوی قلبی، و البته ساختن زندگی مدنظر... .
حرفای اصلیم در وبلاگمه.
ام کلثوم. ارکست عربی. جاز. ماشین کلاسیکی مثل کادیلاک سویل. شاید کلاه. ضبط صوت. میکرو. پادکست. جاده ی دراز و صحرایی مثل 57 کالیفرنیا. غروب. طلوع. گرگ و میش صبح و شب. کتاب. خوندن. نوشتن. قدم زدن. مکزیک. آمریکا. امارات اوففف. قطب جنوب. ساعت و عطر گرون. استایل لباسی مثل استایل سباستیَن در فیلم لالالند (نمیدونم چرا بعضیا میگن چرا اینطور میپوشی ؟ مگه بده ؟ شما بگین.) پزشکی. فضا. آسمان شب. ستاره ها. کویر. کویر. کویر.
اجدادم اجداد یکی دیگه رو زدن لت و پاره کردن و مجبور شدن از سرزمین یمن به ایران مهاجرت کنن. این داستان چند صد سال پیشه. بیوگرافی کامل به این میگن
فعلاً هم نوزده سالمه.