-
-
وارد خونه که شدم، حتی زحمت روشن کردن چراغ رو به خودم ندادم. کفش‌هام رو تو پاگرد ورودی یه گوشه پرت کردم، کاپشنم رو هم وسط راه انداختم روی... -
بعد از یک هفته آموزشی کارکردن زیر دست استاد صاحب کارگاه قبول کرد که من و هومن براش کار کنیم. کار سنگین بود و تقریبا کل روز رو مشغول...
-
با هومن بعد از چند روز دربه‌دری و آویزون هر آشنا و غریبه شدن، بالاخره تو یک کارگاه تعمیرات مبل جا باز کردیم. نه کار رویایی بود، نه جاش...
-
جلوی بخاری نشسته بودم و کمرم رو به دیوار تکیه داده بودم. زانوهام رو ب*غل کرده بودم و انگشت‌هام بی‌هدف خط‌های سرامیک کف خونه رو دنبال...
-
چند روزی از اون شب گذشته بود. همه چیز حداقل در ظاهر آروم شده بود. نه از اون آدم‌های عجیب خبری بود، نه از کابوس و بی‌خوابی. انگار سکوت،...
-
پیرزنی با قامت کوتاه و قوز کمر زیاد، مانع باز شدن در شده بود. سرش پایین بود و چهره‌اش مشخص نبود. صدای ناله‌هایی که شبیه به گریه بود از...
-
چی می‌شنیدم؟ باورش برام سخت بود. صدای اطرافم انگار از تهِ چاهی می‌اومد؛ کش‌دار و مبهم، مثل زمزمه‌هایی در گوش باد. مردی که کنارم ایستاده...
-
نای این رو نداشتم که از جام بلند بشم؛ انگار کوه جابه‌جا کردم. دست‌هام بی‌حس بودن، عضله‌هام تیر می‌کشیدن. با تردید به بدنم دست زدم، مطمئن...
-
Anreal به موضوع دنباله دار چیزی که نفر قبلی میگه رو داری؟ پاسخ داده‌است.آره چشمای رنگی؟
-
Anreal به موضوع دنباله دار چیزی که نفر قبلی میگه رو داری؟ پاسخ داده‌است.نه خال‌خراب؟
-
پاندا
-
Anreal به سارا مرتضوی نوشته در موضوع خوب رمان ترسناک نقش الآخِر | سارا مرتضوی با
Like واکنش نشان داد.
آرش دستش را از روی قفل برداشت. جعبه در آغوشش سنگینی می‌کرد؛ نه از جنس فلز، از جنس چیزی که درونش بود. چیزی که نمی‌خواست بیرون بیاید، اما... -
Anreal به سارا مرتضوی نوشته در موضوع خوب رمان ترسناک نقش الآخِر | سارا مرتضوی با Like واکنش نشان داد.
آرش هنوز به دیوار نگاه می‌کرد. سایه آرام بود، تکان نمی‌خورد. سایه‌ای بی‌صدا، بی‌قالب، بی‌نسبت با هر آن‌چه در اتاق بود. دستش را بالا...
-
Anreal به سارا مرتضوی نوشته در موضوع خوب رمان ترسناک نقش الآخِر | سارا مرتضوی با Like واکنش نشان داد.
طبقه‌ی دوم، جایی که معمولاً کتاب‌های خودش را می‌چید، چند جلد کتاب بودند با جلد چرمی تیره. عنوان‌ها را نمی‌دید، ولی می‌دانست قبلاً آن‌جا...
-
Anreal به سارا مرتضوی نوشته در موضوع خوب رمان ترسناک نقش الآخِر | سارا مرتضوی با Like واکنش نشان داد.
آرش بلند شد. چیزی در دلش فروریخته بود. _ این... امکان نداره. _ آره، ولی روی اون برگه، اسم شما نوشته شده بوده به عنوان نویسنده یا...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
50
آخرین بازدیدکنندگان
- 50 بازدیدهای نمایه
