مریم مظلومانه گوشه اتاق ایستاده بود، نور آبی پرژکتور آزارش میداد.
حمیدی مطهری در را بست و رو به مریم گفت: - لطفاً بنشینید.
نشستن در کنار ترانه همان و تحمل نگاه سنگینش همان.
آقای مطهری شروع کرد به توضیح دادن:
- طبق جواب کالبد شکافی علت مرگ، ضربه به سر بوده.
مریم زیر چشمی به اشکهای مصنوعی...
پارت ۲۲
اینکه× اینکه✓
رستوران زدن بیرون.× رستوران بیرون زدن.✓
بیخیال× بیخیال✓
محمد باز با یه نگاهی خاصی زل زد بهم× محمد باز با یه نگاهی خاصی بهم زل زد.✓
فهمیدی چی بهت گفتم:× فهمیدی چی بهت گفتم!✓
نیستها× نیست ها✓
آقارسول× آقا رسول✓
سلام گلم ایده داستان رو دوست دارم و میدونم که پتانسیل بالایی داره. قلم خوبی دارید اما جای رشد داره نوشتن چیزیه که همیشه قابل ارتقاست.
امیدوارم وارد کلیشه نشید...
قلمتان درخشان🎀