با تن صدای بلندش و خشمگینش نطق زن برید. درنا با تیر کشیدن لحظهای سرشلحظهای(حذف شود اضافی است) دیدگانش سیاهی رفت، به دیوار گچی کنارش تکیه داد.
مرسی از وقتی که گذاشتی جانم، در تلاشم سریعتر پارتگذاری کنم و کمتر توی خماری بذارمتوندرود، بررسی شد. چقدر کم و دیر پارت میذارین خیلی رمانتون حساس دقیقا لحظهی حساس میرههه تا دو هفته بعد.
به عنوان یک خواننده بر نمیتابم!![]()