صفحه اصلی
تالارها
نوشتههای جدید
ویترین موضوعات
جستجو در تالارها
ویترین آثار
آخرین بررسی ها
جستجو در منابع
جدیدترینها
موضوعات ویژه
نوشتههای جدید
منابع جدید
آخرین فعالیت
وبلاگ ها
اعتبار
معاملات
سکه: 0
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
آخرین فعالیت ها
ثبت نام
منو
ورود
ثبتنام
فهرست
نصب برنامه
نصب
گزینههای بیشتر
تماس با ما
بستن منو
به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با ما باشید
ثبتنام
ورود
صفحه اصلی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
آخرین فعالیت (SINA)
Ads
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
(SINA)
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه راز نالهها|marym
با
Like
واکنش نشان داد.
لبخندی بیتفاوت و سرد روی لبم نقش بست، و در دل، با صدای خاموش و تلخی گفتم شاید توهم بود؛ این حس تاریک و مرموز، هنوز در قلب من زنده است،...
8/8/25
(SINA)
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه راز نالهها|marym
با
Like
واکنش نشان داد.
با دیدن حوض آب، قدمهایم را به سمت آن برداشتم؛ زیر پاهایم، زمین خشک و ترکخورده، سخت و کمجان احساس میشد، انگار ستبرای خسته و بیحاصل...
8/8/25
(SINA)
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه راز نالهها|marym
با
Like
واکنش نشان داد.
از مسیر درختان عبور کردیم، شاخههای سایهگرفته و پیچ در پیچ، مانند موجوداتی سیاه و وهمآلود، بر سر راهمان قرار گرفتند. ژاله قدمهایش را...
8/8/25
(SINA)
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه راز نالهها|marym
با
Like
واکنش نشان داد.
وسایلم را جمع کردم و در ماشین جای دادم، سپس سوار شدم. ژاله خواب بود؛ ماشین پیکانیام را روشن کردم و در راه دیار سفر شروع کردم. صدای...
8/8/25
(SINA)
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه راز نالهها|marym
با
Like
واکنش نشان داد.
شبهای دعا فرا رسید، در این سه شب مقدس، دلها به آسمانها میرسید، اما در آرامش شب، صدای زنی کهن به فضا میبارید، نعرهاش گوشها...
8/8/25
(SINA)
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه راز نالهها|marym
با
Like
واکنش نشان داد.
«بنام آفرینش مرگ» عنوان: راز نالهها ژانر: ترسناک اثر: مریم فواضلی ناظر: @Azaliya دیباچه؛ شبهای دعا فرا رسیده بود، و مردم سه شب...
8/8/25
(SINA)
به
Azaliya نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستانک شمارش معکوس | Azaliya
با
Like
واکنش نشان داد.
چشمهام رو باز کردم که نور سفیدی باعث شد چندباری پلک بزنم. من... مردم؟ سرم رو کمی بلند کردم با دیدن لباسهای بیمارستان توی تنم آهی...
8/8/25
(SINA)
به
Azaliya نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستانک شمارش معکوس | Azaliya
با
Like
واکنش نشان داد.
نام داستان کوتاه: شمارش معکوس ژانر: تخیلی، اجتماعی نویسنده: @Azaliya ناظر: @مینِرا خلاصه: توماس اقدام به خودک*شی میکند اما به جای اینکه...
8/8/25
(SINA)
به موضوع
اتمام یافته
مجموعه شعر خاموشی در اتاق خودم | به قلم سینا صیقلی
پاسخ دادهاست.
۱۸. سالن کامپیوتر نور آبی مانیتورها روی صورتها افتاده بود، مثل مهتابی که از پنجرهی بسته به اتاقی خالی سرک بکشد. صدای تیکتیک...
8/8/25
(SINA)
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان شبهای مرگ| marym
با
Like
واکنش نشان داد.
لرزه به تنم افتاد و صدام شکست و بریده بریده بیرون اومد: - گردنبند رو بسوزیم؟ شورآباری سرش رو بلند و با دیدن آن چشمهای سفید و صورت کبود...
8/8/25
(SINA)
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه
با
Like
واکنش نشان داد.
قدمهایش صدایی نداشتند، اما شنیده میشدند؛ انگار زمین پیش از هر کوبش خودش را آماده میکرد. در همان لحظه هیراشما آرام و بیصدا، از میان...
8/8/25
(SINA)
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه
با
Like
واکنش نشان داد.
هیراشما دست دراز کرد، انگار بخواهد چیزی را نگه دارد که قرار است برود... اما دستش در هوا معلق ماند. نگاهشان گره خورد؛ سنگین، طولانی، پر...
8/8/25
(SINA)
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه او همانجا مینشست | بی صدا، marym
با
Like
واکنش نشان داد.
در آن لحظه که هر آدمی برای بقایش فکر میکند یا بر گوشهای از خیابان به گریه مینشیند، او همچنان به فکر موشها بود، به فکر مادر خشمگینی...
8/8/25
(SINA)
به
دلارامـــ! نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان نبض نامیرا | دلارام منش
با
Like
واکنش نشان داد.
نگاهم روی زنهایی لغزید که با لباسهای سنگین و پر زرقوبرق، مثل ویترینهای متحرک وسط سالن میچرخیدن. برق سنگها و پولکهاشون، زیر نور...
8/8/25
(SINA)
به
مینِرا نوشته
در موضوع
خوب
رمان سایهی خونین سیاوش اثر رهگذر شب (گیتی)
با
Like
واکنش نشان داد.
بابا داشت سعی میکرد اضطراب و خشمش رو پشت اخم و جدیت همیشگیش قایم کنه. ممکن بود بقیه نفهمیده باشن ولی من کاملاً میتونستم نگرانیش رو حس...
8/8/25
صفحه اصلی
این سایت از کوکی ها استفاده می کند. با ادامه استفاده از این سایت، شما با استفاده ما از کوکی ها موافقت می کنید.
تایید
ادامه مطلب…
بالا