آخرین محتوا توسط حسام فیضی

  1. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    @Admin رفیق پاک نکنیا اینجارو ، میگیم می‌خندیم..بعضیا واسه روزنامه هاشون سوژه کاسب میشن..🤣♥️
  2. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    انجمن کند شده واسم🤣
  3. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    تیام سیزده صفحه شد تو نیم ساعت..🤣بیخیال من شو برم کپه مرگمو بذارم🤣
  4. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    بدبختی من اینه تیام از همه چیز زندگی من خبر داره هیج‌جوره نمیتونم قسر در برم
  5. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    بابا ۲:۳۰ صبحه یزید..بذار بخوابم آبروم رفت🤣 دیگه نمی‌دونم دست به دامن کی‌بشم
  6. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    مصلحتی بود ، تیام داره شرفمو‌میبره محبورم
  7. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    مادرم نمی‌دونم کجا گذاشته🤣
  8. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    از حرف شاخ دارم خودم خندم گرفت..خیلی زود باور کردید برگام ریخت🤣
  9. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    خوبه آفرین همینجوری تو همین باور بمونید🤣اره خلاصه اینجوری دیگه🤣
  10. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    خیلی تابلو بود؟
  11. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    دیگه بدتر از این نمیشه
  12. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    بابا من چهار ساله ازدواج کردم یه پسر دو ساله دارم 🥲🤣
  13. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    حالا که امشب من دارم به خاک سیاه می‌شینم همه آفلاینن..بالاخره که آنلاین میشین نامردا.. @marym @سارا مرتضوی
  14. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    فقط باید اون مصرع دوم رو نمی‌نوشتم..ببین چی شد توروخدا
  15. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    لعنت بر بند بند وجودت بهنام بانیییییی...لعنت به تک‌تک موهای سیبیلت
  16. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    تیام به خدا که جفتمون دلقکیم..باید بریم سیرک ثبت نام کنیم
  17. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    واقعا؟ 🤣
  18. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    آخر به چیزی میگم شرفم‌ می‌ره
  19. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    نمیشه تاپیک و گزارش کرد واسه پاک شدن؟🤣
  20. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    خب خداروشکر فعلا بچسبید بقیه رو زن بدید آخرین نفر من در خدمتم🤣
  21. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    مگه نگفتی ملیحه خوابهههه..این که اینجااااااااست...من الفرار..ملیحه بخدا تیام منو اغفال کرد..من گناهی ندارم ، توروخدا منو سوژه نکن..دو ماه نیست اومدم تو این انجمن چند بار سوژه شدم🤣🤣
  22. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    گفتم که تا شیرینی بقیه رو نخورم ، حرکت نمی‌زنم🤣🤣
  23. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    سنگین بود..ببین بنده خدا دلش پره از سرمایه گذاری که کرده و سود نبرده
  24. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    @Alirix بی معرفت این همه تاپیک هاتو لایک میکنم بیا به دادم برس🤣نگاه کردی و خنده کنان رفتی ؟ همین؟
  25. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    ملیحه ببینه میشیم سوژه..بیخیال شو می‌دونی که منم لجبازم..
  26. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    همین که چند نفر خندیدن قشنگ بود.. آفرین پاک‌کن تاپیک‌و‌🤣
  27. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    شرفمون رفت
  28. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    قطعا @malihe سوژه رو تو هوا زده.. بدبخت شدیم
  29. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    نه بابا نترس @Admin آدم خوبیه.. مطمئنم از این قضیه به سادگی میگذره و بلکه خنده هم می‌کنه و به‌کاراش میرسه🤣🤣ببین ما دو نفر گند زدیم به انجمن..پاک‌کن این انجمن غیبت رو
  30. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    کمک نمی‌کنی؟؟
  31. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    انشالله این تاپیک به دست بزرگ انجمن پاک خواهد شد @Admin می‌دونم تو این مسائل دخالت نمی‌کنید ولی اگه هم‌جنس من هستید به داد من برس و این تاپیک و پاک کن.ببین چه وضعیتیه که دست به دامنت شدم..🤣🤣
  32. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    تکذیب می‌کنم اشکان خطیبی 🤦🤣
  33. حسام فیضی

    طنز کمک به ازدواج جوانان

    اهم اهم..تیام کشتمت..
  34. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    دوست دارم انگار ارتباط داشته باشم
  35. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    می‌دونی کرم از خود منم هست..انگار اون کرم نمی‌ذاره از دستشون خلاص بشم
  36. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    خواب مرگ که زیاد می‌بینم ولی اینکه واقعی باشه اولین بار بود..
  37. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    خودم خبر داشتم تو خواب که قراره کشته بشم ولی خب( طبیعیه که ترسیده بودم) ..دقیق یادم نیست. انگار از تونل دویدم که کاملا تاریک بود..وقتی ازش خارج شدم یهو چشام باز شد از خواب..اولین بار بود تونل می‌دیدم واسم‌جذاب بود
  38. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    بخیر گذشت خلاصه.. هنوز تو شوکم
  39. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    سه روز از آغاز کمپین گذشته بود، هشت هزار روایت از بدن‌هایی که دارو را تجربه کرده بودند ثبت شده بود و حالا با صدای خودشان تأییدش می‌کردند اما از کمیته‌ی جهانی هنوز هیچ پاسخ رسمی نیامده بود. نایرا گفت: - اونا دارن زمان می‌خرن، نه برای بررسی علمی، برای مهندسی واکنش. مایکل همانطور که سرش در لپ‌تاپ...
  40. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    این دوسه روز یکی از وحشتناک ترین تجربه هارو داشتم..خواب بودم..تو خواب دیدم من و دارن از جای بلندی پرت میکنن.. چشمام و که باز کردم تو پشت بام ساختمان ۸ طبقه بودم..برادرم لحظه ای دیرتر می‌رسید من الان دیگه اینجا نبودم
  41. حسام فیضی

    دنباله دار ツ حاضری کاری که نفر قبل میگه رو انجام بدی؟ ツ

    اگه بچه کوچولو بودم شاید ولی با این سن نه حاضری هیشکیو نداشته باشی ولی از زندگیت لذت ببری با پول زیاد؟
  42. حسام فیضی

    دنباله دار ツ حاضری کاری که نفر قبل میگه رو انجام بدی؟ ツ

    قطعا نه حاضری یک ماه تنهایی در جنگل سپری کنید بدون گوشی و نت؟
  43. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    چخبر دوستان؟ به خدا کرم از خودمه.. هی میخوام از قضایای ماورایی که برام اتفاق میفته دور بمونم ، اما به چیزی قلقلکم میده🤦😁
  44. حسام فیضی

    دنباله دار ツ حاضری کاری که نفر قبل میگه رو انجام بدی؟ ツ

    آره ، خیلی هیجان داره..امتحان کن حتما حاضری مستقل زندگی کنی؟
  45. حسام فیضی

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    کم کم باید به فکر رنگ کردن موهام باشم 😁خیلی باحال میشه.. شاید حال و هوام عوض بشه حداقل و یکم از این افسردگی در بیام..
  46. حسام فیضی

    دنباله دار ツ حاضری کاری که نفر قبل میگه رو انجام بدی؟ ツ

    نه اصلا حاضری شب تنها توی تاریکی مطلق راه بری
  47. حسام فیضی

    روزنامـه روزنامه مردادماه 1404| شماره 3

    خسته نباشید همگی...🌹♥️
  48. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    پرونده‌ی دارو آماده بود، ترکیب اِم اِل ای با گزارش‌های بالینی، روایت‌های انسانی و صدای هلن در ابتدای فایل. نایرا آن را رمزگذاری کرد، مایکل مسیر ارسال را امن ساخت و الیسا با دقت نامه‌ی همراه را نوشت: - این دارو فقط درمان نیست. این دارو صدای بدن‌هایی است که سال‌ها شنیده نشدند. ما از شما نمی‌خواهیم...
  49. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    باران اول پاییز نه شدید اما پیوسته می‌بارید، مثل صدایی که خاموش نمیشد. ایستگاه شماره‌ی سه در حاشیه‌ی شهر با پنجره‌های بخارگرفته و دفترچه‌هایی که روی میز بودند آماده‌ی ثبت صداهایی تازه بود. درون ایستگاه آوا نشسته بود، با شالی نقره‌ای و چشمانی که حالا دیگر فقط نمی‌دیدند بلکه می‌فهمیدند. کنارش مردی...
  50. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    شب بی‌صدا آغاز شد. در اتاق کار نور مانیتور روی صورت نایرا افتاده بود، انگشتانش روی کیبورد و فایل رمزگذاری‌شده‌ی دارو آماده‌ی ارسال بود. کنار فایل صدای هلن با جمله‌ای که حالا تبدیل شده بود به شعار فصل جدید: - من هنوز اینجام و حالا بدنم می‌خواد زنده بمونه، با حقیقت نه با ترس. مایکل گفت: - اگه این...
  51. حسام فیضی

    آهنگ قفلی [موزیک قفلی| قفلی‌های ابدی]

    https://dl.ganja2music.com/Ganja2Music/Archive/B/Babak%20Jahanbakhsh/Single/Babak%20Jahanbakhsh%20-%20Zendegi%20Edame%20Dare.mp3 دانلود
  52. حسام فیضی

    دنباله دار فکر می کنی به صفحه‌ی کدوم یکی از بچه‌ها بیشتر از همه سر زدی؟

    اکثر بچه ها ولی بیشتر @Tiam.R @marym @سارا مرتضوی
  53. حسام فیضی

    دنباله دار اولین چیزی که با شنیدن کلمه قبلی یادت میوفته!

    پوششی برای اثبات مردانگی🤣 موی بلند
  54. حسام فیضی

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    زیااااد(البته تو نوشتن نه) با حوصله؟
  55. حسام فیضی

    دنباله دار اولین چیزی که با شنیدن کلمه قبلی یادت میوفته!

    یکی از علاقه هام دخانیات
  56. حسام فیضی

    محفل ادبی [ بهش بگو ... ]

    ای کاش تو سرنوشتم ، قسمتی از وجودت یادگار بمونه.
  57. حسام فیضی

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    نیستم با معرفت ؟
  58. حسام فیضی

    آهنگ قفلی [موزیک قفلی| قفلی‌های ابدی]

    💔 https://xx.sahand-music.ir/Archive/S/Sogand/Sogand%20-%20Man/Sogand%20-%20Man/Sogand%20-%20Hamgonah.mp3
  59. حسام فیضی

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    بعضی اوقات اره بی‌حال
  60. حسام فیضی

    دنباله دار اولین چیزی که با شنیدن کلمه قبلی یادت میوفته!

    ندارم ولی محرم راز برادر؟
  61. حسام فیضی

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    نیستم خوش اخلاق🤣
  62. حسام فیضی

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    هستم نسبتا محبوب؟
  63. حسام فیضی

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    با کسی که راحت باشم ، اره زرنگ؟
  64. حسام فیضی

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    هستم خشن؟
  65. حسام فیضی

    آهنگ قفلی درخواست تاپیک آهنگ قفلی | تالار موسیقی

    درخواست تاپیک اسم: قفلی‌های ابدی
  66. حسام فیضی

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    ایده جدید رو بیارم رو کاغذ
  67. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    شب بسیار آرام آمد. خانه‌ی الیسا حالا دیگر فقط خانه نبود، شده بود حافظه. صندلی‌ها هنوز همان‌جا چیده شده بودند، دفترچه‌ها هنوز باز و هوا پر از صدایی که دیگر نمیشد خاموشش کرد. هلن کنار پنجره نشسته بود، شال خاکستری‌اش را روی زانو انداخته بود و نگاهش به نور چراغی دوردست بود. نه برای فرار بلکه برای...
  68. حسام فیضی

    تولد تولد هناسکم:)

    تولدت مبارک 🥳🥳
  69. حسام فیضی

    اطلاعیه معرفی اتاق شایعه نویسی + اعلام آمادگی

    به اندازه کافی شایعه پشتم هست..ولی دوست دارم اینجا هم باشم🤣
  70. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    صبح زود تمام خانه بیدار شده بود اما نه با زنگ ساعت، با صدای قدم‌هایی که در راهرو می‌پیچیدند. نایرا درون یکی از واحد‌های خالی که از قبل هماهنگ شده بود صندلی‌ها را در دو ردیف روبه‌روی هم، بدون میز و با رعایت فاصله برای رعایت انتشار کرونا چیده بود. مایکل سیستم ضبط را تنظیم کرده بود اما فقط برای...
  71. حسام فیضی

    اختصاصی [پیشنهادات و نظرات]

    این مورد بررسی نشد؟
  72. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    اتاق نشیمن حالا شبیه اتاق جلسه شده بود. روی میز کاغذهای سفید، مداد رنگی، لپ‌تاپ نایرا و تخته‌ای که مایکل از انبار بیرون آورده بود چیده شده بودند. نور صبح از پنجره می‌تابید و هلن کنار پنجره، دفترچه‌اش را بسته بود اما نگاهش باز بود. الیسا گفت: - ما امروز نمی‌خوایم فقط طراحی کنیم. می‌خوایم بفهمیم...
  73. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    ظهر شده بود و هوا گرم‌تر، خانه هنوز خنک بود اما نه از نظر دما بلکه از روی آرامش. هلن کنار پنجره نشسته بود، دفترچه‌اش باز و مداد آبی تیره در دست. امروز به‌جای خط فقط یک دایره کشیده بود. دایره‌ای کوچک، لرزان اما بسته. در همین حال الیسا گفت: - به نظرم دایره یعنی نگه‌داری. یعنی یه چیزی هست ولی هنوز...
  74. حسام فیضی

    تولد تولد دلارام عزیزمون

    تولدهههههههههه.. تولدت مبارک دلارام خانم گل ..🥳🥳🥳🥳🥳🥳
  75. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    صبح آرامی بود. نه از آن صبح‌هایی که با هیاهو بیدار می‌شدند بلکه از آن‌هایی که انگار شب هنوز در گوشه‌ای نشسته و نگاه می‌کند. نور از پنجره‌ی شرقی روی میز افتاده بود، همان‌جا که شب گذشته دفترچه‌ای باز شده و جمله‌ای یادگاری مانده بود. - من هنوز اینجام. هلن زودتر از بقیه بیدار شده بود اما نه از...
  76. حسام فیضی

    در حال تایپ دل نوشته هزار سال بعد از من | حسام.ف

    شب‌ها عجیبن. همه چی آرومه، ولی فکرت شلوغ‌تر از همیشه‌ست. تو تاریکی، صداها بلندتر می‌شن. نه از بیرون، از تو. و تو فقط دراز می‌کشی و گوش می‌دی… به خودت، به حرف‌هایی که هیچ‌وقت نزدی و به سکوتی که فقط توش زنده‌ای.
  77. حسام فیضی

    در حال تایپ دلنوشته پاییز، همزاد من | حسام فیضی

    برگ‌های زرد، سربازان شکست‌خورده‌ای هستند که از میدان جنگ برگشته‌اند. هرکدام‌شان روی زمین دراز کشیده‌اند و هیچ‌کس برایشان عزاداری نمی‌کند. من میان آن‌ها قدم می‌زنم، همچون ژنرالی که ارتش مرده‌اش را نگاه می‌کند. صدای خش‌خش برگ‌ها، اعترافِ دردناکی‌ست: «همه چیز تمام شد.» پاییز بلد است با همین صدای...
  78. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    عصرگاه پرسه میزد و نور از پنجره‌ی شرقی روی میز افتاده بود. الیسا مثل هر روز پشت دفترش نشسته بود اما امروز چیزی متفاوت به نظر می‌رسید. در صندوق پیام‌های ردِ صدا پیامی آمده بود که فقط یک جمله داشت: - اگه بخوای می‌تونم بیام، فقط نمی‌دونم بدنم آمادست یا نه. نام فرستنده: هلن. همان زنی که چند روز پیش...
  79. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    صبح با صدای اعلان ایمیل آغاز شد. نایرا پشت لپ‌تاپ بود، صفحه‌ی ردِ صدا باز و چشم‌هایش خسته اما بیدار. درون صندوق ورودی نامه‌ای بود با سربرگ رسمی که نوشته بود: - کمیته‌ی ارزیابی تجربیات دارویی، بخش نظارت بر روایت‌های عمومی. نایرا نامه را باز کرد و خواند، بعد بی‌صدا به مایکل نشان داد. مایکل وقتی...
  80. حسام فیضی

    در حال تایپ رمان وارث نفرین | حسام.ف

    فردای اون شب با هزار زحمت از زیر پتو دل کندم. مرخصی گرفته بودم برای چند ساعت، اما حتی نمی‌دونستم با این وضعیت هومن، به کارگاه می‌رسم یا نه. شب قبل تا دم صبح بیدار مونده بودم، اون‌ قدر که چشم‌هام می‌سوخت و سرم سنگین بود. هومن از دیشب حال و روز درستی نداشت و همش یک جمله رو تکرار می‌کرد: -‌ امشب...
  81. حسام فیضی

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    به اینکه چی بنویسم که خودم خوشم بیاد
  82. حسام فیضی

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    من در نمی‌زنم میام با لگد..🤣
  83. حسام فیضی

    در حال تایپ دلنوشته پاییز، همزاد من | حسام فیضی

    باران پاییزی درست مثل دلی‌ست که طاقت نگه‌داشتن اشک را ندارد. قطره‌هایش، آرام و بی‌صدا روی شانه‌های خیابان می‌نشینند، شبیه دست‌هایی که می‌خواستند مرا آرام کنند، اما هیچ‌وقت نرسیدند. هر خیابان خیس، داستانی از رفتن تو را تکرار می‌کند. کفش‌هایم میان چاله‌های آب تصویر تو را له می‌کنند و من از این همه...
  84. حسام فیضی

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    کو جشن؟ جشن کی؟ به ما که چیزی نرسید🤣
  85. حسام فیضی

    صندلی داغ سری ۱۳۲ | سارا مرتضوی

    کدوم یکی از شخصیت‌های داستانیت بیشتر شبیه خودِ واقعی توئه و چرا؟ ۲- اگه مجبور باشی فقط یه کتاب رو تا آخر عمرت بخونی، اون کتاب چیه؟ ۳- بدترین اتفاقی که در حین نوشتن یک اثر برات افتاده (مثلاً پاک شدن فایل و...) چیه؟ ۴- آیا فکر می‌کنی نویسنده‌های امروز بیش از حد تحت تأثیر فضای مجازی و...
  86. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    فیلم ترسناک و نیستم ..روحیه م خیلی بهم میریزه.
  87. حسام فیضی

    طنز موسسه مالی اعتباری وزین (رقیب پرشین) با کمتر از نیم‌روز سابقه

    اژ بی اسم پرشین بد در رفته میترسم بهش اعتماد کنم.🤣
  88. حسام فیضی

    در حال تایپ دلنوشته پاییز، همزاد من | حسام فیضی

    پاییز همانند آینه‌ای‌ست که بغض مرا بازتاب می‌دهد. هر برگ زردی که از شاخه جدا می‌شود، شبیه خاطره‌ای‌ست که از دلم سقوط می‌کند. باد، تمام رازهای ناگفته‌ام را در کوچه‌ها پخش می‌کند؛ درست مثل نامه‌هایی که هیچ‌وقت به دستِ تو نرسید. ابرها سقف آسمان را مثل پلک‌های خسته پایین می‌کشند، و من در میان این...
  89. حسام فیضی

    چالش کی بود؟

    گل نیلوفر🤣
  90. حسام فیضی

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    بیا باهم میل کنیم
  91. حسام فیضی

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    به به.. 🤩🤩🤩
  92. حسام فیضی

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    آره از تخم مرغ عسلی بدم میاد
  93. حسام فیضی

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    تخم‌مرغ عسلی نباشه..😀
  94. حسام فیضی

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    املت تو هر ساعتی میچسبه
  95. حسام فیضی

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    آها خوب شد گفتی کیک تولدت به ما نرسیداااا دادا
  96. حسام فیضی

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    الان به املت می‌چسبه با پیاز و دوغ...وای وای وای
  97. حسام فیضی

    در حال تایپ دلنوشته پاییز، همزاد من | حسام فیضی

    نام اثر: پاییز، همزاد من سرشناسه: حسام فیضی موضوع: دلنوشته سبک/ژانر: عاشقانه ، فلسفی سال نشر: تابستان ۱۴۰۴ منتشر شده در: انجمن کافه نویسندگان - تالار ادبیات - بخش تایپ دلنوشته. دیباچه: پاییز همیشه برایم شبیهِ آینه‌ای غبارگرفته بوده؛ هر بار که در آن نگاه می‌کنم، خودم را خسته‌تر، تنها‌تر و عاشق‌تر...
  98. حسام فیضی

    تولد تولد عمو گودرزمون 😎💚

    به به ببین تولد کیهههههه.. عمو گودرز ..تولدت مبارک داداش.. انشالله هرچی موفقیته درو کنی قشنگ...♥️♥️♥️🥳🥳🥳🥳
  99. حسام فیضی

    در حال تایپ رمان وارث نفرین | حسام.ف

    وارد خونه که شدم، حتی زحمت روشن کردن چراغ رو به خودم ندادم. کفش‌هام رو تو پاگرد ورودی یه گوشه پرت کردم، کاپشنم رو هم وسط راه انداختم روی زمین. سرامیک زیر پام سرد بود، سرمایی که از جوراب هم رد میشد و انگار می‌خواست بهم یادآوری کنه چقدر خسته‌ام. فرش‌های دست‌بافت هال رنگشون رفته بود و به خاکستری...
  100. حسام فیضی

    چالش [ تمرین نویـسندگـی ]1️⃣

    او دور بود، خیلی دور. مثلاً آن طرف خیابان وقتی دستش را روی شال تیره‌اش کشید تا موهایش را که پریشان بودند، مرتب کند.منتظر چراغ عابر پیاده بود تا عرض خیابان را رد کند. نگاهش لحظه‌ای به چشم‌های من گره خورد و نگاه من به دستان مردی در دستش. دستم روی قفسه سینه‌ام، پیراهنم را چروک کرد و تا به خود بیایم...
  101. حسام فیضی

    طنز موسسه مالی اعتباری خصوصی پرشین

    من وقت این کارو ندارم. دویست تا میگیرم فقط قبول کنم این چالشو..🤣🤣
  102. حسام فیضی

    اختصاصی کلیپ اربعین | ( SINA) و marym

    خسته نباشید به دو عزیز تدوینگر..بسیار زیبا بود..🌹♥️
  103. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    جای اشتباهی اومدی خواهر 🤣
  104. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    صرفا همشون مهربون نیستن..
  105. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    البته نه فقط تو خونه‌‌...میون مردم
  106. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    به جنب که تو خونه سکونت میکنن میگن عامر
  107. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    ماه پیشونی باید چک کنه از طریق دعانویس یا کسی..احتمالا تو خونشون جن عامر باشه ..
  108. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    آره جن عاشق هم داریم. میتونن رابطه با دخترا برقرار کنن و ازشون بچه به دنیا بیارن
  109. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    بدبختیش همینه..خودشون به شخصه نمیتونن طرف روبکشن ولی میتونن کاری کنن طرف خودشو بکشه
  110. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    هروقت از جونم سیر شدم میام تعریف می‌کنم😀
  111. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    اون بچه‌ها قدرت طی العرض و قدرت های دیگه دارن ..وای..دورگه جن و انسان یه جیز پشم ریزونه
  112. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    داستان های زیادی دارم ولی فعلا نمیتونم بگم..شاید هیچوقت نتونم بگم😓
  113. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    من هیچ تحقیقی نکردم .. یکم پیش به بچه ها می‌گفتم.. نباید حرفی بزنم ازشون.حوصله دعوا ندارم
  114. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    تضمین می‌کنم مایل نیستی ببینیشون . چون بعد دیدنشون زندگیت مثل قبلش نمیشه
  115. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    پاهاشون سم داره ولی تغییر شکل میتونن بدن.. فقط یه نوع جنه که اونم می‌تونه تغییر شکل بده ولی پاهاشو به هیچ عنوان نمیتونه تغییر بده و همچنان مثل سم حیوان باقی می‌مونه..یعنی شمایلش مثل آدمه ولی پاهاش...
  116. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    از بوی غذا تغذیه میکنن
  117. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    الان تو شبکه اجنه هرچی رمان می‌نویسه همه میگن کپی از هیچکسانه🤣🤣 یعنی‌کاریش نمیشه کرد..
  118. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    کتاب مرجان جادو رو دارم ولی دیگه نمیتونم بخونم.
  119. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    مریم می‌دونه وضعیت من رو.. تازه تازه دارم به تعادل روحی میرسم..بگم دوباره شروع می‌کنن😭
  120. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    حیف اون چیزایی که تو واقعیت برام پیش میاد رو نمیتونم به زبون بیارم ..
  121. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    عه خودتون متن نوشته بودید .. منم متن فرستاده بودم از خودم🤣
  122. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    بنظر بذار همراه با جلد ششم بخونم تو خماری نمونی چون جلد پنجم کوتاهه کلا ۵۴ پارته
  123. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    سایه های قد کوتاهی اطراف من پرسه میزدند و پچ‌پچ می‌کردند ادامه میدید؟
  124. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    من جلد پنجمش رو اونجا خریدم خوندم. جلد ششم نیومده که هنوز..پاییز گفته میاد
  125. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    هیچ کسان تموم نشده هنوز .. جلد ششمش احتمالا همین پاییز منتشر بشه
  126. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    و لبخندی که بر ل*ب نداشت، مثل زخمی باز، آرام باز و بسته می‌شد؛ بی‌آنکه صدایی باشد، اما نفس سردش، درست پشت گردنم می‌لغزید و ریشه‌های موهایم را مثل چنگال می‌کشید.
  127. حسام فیضی

    دفترکار [ دفترکار تدوینگر حسام فیضی ]

    https://uploadkon.ir/uploads/53cf13_25InShot-20250812-022520994.mp4 تیزر پروژه رادیو اربعین
  128. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    نایرا به قاب عکس نگاه کرد. نه از روی کنجکاوی بلکه از روی احترام. انگار قاب، چیزی بیشتر از تصویر بود؛ شبیه در، شبیه پنجره‌ای که به درون الیسا باز می‌شد. با کمی مکث گفت: - می‌تونم بپرسم اون زن کیه؟ نه برای پرونده، برای اینکه تو رو بیشتر بشناسم. الیسا نگاهش را از قاب برنداشت. چشم‌هایش خیره نبود...
  129. حسام فیضی

    تسلیت ●| رادیو آواي کربلاي حسيني |●

    ضمن عرض خسته نباشید به عوامل و تسلیت اربعین حسینی، رادیو بسیار به دل نشست ,🌹🌹♥️
  130. حسام فیضی

    تیزر رادیو اربعین | حسام فیضی

    دل تنگیم آقا بطلب🌹♥️
  131. حسام فیضی

    در حال تایپ رمان وارث نفرین | حسام.ف

    بعد از یک هفته آموزشی کارکردن زیر دست استاد صاحب کارگاه قبول کرد که من و هومن براش کار کنیم. کار سنگین بود و تقریبا کل روز رو مشغول بودیم. هوا هنوز بوی برف می‌داد طوری که وقتی نفس می‌کشیدی و انگار یک چیزی سرد و تیز، از تو گلوت رد میشد. درِ کارگاهو باز کردم، صدای جیرِ لولاش از اون صداهایی بود که...
  132. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    در باز شد. نه با صدای زنگ و نه با کوبیدن. مایکل کلید را چرخاند و عقب ایستاد. نایرا بدون کفش و بدون کلام وارد شد. خانه، مثل بعد از باران بوی خاک مرطوب می‌داد. قاب عکس هنوز روی میز بود، کمی کج، انگار کسی لمسش کرده و بعد از دست زدن به آن پشیمان شده بود. الیسا روی مبل نشسته بود. پتو تا زیر چانه‌ و...
  133. حسام فیضی

    طنز موسسه مالی اعتباری خصوصی پرشین

    امیدوارم ..اگه سکه رو Persian نداد بگو من جاش بهت بدم سکه رو..
  134. حسام فیضی

    طنز موسسه مالی اعتباری خصوصی پرشین

    پهوووو.. شانسیمیزی باخ سن الله🤣🤣 @وانیـلྉ
  135. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    نایرا دستکش پوشید و جعبه را باز کرد، ویال خالی را برداشت، چرخاند و رو در روی نور گرفت. مایکل بی‌حرکت ایستاده بود، اما درونش پر از تپش بود. نه از ترس بلکه از چیزی شبیه امید. نایرا همانطور که ویال را چک میکرد گفت: -‌ ماده‌ی فعال هنوز قابل‌ردیابیه. حتی توی ویال خالی، ردهای نانو ذرات باقی می‌مونن...
  136. حسام فیضی

    در حال تایپ دل نوشته هزار سال بعد از من | حسام.ف

    گاهی با خودت فکر می‌کنی: چی باعث شد به اینجا برسی؟ چه لحظه‌ای، چه تصمیمی، چه سکوتی؟ ولی تهش هیچ جوابی پیدا نمی‌کنی. فقط یه حس مداوم از گم‌ شدن، بدون هیچ نقشه‌ای برای پیدا شدن.
  137. حسام فیضی

    در حال تایپ دل نوشته هزار سال بعد از من | حسام.ف

    هیچ‌کس نمی‌پرسه: خسته‌ای از چی؟ فقط می‌گن: "خودتو جمع کن." ولی اگه می‌شد جمع کرد، الان این‌قدر پخش نمی‌شدی روی دیوارای ذهنت. خستگی بعضی آدما از نوعیه که هیچ استراحتی درمانش نمی‌کنه. فقط عمیق‌ترش می‌کنه
  138. حسام فیضی

    تیزر بوف کور اثر صادق هدایت | ماه پپیشونی

    خسته نباشید میگم به @ماه پیشونی و عوامل پشت صحنه🌹♥️
  139. حسام فیضی

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    درک می‌کنم حس‌و حالتو.. من بجای خونه متروکه تو روستای متروکه بودم..بقیشو نمی‌گم چون اذیت میشم🌹مریم می‌دونه
  140. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    مایکل صبح زود از خانه‌ی الیسا بیرون رفت. ویال خالی را با یادداشت‌هایی که شب قبل نوشته بود درون جعبه‌ی مخصوص گذاشته بود، نوشته‌هایی که نه رسمی و نه علمی بلکه مشاهداتی از بدن، از نگاه و از لم*س بودند. در بیمارستان، فضای بخش تحقیقاتی سردتر از همیشه بود. نه از نظر دما بلکه از نظر نگاه‌ها. همه...
  141. حسام فیضی

    نقد کاربر رمان وارث نفرین اثر حسام.ف

    نام اثر: وارث نفرین نام نویسنده: حسام.ف ژانر: ترسناک ، سبک: گوتیک خلاصه: یک نیروی پنهان داره تکه‌تکه آرامش خونه‌ی فرزاد رو می‌بلعه. اتفاقات از کنترل خارجه و هیچ‌کس نمی‌تونه جلوشو بگیره، مگر کسی که خودش، بخشی از همون تاریکیه. لینک اثر: https://forum.cafewriters.xyz/threads/41006/
  142. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    مایکل هنوز کنارش نشسته بود اما نه حرف میزد و نه حرکت می‌کرد. فقط حضور داشت، مثل چیزی که نمی‌خواست دیده شود. الیسا سرش را به دیوار تکیه داده بود، چشم‌هایش نیمه‌ باز و نفس‌هایش عمیق‌تر از قبل. بدنش هنوز درگیر تحولات بود اما حالا ریتم گرفته بود. نه آرام نه بی‌قرار بلکه در حال تطبیق. الیسا آرام آب...
  143. حسام فیضی

    روزنامـه روزنامه مردادماه 1404| شماره 2

    کمه، یه روزنامه اختصاصی می‌خوام🤣🤣
  144. حسام فیضی

    روزنامـه روزنامه مردادماه 1404| شماره 2

    اگه می‌دونستم از منم اسم برده میشه بیشتر فعال می‌بودم🤣🤣
  145. حسام فیضی

    روزنامـه روزنامه مردادماه 1404| شماره 2

    خسته نباشید به همگییییی🌹 مخصوصا @malihe
  146. حسام فیضی

    تیزر تیزر روزنامه مرداد شماره 2 | marym

    خسته نباشید میگم به عوامل🌹
  147. حسام فیضی

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی | حسام.ف

    تمرین دوم: کمان شخصیت شخصیت معروف: جان اسنو نقطه شروع: پسری حاشیه‌ای در خاندان استارک، همیشه احساس طرد شدن زخم یا باور دروغین: «من هیچ‌وقت واقعاً جزو این خانواده نیستم، ارزش ندارم» نقطه تحول: پیوستن به نگهبانان شب و مواجهه با خطرات واقعی انتخاب‌های کلیدی: جنگیدن برای مردم، خیانت‌دیدن، کشته‌شدن...
  148. حسام فیضی

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی | حسام.ف

    تمرین اول – توصیف شخصیت ساخته‌شده اسم و فامیل: رادوین تهامی سن و جنس: ۲۸ ساله / مرد تایپ MBTI: INFJ – مشاور آروم، درون‌گرا، باهوش، ایدئالیست، با حس همدلی بالا ولی مرموز. معمولاً ظاهر آرومش فریب‌دهنده‌س و پشت چشماش دنیای تاریکی داره. مشخصات ظاهری: قد بلند (حدود ۱۸۵)، لاغر و استخوانی پوست روشن،...
  149. حسام فیضی

    در حال تایپ دل نوشته هزار سال بعد از من | حسام.ف

    روزایی هست که حتی به خودت نمی‌رسی. نه حوصله‌ی موهات رو داری، نه پوستت، نه لباسات. نه انرژیِ فکر کردن به اینکه "چی خوبه" یا "چی بده". فقط هستی. شبیه یه صدای ضعیف توی پس‌زمینه‌ی دنیا. همه‌چی داره می‌گذره، به جز تو.
  150. حسام فیضی

    در حال تایپ دل نوشته هزار سال بعد از من | حسام.ف

    بعضی حس‌ها توضیح نمی‌خوان، نه چون ساده‌ان، چون فراتر از واژه‌ان. مثل یه بغض قدیمی که دیگه گریه نمی‌خواد، فقط یه نیمکت ساکت می‌خواد توی یه عصر ابری، که بشه بی‌دلیل نشست و زل زد به دور.
  151. حسام فیضی

    در حال تایپ دل نوشته هزار سال بعد از من | حسام.ف

    وقتی به نقطه‌ای می‌رسی که فقط تماشا می‌کنی، یعنی اون‌قدر جنگیدی که دیگه انرژی نداری. نه به خاطر بی‌خیالی، به خاطر تحلیل رفتنِ تمومِ احساست. آدم از یه جایی به بعد، دنبال جواب نمی‌گرده فقط دنبال سکوت می‌گرده.
  152. حسام فیضی

    نویسندگان ~ اعلام پارت گذاری ~ مرداد ۱۴۰۴

    وارث نفرین امروز ۱ پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/41006/
  153. حسام فیضی

    نویسندگان ~ اعلام پارت گذاری ~ مرداد ۱۴۰۴

    آپارتمان ۵۲ امروز یک پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/40876/
  154. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    صدای زنگ در کوتاه بود. نه از جنس انتظار بلکه شبیه یادآوری. الیسا تکان نخورد. بدنش هنوز درگیر بود، با لرزشی خفیف در انگشتان و سنگینی که از قفسه‌ی سینه به زانوها رسیده بود. از جایش بلند نشد و فقط نگاهش را به در دوخت، انگار می‌خواست از فاصله‌ی دور تصمیم بگیرد. زنگ دوباره زده نشد اما چند ثانیه بعد...
  155. حسام فیضی

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    چرا تابستون تموم نمیشههههه.. من تکذیب می‌کنم ، تابستون کوتاه نیست
  156. حسام فیضی

    در حال تایپ رمان وارث نفرین | حسام.ف

    با هومن بعد از چند روز دربه‌دری و آویزون هر آشنا و غریبه شدن، بالاخره تو یک کارگاه تعمیرات مبل جا باز کردیم. نه کار رویایی بود، نه جاش گرم، ولی حداقل دیگه صبح‌هامون رو با بی‌کاری و دود سیگار نمی‌گذشت. چند وقتی می‌شد از اون موجودهای عجیب و غریب خبری نبود. خودمم دیگه پی‌شون نرفتم. انگار یه کابوس...
  157. حسام فیضی

    نویسندگان ~ اعلام پارت گذاری ~ مرداد ۱۴۰۴

    آپارتمان ۵۲ دیروز پنجشنبه دو پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/40876/
  158. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    الیسا هنوز روی زمین پشت به دیوار نشسته بود، دست‌هایش روی زانو و نفس‌هایش شمرده. بدنش آرام‌تر شده بود اما نه ثابت. مثل موجی که عقب رفته اما هنوز دریایش نا آرام است. گوشی‌اش روی میز بود، بی‌صدا اما روشن. برایش پیام آمده بود: - الیسا، اگه می‌تونی تماس بگیر. فقط می‌خوام بدونم حالت چطوره. شماره‌اش را...
  159. حسام فیضی

    در حال تایپ دل نوشته هزار سال بعد از من | حسام.ف

    هیچ‌چیزی مثل فهمیدنِ بی‌تفاوت شدنِ خودت نمی‌ترسوندت. وقتی می‌فهمی چیزایی که قبلاً آتیشت می‌زد الان دیگه برات مهم نیست. نه این‌که حل شده باشن، نه. تو فقط دیگه توان واکنش نشون دادن نداری. و این یعنی دیگه چیزی از اون آدم قبلی باقی نمونده
  160. حسام فیضی

    در حال تایپ دل نوشته هزار سال بعد از من | حسام.ف

    گاهی وقتا از خواب بیدار می‌شی و حس می‌کنی خودتو جا گذاشتی جایی. یه جایی بین دیشب و امروز، بین یه فکر نصفه و یه جمله‌ی بی‌جواب. نه می‌تونی برگردی، نه می‌تونی ببریش با خودت. فقط یه حس سنگین توی قفسه‌ی سینَته که هیچ کاریش نمی‌شه کرد جز تحمل.
  161. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    مایکل چیزی نگفت و به سوی قاب عکس رفت و آن را صاف کرد. الیسا گفت: - دارم حسشون می‌کنم. الیسا، بهم قول بده تمامی واکنش‌های بدنت رو بهم بگی چون اصلا نمی‌خوام اتفاق ناخوشایندی برات بیافته. بدن الیسا هنوز درگیر ویال اول بود. گرمای خفیف در شکم، سنگینی در پشت چشم‌ها و آن حس مبهمی که انگار چیزی درونش جا...
  162. حسام فیضی

    در حال تایپ رمان وارث نفرین | حسام.ف

    جلوی بخاری نشسته بودم و کمرم رو به دیوار تکیه داده بودم. زانوهام رو ب*غل کرده بودم و انگشت‌هام بی‌هدف خط‌های سرامیک کف خونه رو دنبال می‌کردن. شعله‌ی بخاری جلوی چشمم بالا و پایین می‌رفت ولی گرماش نمی‌رسید به اون سردی لعنتی که تو دلم نشسته بود. ناراحت بودم، نه از این‌ که قراره تنها بشم، بیشتر از...
  163. حسام فیضی

    نویسندگان ~ اعلام پارت گذاری ~ مرداد ۱۴۰۴

    آپارتمان ۵۲ شنبه ۱ پارت یکشنبه ۱ پارت دوشنبه ۱ پارت امروز ۱ پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/40876/
  164. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    صدای قطره‌ای از کولر که روی کف راهرو افتاد صحنه را بست. نه با تأکید بلکه مثل نقطه‌چینی در انتهای جمله‌ای که هنوز ادامه خواهد داشت. الیسا قاب را بلند کرد و کنار ویال گذاشت. انگار داشت دو خاطره را کنار هم مرتب می‌کرد، زیر ل*ب گفت: – شاید من باید بمونم چون اون نتونست. شاید، باید اجازه بدم بدنم هم...
  165. حسام فیضی

    چالش [تمرین نویسندگی] 11

    می‌دونی چی عجیبه؟ این که آدم از یه جایی به بعد دیگه نمی‌افته. میره پایین، ولی دیگه براش مهم نیست اسمش سقوطه یا پرواز. همینجوری ول میشی تو هوا، دست‌و پا نمیزنی چون می‌دونی فایده نداره. من الان دقیقاً اونجام. یه جایی بین بالا و پایین که فرقی نداره تهش چی میشه. نه کسی هست که دستم رو بگیره، نه خودم...
  166. حسام فیضی

    نظارت همراه رمان آپارتمان ۵۲ | ناظر: Azaliya

    خسته نباشید یک پارت..
  167. حسام فیضی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    نور راهرو کمی مایل شد، انگار می‌خواست روی قاب بتابد؛ هوای راهرو حالا سنگین‌تر بود، نه به خاطر دمای محیط بلکه از جنس لحظه‌ای که در آن قرار گرفته بودند، لحظه‌ای که دارو ممکن بود معنای ادامه دادن بگیرد یا فقط مکثی کوتاه در برابر شکست نهایی باشد. مایکل با ویال دوم در دست بی‌صدا وارد شد. با کفش‌های...
  168. حسام فیضی

    فراخوان جذب تدوینگر | همراه با آموزش

    اعلام آمادگی به خاطر @بی صدا ♥️ و البته خودمم دوست دارم یاد بگیرم
عقب
بالا پایین